مقدمه: رابطه ایران با امریکا دارای پیچیدگی خاصی است که سابقه ای طولانی ـ از دوستی مربوط به دوره مشروطه تا دشمنی در دوره جنبش ملی ـ داردوبعد از انقلاب به رابطه ای پر تنش رسیده است. باز گرداندن این رابطه به حالت معمول، چندان آسان نیست، چرا که رابطه معمول و معقول با امریکا هم مطابق استاندارد های معمول جهانی نیست. کشوری که تمام جهان را عرصه منافع ملی خود اعلام می کند با یک دولت همسایه یا قدرت منطقه ای تفاوت دارد. در عین حال بعد از فروپاشی شوروی، جهان تفاوت کرده است، که دراین باره فراوان گفته اند.
اما مسئله ما در این مقاله کاویدن امکان نوع رابطه معقول وعملی ایران با امریکا است.
ایران و امکانات آن
1- ایران دارای حوزه تمدنی است و سابقه دیرینه دارد. این حوزه ابعادی مذهبی، زبانی و فرهنگی دارد که به ایران در منطقه جلوه خاص می دهد. در این مورد مصر و هند با ایران قابل مقایسه است.
2- ایران موقعیت مهم منطقه ای در خاور میانه دارد.
3- ایران درآمد نفت و گازی دارد.
این سه عامل را اگر در کنار دانش فنی، جمعیت، وسعت سرزمینی و… قرار دهیم متوجه می شویم که ایران کشور مهمی در منطقه است و هر کس که بر تهران نشست می تواند کلاه سکندری قدرت بر سر کند و حال و احوال این کشور را خراب تر یا آباد تر سازد.
با این حال ایران را در منطقه به حال خود نمی گذارند. ضمن آنکه ایران، قدرتی متوسط است که نمی تواند چین یا هند یا روسیه شود، و در شرایط فعلی حتی تشکیل اتحادیه کشورهای حوزه تمدنی مشترکی که ایران در آن نقش محوری ـ همچون فرانسه در اتحادیه اروپا ـ داشته باشد باز از ایران یک قدرت جهانی نمی سازد.
در چنین فضایی اگر ایران بخواهد به شرق نگاه کند و با چین و روسیه همراه شود، چه دستاوردی می تواند داشته باشد؟ این نگاه زمانی قابل نقد است که بر محوری دشمنی با امریکا شکل بگیرد. در این حالت ایران برنده نیست چرا که این کشورها به دلیل ضعف در برابر امریکا و قدرت در برابر ایران، با کارت ایران برای خود شان بازی می کنند.
از سوی دیگر ایران متحدی قوی در منطقه ندارد؛ کشوریست تنها در عین قدرت مند بودن. البته ایران در صورت استحکام ملی درونی می تواند به آسیای میانه نگاه جدی تری بیندازد و از موضع قدرت با کشور های خلیج وارد رابطه تعامل شود. اما در این میانه اگر رابطه با امریکا سامان نیابد در عمل این رابطه ها شکل نخواهد گرفت. به عبارتی رابطه دراز مدت با کشورهای منطقه از موضع قدرت به نحوه و تناسب رابطه با امریکا بستگی دارد.
این در حالی است که سیاست خارجی ایران مبهم است و در تند باد منافع گروهی قرار دارد نه در معرض و سمت دهی به منافع ملی.
پس باید هم این سیاست خارجی را نقد کرد و هم سیاست پایداری به جامعه معرفی شود تا حکومت را وادار به پاسخی گویی به رفتار سیاست خارجی خود کند. به ویژه آنکه ایران اگر چه در منطقه تنها است، اما می تواند عامل ثبات یا بی ثباتی منطقه هم باشد. در این راستا ایران چه می تواند بکند تا قدرت منطقه ای شود و دارای نقش جهانی گردد؟ این امکان از طریق مقابله با غرب به دست می آید یا وابستگی به غرب یا با استقلال همراه با تعامل با جهان ممکن است؟
بی گمان راه وابستگی مطلوب و درست نیست چون تجربه پهلوی برای ایران شوم بود. راه تقابل هم درست نیست چرا که در این راه اگر به غرب ضربه هم بزنیم، صدمه بیشتری می بینیم. زمانی به نام یک ملت می توان با کشوری وارد جنگ و کشمکش شد که موجودیت و زندگی مردم به خطر افتاده باشد.
حال سئوال این است که پس چگونه تعاملی را باید در رابطه با امریکا و غرب و حتی با جهان سامان داد؟
در این راه تجربیات روسیه، اروپا، چین، هند، ترکیه و کره جنوبی در پیش روی ماست و البته می توان تجربه جدیدی هم خلق کرد. اما باید در وهله اول تعامل با جهان را پذیرفت. آن گاه با مرور تجربه دیگران و پی ریزی سیاست خارجی پایه دار، تاکتیک های مناسب را برگزید. به نظر می رسد جریان یا تفکری که چنین سیاستی را در جامعه طرح کند می تواند با متاثر کردن جامعه مدنی حکومت را هم تحت تاثیر قرار دهد.
امریکا و رابطه با آن
امریکا میدان منافع ملی خود را برابر با همه جهان می داند. این ایده امریکایی را سینمای هالیوود هم به خوبی نشان می دهد. امکانات امریکا برای رهبری جهان هنوز منحصر به فرد است. در میان امریکائیان برای ایفای نقش رهبری جهان گرایشات متفاوتی وجود دارد اما در عین حال برسر رهبری جهان اختلاف وجود ندارد. ایده رهبری علمی تا رهبری نظامی تا سلطه برجهان در میان قدرتمندان امریکا طرفدار دارد. از طرفی در میان قدرتمندان جهان، که جهانیان را به مبصر تا رئیس داشتن عادت داده اند، امریکا از نظام اجتماعی معتدل تر ی نسبت به روسیه و چین و حتی اروپا برخوردارست. در نظام آمریکایی جامعه مدنی زنده است و امکان نقد قدرت در اندازه هایی وجود دارد. هر چند در ایجاد احساس دخالت و سلطه، یا حتی رهبری علمی و تکنولوژی تغییری در میان امریکایی ها ایجاد نمی کند. در چنین شرایطی امریکا جهان را به عرصه دوست و دشمن و رقیب تقسیم کرده است. البته این تقسیم بندی هم کامل نیست بلکه جزئیات بیشتری دارد. حال سیاست خارجی ایران می تواند مبتنی بر تعامل با جهان باشد، که این راهبرد با وادادگی به غرب متفاوت است. چرا که بی گمان دیگر نمی توان به سیاست ژاندارمی منطقه بازگشت. اما برای قدرت منطقه ای شدن، پنجه در پنجه شدن با امریکا هم درست نیست. ولی نکته مهم آن است که اگر امریکا در پی کنترل سیاست دفاعی ایران باشد، ایران باید چه بکند؟این جاست که می توان با مرور تجربه دیگران، مانند چین با روسیه ، فرانسه با آلمان و با امریکا، هند با روسیه و… به دنبال تجربه جدید بود. ولی شرط اول آن است که حکومت ایران نماینده مردم خود باشد و تمایل مردم را لحاظ کند.
بی گمان در سیاست، توازن قوا و اتخاذ تاکتیک های مناسب می تواند شکل های مناسبی از توازن قوای جدید بوجود آورد. امااهداف و راهبرد به تاکتیک های مناسب نیاز دارد.
نباید فراموش کرد که حکومت ایران راهبردی نامتوازن و نامتناسب با غرب داشته که مشکل زا شده است. از جمله ایران در جریان حمله امریکا به عراق و افغانستان با امریکا همکاری و در سوریه با دخالت حزب الله، مانع پیشروی نیروهای تندرو شده است که این به معنی عدم دسترسی مخالفان اسد به سلاح شیمیایی سوریه هم بود. در عوض این همکاری حزب الله باغرب، غرب هم حضور حزب الله را در سوریه جدی و بحرانی نکرد. حالا به نظر می رسدغرب به دنبال مهار دو جانبه حکومت اسد و مخالفان تند رو اسد است. این مهار دو جانبه به نفع ایران هم است چون در کوتاه مدت حکومت اسد را برنمی اندازد. این نوع همکاری ها باعث شده که مقامات بلند پایه ایران بعد از هر همکاری با امریکا احساس کنند که امریکا رو دست می زند و قابل اعتماد نیست. از همین رو مدام این سخن را تکرار می کنند. آن هم در صورتی که به نظر می رسد ایران گاه، بیش از حد در ارتباط با غربی ها دست و دل بازی نشان داده اما راهبرد ستیز باعث شده که این معاملات هم دستاورد نداشته باشد. پس باید دقت داشت و راهبرد را اصلاح کرد.
اتخاد راهبرد ستیز با امریکا نادرست است و حتی اگر تاکتیک هم عالی باشد، فقط زمان شکست را عقب می اندازد. اتخاذ راهبرد وابستگی هم به ناکامی منجر می شود. لذا انتخاب راهبرد تعاملی، با توجه به تجربیات دیگر کشورها، راهیست که بسوی ایران چشمک می زند، هرچند موفق بودن آن به عوامل گوناگون نیاز دارد.
اتخاذ هدف به توافق ملی نیاز دارد اما اتخاذ راهبرد و تاکتیک ها به نگاه کارشناسی نیازمند است.