سال ۸۳ بود و گزارش های متعددی از کودک آزاری های وخیم، یکی پس از دیگری بر صفحه حوادث روزنامه ها می نشست. تصاویر کودکان کبود شده و داغ بر دست روزی بر تخت بیمارستان نشان داده می شد و روز دیگر در قبرهای سرد گورستان.
قانون و مجریانش هم ساکت و بیطرف به نظاره نشسته بودند و هر از گاهی که مورد بازخواست افکار عمومی قرار می گرفتند، با دفاع از حق پدری که ولی دم است و حق تنیبه کودک را دارد، سکوتشان را می شکستند.
قانون چشمانش را بررنج کودکانی که در خانه های خود و از طرف نزدیک ترین خویشان خود شکنجه می شدند، بسته بود و همچنان بسته است.
بدن های کبود کودکان و نیز مطلق بودن قدرت پدرها در کتاب قانون و عرف جامعه شده بود خوره ذهنم. به این فکر افتادم که گفتگو هایی را با برخی از قرآن پژوهان برای روزنامه شرق ترتیب دهم و از چرایی قدرت مطلقه پدران سئوال کنم تا بفهمم ولی دم بودن پدر و مالکیت مطلق او بر جان و مال کودک، از کجای قرآن و از کدام آیه آن استنباط شده؟ با هریک که صحبت می کردم، جملگی بر این عقیده بودند که این قانون بر گرفته از هیچ یک از آیات قرآن نیست و صرفا بر اساس یک حدیث، که صحت و سقم آن نیز نامعلوم است، بنا شده و همین.
با خود فکر کردم چه می توان کرد؟ از چه زاویه ای می توان این ماده قانونی را نقد کرد. تبعات مضرت بارش رافریاد زد و به وجدان عمومی واگذارش کرد، تا شاید حکایت رنج و درد کودکان بی دفاع وجدانهای خواب رفته را تلنگری زند.
به این فکر افتادم که به قم بروم و بایک عالم دینی با گرایش راست و محافظه کار گفتگو کنم. می خواستم منطق آنها را بشنوم و به آنها بگویم، زخمهای بدن این کودکان مربوط به قوانین امروز است که بر استنباطات گذشتگان شما از منابع دینی شکل گرفته و تبعیت شما از آراء پدرانتان سرنوشت این کودکان را اینگونه رقم زده است.
بسراغ محسن غرویان از همراهان محمد تقی مصباح یزدی رفتم. ساعتها در مورد اتفاقاتی که برای کودکان می افتد حرف زدم و او هم با اظهار تاسف گفت: بله شما درست می گویید باید باب اجتهاد را گشود و به کمک این کودکان شتافت.
به محسن غرویان گفتم: چرا احکام دین نباید بر اساس مقتضیات زمان ومکان تغییر کند؟ زندگی انسان امروز پر است از تغییراتی که مانند امواجی خروشان، هر لحظه آدمی را از گوشه ای به گوشه ی دیگر پرتاب می کند و او را با دنیایی جدید و پرسشهایی جدیدتر مواجه می سازد. به او گفتم که تغییرات زمان و جغرافیای متنوع و فرهنگهای بغایت متفاوت، از انسانهایی که در مقابل یک متن دینی واحد قرار می گیرند، فهم های متعدد و بایدها و نبایدهای متکثری را رقم می زند.
شرایط امروز انسانها می طلبد که احکام دینی، احکام منعطفی باشد و شرایط زندگی را برای آنها در فضایی توام با معنویت، عدالت و اخلاق، که سه گوهر ناب مذاهب است، میسر کند.
گفتن این جملات و انتشار آن مصاحبه همان و تحت فشار قرار دادن محسن غرویان از سوی محمد تقی مصباح یزدی نیز همان. تا اینکه او مجبور شد در مصاحبه ای دیگر حرفش را پس بگیرد و بگوید که این حرفها را شیطان بر زبان او نشانده است.
حیرت کرده بودم، بارها و بارها مصاحبه را خواندم تا ببینم که چه اشکالی در محتوای این مصاحبه وجود داشته که محسن غرویان اینگونه تنبیه شد. اما هیچ نکته مشکل داری را پیدا نمی کردم؛در آنجا بود که فهمیدم فضای پر از رعب و وحشتی که بر حوزه های علمیه و مراکز علوم دینی حاکم است، فکر اجتهاد و تغییر احکام را از سر هر درس آموخته علوم دینی خواهد پراند.
آنجا بود که فهمیدم، بسته بودن دائمی درهای اجتهاد بدست افرادی که نگهبانان کهنه اندیشی هستند و کارشان شده تقدیس آراء گذشتگان، سالیان سال است که باب اجتهاد را مهرو موم کرده و مجتهدین نو گرا و اصلاح طلب را تحت فشارسنگینی قرار داده است.
حال امروز نیز به محض انتشار فتوای آیت الله بیات زنجانی، مبنی بر نوشیدن آب بقدر کفایت به هنگام روزه داری، آقای مکارم شیرازی با تمسخر خطاب به او می گوید: نمی توان هم روزه دار بود و هم کوزه دار.
این سخن کنایه دارناصر مکارم شیرازی، مرا به یاد گفتگو با محسن غرویان انداخت که بخاطر ابراز همدردی با آنچه که من برای او توضیح دادم، بشدت از سوی محمد تقی مصباح یزدی توبیخ شد و من روزنامه نگار هم شدم نماد شیطان.
اما آنچه که خطاب به آیت الله بیات زنجانی می توان گفت این است که: هر چند فضای حوزه های علمیه همراه با انگ زنی و مرعوب کردن علمای اصلاح طلب است، اما باید جسارت گفتن حرفهای نو را که بسیار با تاخیر گفته می شود و از این تاخیر انسانهای بیشماری رنج مضاعف برده اند و جان و مال خود را از دست داده اند، از دست نداد.
گام گذاشتن بر جاده های خلوت و کمتر پیموده شده در حوزه های علمیه سالهاست که ممنوع اعلام شده، اما چه باک که این راه رهنوردان بی باکی را می طلبد.
همینطور به آیت الله بیات زنجانی می توان گفت: احکام متعددی وجود دارد که نیازمند بازنگری های اساسی است، ولی دم بودن پدر، به پدران خاطی اجازه کودک آزاری و حتی قتل کودکان بی دفاع را میدهد بدون اینکه مجازاتی جدی برای آنها پیش بینی کرده باشد؛ احکامی که به خشونت علیه زنان رنگ دینی داده و مردان خشونت گر را حق به جانب تصور کرده است و تحمل خشونت را بر زنان یک فضیلت دانسته و نیز کلیه احکامی که مغایر با حقوق بشر و کرامت انسانی انسانهاست، جملگی نیازمند بازنگری و غبار روبی است تا جوهره معنوی دین نمایان شود. برای رخ داد چنین اتفاقی نباید از تغییر احکام دین گریزان بود، بلکه باید با جسارت برآن اصرار و تاکید کردو با اطمینان بر این راه گام نهاد و از اتهامات و نیشخند ها نهراسید که آنان جز به منافع خود نیندیشیده و جز بی توجهی به درد و رنج مردم راهی نپیموده اند.