بعد از مدت ها کشمکش در درون و برون سراپرده های قدرت، صف بندی نهایی در این مرحله از رویارویی قدرت در حاکمیت جمهوری اسلامی در مقابل دیدگان مردم شکل گرفته است. چندان زمان طولانی لازم نبود تا پیش بینی هاشمی در نامه ای که به رهبر نوشته بود، صورت واقع به خود بگیرد. او در مکتوب خود اشاره کرده بود که دیر یا زود این تشنگان قدرت تازه از راه رسیده در مقابل خامنه ای خواهند ایستاد. امروز این اتفاق افتاده، آنها موفق شده اند رهبر را تا حد سرپرستی نهاد ریاست جمهوری پائین بکشند. به نظر می آید عامل اصلی پیدایش و تشدید این چالش جدید سو مدیریت خامنه ای است و بازندۀ اصلی این نزاع خود رهبر خواهد بود. این نوع درگیری ها همزاد جمهوری اسلامی بوده و تا هرم قدرت بسته نشود و یا این حکومت فرو نپاشد ادامه خواهد داشت.
عوامل متفاوتی درکنار هم قرار گرفته اند که تنور این اختلافات را همیشه گرم نگه می دارند. روند تشکیل اولیۀ هرم قدرت، قانون اساسی ونوع تقسیم قدرت در آن، شخصیت حقوقی ولی فقیه و تجلی آن در اشخاص حقیقی، وجود نهادهای انتخابی و انتصابی و تعارض پایان ناپذیر در میان آنها، و بالاخره شکل گیری تشکیلات موازی متعدد، از عوامل ساختاری و درونی در نهاد قدرت، در جمهوری اسلامی است که می تواند هر لحظه موجب اختلاف شوند. اما عوامل خارجی نیز در این میان بیکار نبوده، گاهی موجب نزاع و زمانی مشدّد این تخاصمات بوده اند. در این میان روش های نسنجیده و دور از سیاست خامنه ای نه تنها نتوانستند از شدت این درگیری ها بکاهند، آن سان که با مدیریت و اتوریتۀ خمینی عملی بود، بلکه بر ابعاد آن هم افزوده اند.
از جنگ ایران و عراق می توان به عنوان یک عامل خارجی یاد کرد که در دراز مدت توانست اثرات اختلاف برانگیز خود را هویدا کند. این نبرد هشت ساله بر پایۀ داوری بسیاری از کارشناسان سیاسی، در ابتدا باعث ثبات جمهوری اسلامی شد به ترتیبی که خمینی از آن به عنوان نعمت یاد کرد. اما تقدیر آن بود که این جنگ، با تمام موهبت هایی که برای حکومت به همراه داشت، کسانی را در دامان خود پرورش دهد که بعد از مدتی به بزرگترین ناراضیان ساختار قدیمی قدرت در جمهوری اسلامی بدل شده، موجب بروز اختلافات وسیعی در جمهوری اسلامی شوند. عده ای از این افراد به طور رسمی در موضع مخالفت با جمهوری اسلامی قرار گرفتند و رنج محرومیت های متعدد اجتماعی را به جان پذیرفتند. حتی کسانی از میان آنها بعد از سال ها زندان و شکنجه، ناچار به ترک دیار شدند. گروهی دیگر از این بازگشتگان از جبهه و جنگ به این راحتی ها میدان را ترک نکردند و در داخل حکومت باقی ماندند تا بعدها بیشتر بر آتش اختلافات درون حکومت بدمند.
این گروه که خود را عاشقان پاک باختۀ جبهه های جنگ معرفی می کردند و پرچم حزب الله را به دوش می کشیدند، به تندی و خشونت شهره بودند. به بازی های متعارف سیاسی پایبند نبودند. هر آن چه را که نمی پسندیدند به زور تهدید و ارعاب از پیش راه بر می داشتند. در عالم سیاست بی پرده بودند. خود را عاشق بی چون و چرای ولایت نشان می دادند. هر کس را که سر سوزنی از این مسیر منحرف می شد، بر نمی تافتند. مدعی دشمنی جدی با اشرافی گری بودند و ادعا می کردند که بخش بزرگی از مسئولین جمهوری اسلامی منحرف شده، دچار مال اندوزی شده اند. بخش های تندرو حاکمیت در تمام این مدت از این عناصر به عنوان نیروهایی استفاده کرده بودند تا مخالفین روش های استبدادی را به دست آنها سرکوب کنند. حتی اگر این مخالف روش های تمامیت خواهانه، ردای ریاست جمهوری به تن کرده باشد.
در مقابل مجموعۀ حاکمیت هیچ گاه حاضر نشده بود در بازی های سیاسی جدی از وجود این کهنه سرباز ها استفاده کند. از آن جایی که هر چه به نظر خوار آید روزی به کار آید، این گروه منتظر بودند تا روزگاری وارد بازی شده، در موقعیتی مناسب، انتقام روزهایی را بگیرند که به آنها بی توجهی شده بود. آنها در پی کسی بودند که در بطری را بردارد، تا بتوانند نیروی خود را آزاد کنند. خامنه ای فرد مناسبی برای این کار بود.
خامنه ای، از بدو رسیدن به رهبری، می دانست جدی ترین رقبای خود را باید در میان کسانی بیابد که در داخل حکومت رگ وریشه دارند. چرا که جامۀ رهبری به هیچ وجه برازندۀ قامت او نبود و او بهتر از همه می دانست که با هیچ یک از موازین عقلی، عرفی، شرعی و قانونی مستوجب چنین موقعیتی نیست. بنا براین وی تلاش کرد رفقای قدیمی و رقبای فعلی را، یا در انقیاد خود درآورده، یا آن که آنها را منزوی نماید. بخشی از آنها که حاضر به تمکین نشدند از همان روزهای اول مجبور شدند از قدرت فاصله بگیرند. شخصیت هایی چون موسوی اردبیلی، صانعی و موسوی نخست وزیر علاوه بر آن که تلاش کردند سمتی جدی در اختیار نداشته باشند، سعی نمودند که بیشتر سکوت اختیار کنند. اما کسانی نظیر آیت الله طاهری و یا موسوی خوئینی ها علاوه بر عدم همکاری با خامنه ای، در موضع منتقدین حکومت، به مبارزه با روش های خامنه ای پرداختند. تا پایان حکومت رفسنجانی، خامنه ای چندان احساس خطر نکرده بود.
انتخابات خرداد 76 به یک باره دو خطر جدی را به خامنه ای گوشزد کرد. اول آن که وی دریافت به هیچ وجه مورد وثوق اکثریت مردم ایران نیست. دوم این که فهمید بخش هایی از حاکمیت گذشتۀ حمهوری اسلامی که نزد مردم حتی مختصر آبرویی دارند با روش های حکومت داری او مخالف هستند.
این حقایق خامنه ای را بیش از پیش مصمّم کرد که برای باقی ماندن در قدرت، با گذشتۀ جمهوری اسلامی قطع ارتباط کند. از این رو مجبور شد به کسانی تمسک بجوید که اگر چه هیچ گاه از مسئولین عالی رتبۀ نظام نبودند، رشته هایی نه چندان قوی آنها را با جمهوری اسلامی ارتباط می داد. این کسان نه تنها باید نشان می دادند که ارتباطی با استخوانداران سابقه دار در حکومت های گذشته ندارند، بلکه به اندازۀ کافی ثابت می کردند که با قدیمی های جمهوری اسلامی دشمنی می ورزند. هم چنین این افراد باید خود را مطیع رهبری نشان می دادند. در عین حال باید با نیروهای نظامی، انتظامی و امنیتی ارتباطات ویژه می داشتند ومورد تأیید نظامیان قرار می گرفتند. چرا که اولاً مدت های طولانی بود که خامنه ای در مقابل حمایت نظامیان از خود، قدرت را با این گروه به مشارکت گذاشته بود. دلیل دیگر این که مشخص بود این روش حکومت کردن با هزینه های امنیتی بالایی برای حاکمیت همراه می شد. و کسی جز نظامیان و امنیتی ها از عهدۀ این کار بر نمی آمدند و باید رشته های خامنه ای با آنها مستحکم تر می شد. همۀ این مشخصات در مورد احمدی نژاد و شرکا تطابق داشت. بنا براین زمان آن رسیده بود تا این عده عزت یابند و از سایه خارج شده، به اوج نزدیک شوند. تا در سایۀ این تحولات رهبری و نزدیکانش به ظاهر مقتدرتر نشان داده شوند. این ادعا در میان کلام احمدی نژاد در جمع مسئولین خبرگزاری جمهوری اسلامی مستتر است. رئیس دولت می گوید به قدرت رسیدن او به خاطر حفظ قدرت توسط خامنه ای، طراحی شده بود.
خامنه ای و شرکا برای از میدان به در کردن کسانی که حاضر به وداع باجمهوری اسلامی خمینی و سلام به رهبری فعلی نبودند، تا توانستند در جهت پرو بال دادن به احمدی نژاد تلاش کردند. دست احمدی نژاد باز گذاشته شد تا هر گونه که می تواند مانور دهد، به شرط آن که قدرت حرکت را از رقبای خامنه ای بگیرد. منابع مالی بی حد و حصر، رهایی یافتن از نظارت های دستگاه های مافوق، تبلیغات رسانه ای وسیع در وسائل ارتباط جمعی دولتی و در نهایت رأی سازی های عجیب و غریب به احمدی نژاد و رفقا این امکان را دادند تا به یک مدعی جدی برای اربابان قدرت در حاکمیت تبدیل شوند.
عامل دوم بیرون از حاکمیت که تاکنون موجب اختلافاتی در درون حاکمیت شده، وجود جنبش های مردمی است. نزدیک ترین نمونۀ آن قبل از به حرکت درآمدن جنبش سبز، ماجرای 18 تیر است. جریانات تابستان گرم 78 چنان آتش اختلافات را در درون حاکمیت تیز کرد که نظامیان وادار شدند چماق تهدید کودتا را بلند کنند. بعد از دور دوم انتخابات خاتمی و به ویژه در زمان رأی گیری های شورای دوم شهر و مجلس هفتم، به علت برخی ناکامی ها، مردم با صندوق های رأی قهر کردند. اما حاکمیت احساس می کرد در درون پوست شهر جریانی در حال شکل گیری است. جریانات سال 88 و ادامۀ آن تاکنون نشان داده است که حکومت در ارزیابی خود دچار اشتباه نشده نبود. به همین دلیل خامنه ای تلاش کرد تا علاج واقعه را قبل از وقوع بکند. آنها برای پیش گیری به ترتیبی عمل کردند که شرح مفصل آن در بالا آمده است اما از قضا سرکنگبین صفرا فزود.
اشتباهات تاکتیکی و استراتژیکی پی در پی خامنه ای از سال 84 در مورد روی کار آوردن تیم دولت نهم و پس از آن بی خردی های سیاسی در سال 88 که توسط رهبر و حلقۀ یاران او برای حفظ احمدی نژاد انجام شد، در حقیقت برای مقابله با موج جنبش های مردمی بود. این خطاهای مکرر کشور را برای حاکمین تبدیل به جهنمی کرد که برون رفتی از آن برای آقایان متصور نبود. این استیصال، قدرت فکر کردن را از مجموعۀ حاکمیت گرفت. یاران حاضر در حلقۀ قدرت تلاش کردند تا با نزدیک تر کردن ارتباطات خود و تقسیم قدرت در میان خود این طوفان را از سر بگذرانند اما هر بار به مانعی سخت برخوردند.
این سد مرصوص همان سرسختی جاه طلبانۀ احمدی نژاد و دوستان بود. نباید فراموش کنیم این رادع توسط کسانی تراشیده شده بود که امروز سر خود را بر آن می کوبند. صرفنظر از نرمش های بسیار کم ارزش، حلقۀ حامیان دولت های نهم و دهم تاکنون حاضر نشده اند کوچکترین باجی به رقبای خود بدهند. انعطاف ناپذیری این گروه هر روز بر دامنۀ اختلافات افزوده است. علیرغم آن که تمامی این سرکوب ها در جهت حفظ احمدی نژاد و هم فکرانش بوده است، هواداران رایحۀ خوش خدمت با مظلوم نمایی، تلاش کردند از رفتارهای نادرست حکومت در برخورد با مردم به نفع خود بهره بگیرند. در عین حال این خط فکر سیاسی برای فاصله گرفتن بیشتر از گذشتۀ جمهوری اسلامی، بنا بر مأموریتی که بر عهده اش گذاشته اند، شعارهایی را سر لوحۀ کار خود قرار دادند. این شعارهای هر چند ظاهری، از جمله در مورد عدم سخت گیری حجاب، کاهش قدرت روحانیت در حکومت، آزادی های اجتماعی برای شهروندان و توجه به مسائل ملی گرایانه، می تواند با بخش هایی ازخواست های جامعۀ مدنی همخوانی داشته باشد.
به عبارت دیگر پرداختن به چنین دست آویزهایی از سوی هم فکران رئیس دولت، برای خلاصی از فشارهایی است که در اثر جنبش مردم حاصل شده است. به مفهوم دقیق تر احمدی نژاد و دوستانش تلاش می کنند نشان بدهند که در مقابل درخواست های مردم انعطاف بیشتری دارند تا در مقابل حاکمیت. به این ترتیب حلقۀ ارومیه می خواهد بین خود و کسانی که برای آنها رأی ساخته اند و اکنون مطرود مردم هستند فاصله بیاندازد. این خط کشی از سوی وفاداران رئیس دولت ناشی از قدرت تأثیر جنبش سبز در حیات سیاسی ایران است. جنبشی که اگر چه سرای قدرت را به آتش نکشید، اما جرقه هایی را آفریده که توانایی آن را دارند تا هر لحظه شعله ای جدید فراروی دیوانگان قدرت بیآفرینند. این بار نوبت به هیزم اختلافات درون دستگاه رهبری و اعوان و انصار او رسیده است تا این شراره ها آن را شعله ورتر کنند.
امروز خامنه ای به همراه مشاورین و هم فکرانش در اثر اشتباهات عدیده در ادارۀ کشور، که در بالا به نمونه هایی از آنها اشاره شد، کشور را در شرائطی خطیر قرار داده است. با بی قانونی های متعدد خود، نظیر همین نمونۀ آخر در مورد مصلحی، در جامعه جوی را ایجاد کرده که سرکشی در مقابل قانون به روشی رایج تبدیل شده است. در پرتو این سیاست ها منافع گروهی بر منافع ملی ارجحیت یافته است. برای کسب این منافع، هر گونه دروغ، ریا، دغل، باند بازی و چاپلوسی موجه شده است. احمدی نژاد محصول چنین شرائطی است. او این آموزه های نادرست را با قدری شیطنت در هم آمیخته تا خامنه ای را در شرائط باخت باخت قرار بدهد. بازی خطرناکی بین خامنه ای و احمدی نژاد آغاز شده است. فارغ از نحوۀ پایان یافتن آن در این مرحله، می توان انتظار داشت در آیندۀ نزدیک به جاهای باریک بکشد. شاید عده ای منتظر باشند که این اختلاف نقطۀ پایان حکومت باشد اما نباید از نظر دور داشت که افراد هوادار دو گروه متخاصم کنونی به کوچکترین آموزه های اخلاقی و انسانی پایبندی چندانی ندارند. اگر باور ندارید ماجراهای عاشورای 88 را به یاد آورید و یا به نسخه های لیبیایی و یا سوری آنها توجه کنید. آنگاه می توان دریافت چه سناریوهای خطرناک دیگری محتمل است.