گزارش لوبکر ناخریشتن از فیلم ولفگانگ بورست
نگاه به ایران از دریچه ای دیگر
ولفگانگ بورست، در سفر به کشور پهناور ایران به همراه دوربین ویدئویی خود تصاویری را به ثبت رسانده. او در فیلم جدیدش با نگاهی نوین به سرزمین ایران و فرهنگ دیرینه اش نگریسته است.
زمانی که ولفگانگ بورست ۷۰ ساله در اکتبر گذشته به شهر خود هامبرگه در نزدیکی لوبک بازگشت، هنوز تا پایان کار، که تهیه فیلمی از ایران بود، راه زیادی در پیش داشت.
این استاد بازنشسته از ۸ ساعت فیلمی که روی نوار کوچک ضبط کرده بود، ۹۰ دقیقه را گلچین کرد. نتیجه اثری شد تحت عنوان “از پارس تا ایران؛ سفر به ۲۵۰۰ سال تاریخ”. بورست در فیلم خود قصد داشت این کشور پهناور با ۷۵ میلیون نفر جمعیت را به عنوان “کشوری با یک میراث فرهنگی غنی” و درعین حال “باورنکردنی” معرفی کند. او در نهایت موفق شد روز سه شنبه در ساعت ۷ بعدازظهر در سالن تماشای هامبرگه، به تماشای فیلم خود بنشیند.
ولی او از به کار بردن واژه “فیلمساز” برای خود امتناع می ورزد. او می گوید که فردی است علاقه مند به فیلمسازی، نه فیلمساز. شاید به این دلیل که برای او مهم ایجاد اصلاحاتی در تصویر به جا مانده از ایران است و اینکه می خواهد تاریخ چند هزار ساله این کشور را برجسته سازد. بورست که می گوید “به تاریخ پارس و فرهنگ پارسی علاقه مند است”، امیدوار است که بار دیگر به این کشور پهناور مسافرت کند. صنعت توریسم در این کشور رشد چندانی نداشته، ولی سفر به آن نیز کاملاً امن است. تنها فیلم هایی که روی سه پایه و در کنار عوامل ساخته می شوند مشکل سازند. حتی انجام مصاحبه در خیابان نیز بدون مشکل نیست. دوستان ایرانی اش قبلاً او را از این مسأله برحذر داشته اند.
با این حال بورست تا جایی که شرایط مهیا بوده این کار را انجام داده. فقط در زمان انجام یک مصاحبه پلیس او را دیده و از او خواسته فیلم را پاک کند. او می گوید: “ولی آنها دوربین یا چیزهای دیگرم را توقیف نکردند.”
او در اوایل ماه سپتامبر با یکی از دوستانش عازم ایران شد تا یکی از کنجکاوی هایش را که طی سالیان سال انباشته شده بود اجابت کند؛ کنجکاوی در مورد وضعیت متحول شده ایران از سال ۱۹۷۹ به بعد، یعنی از زمانی که آیت الله ها قدرت را در ایران به دست گرفتند.
بورست در سال ۱۹۷۴ زمانی که استاد بود، به همراه اعضای خانواده اش به تهران رفت و در یک مدرسه آلمانی مشغول به کار شد. او شغل خود را به عنوان استاد در شهر لوبک ترک کرد و به هدف ماجراجویی به ایران رفت. او دراین خصوص می گوید: “ما دوست داشتیم به کودکان آلمانی ای که والدین شان در ایران کار می کردند درس بدهیم.” بورست در ادامه می گوید: “آن سال ها به واقع سال های سازنده ای بود.”
بورست و دوستش هزاران کیلومتر از جاده های ایران را در یک اتومبیل پژو طی کردند: شهرهای مختلف، دشت و بیابان،… آنها با قبرکن ها، مردم عادی در خیابان و حتی آخوندهای قم صحبت کردند و از نماز جمعه تصاویری تهیه نمودند. بورست همچنین فیلم هایی از باغ های پارسی که درواقع الگوی فرهنگی باغ سازی اروپایی اند تهیه کرده؛ به فن آوری نوین در استفاده از آب و آب نما، اختراع شطرنج و نقاشی های مینیاتور اشاره نموده و توضیح داده که چرا پیروزی یونانیان بر ایرانیان در گذشته به صورت “افسانه های خیالبافانه”ای مطرح گشته که هدف آنها صرفاً “دفاع از مواضع غرب در برابر خودکامگی شرقی” بوده است.
و جمعیت جوان این کشور نیز غیرقابل چشم پوشی است؛ دختران جوانی که اعتمادشان و تلاش شان برای تحصیل، او را متعجب ساخته. بورست دراین رابطه می گوید: “آنها هر کاری می کنند تا از زنجیرهایی که دست و پای آنها را بسته اند خلاص شوند.” شرایط آنها از سال های ۱۹۷۰ تغییرات بسیاری کرده. او در ادامه می افزاید: “ما به عنوان خارجی در ایران حس خوبی داشتیم و اصلاً احساس غربت نمی کردیم.” او اطمینان می دهد که هر شخصی با دیدن مهمان نوازی فوق العاده ایرانیان غیرممکن است که دیگر به ایران بازنگردد.
منبع: لوبکر ناخریشتن