مردن در کار جنبش سبز نیست

نویسنده
آرش معتمد

» دکتر فرزین وحدت در گفتگو با روز

در آستانه سومین سالگرد جنبش سبز با دکتر فرزین وحدت، استاد سابق دانشگاه هاروارد و ییل پیرامون وضعیت امروز جنبشی گفتگو کرده ایم که سه سال پیش لرزه بر ساختار سیاسی جمهوری اسلامی افکند. این جامعه شناس معتقد است پس از انتخابات سال 88 تغییرات بسیار مهم و عمیق روانشناختی-جامعه شناختی در تعداد کثیری از شهروندان ایرانی اتفاق افتاده است که منتقدان جنبش سبز آن را نادیده می گیرند.

نویسنده کتاب “رویارویی فکری ایران با مدرنیت” در تبیین سکون امروز جنبش سبز می گوید، تمام جنبش های مدنی راه پر شیب و فرازی پیش رو دارند و در برهه هایی مجبورند عقب نشینی تاکتیکی بکنند، ولی این به آن معنی نیست که جنبش مرده است.

فرزین وحدت که در حال حاضر در کالج وسار (Vassar) در ایالات متحده به پژوهش مشغول است، همچنین از تاثیر شکاف در میان نخبگان حاکم از یک سو و سایه جنگ از دیگر سو بر جنبش مخالفان دولت سخن گفته و یکی از راه های مهم فعال شدن دوباره جنبش سبز را تشریک مساعی با طبقه کارگر دانسته است.

 

 برای شروع بحث به 25 بهمن89 باز می گردیم؛ زمانی که با تظاهرات صدهزار تن از شهروندان سبز، رهبران سیاسی آن ها به حصر رفتند. در چهارده ماه اخیر از دست رفتن ارتباط با میرحسین موسوی و مهدی کروبی – جریان دو طرفه رهبری- چقدر بر مشارکت اجتماعی و گسترش شبکه های اجتماعی جنبش سبز موثر بوده است؟

در اینکه حصر آقایان موسوی و کروبی تاثیر زیادی بر کم میل شدن گروه های مشارکت کننده در جنبش اخیر مدنی ایران در اعتراض به وضع موجود داشته است، شکی وجود ندارد. اما آنچه که جنبش سبز نامیده میشود، در واقع تنها شروع یک جنبش مدنی فراگیر در ایران است که مانند تمام دیگر جنبش های نظیرش از فراز و فرود های بسیاری می بایست عبور کند تا به اهداف خود برسد. برخی توقع داشتند که مانند بعضی از انقلاب های مخملی در اروپای شرقی، خیزش مردم ایران نیز در سال 88 به سرعت به نتیجه برسد و اوضاع سیاسی و اجتماعی کشور تغییر های اساسی بیابد. اما باید توجه داشت که در اروپای شرقی فرآیند تحولاتی که در سال های آخر هزاره دوم میلادی به ثمر رسید ریشه های عمیق تری داشتند و آنها نیز یک شبه به نتیجه تلاش های خود برای ایجاد تحول نرسیدند. آنچه که با دوبچک در سال 1968 در چکسلواکی شروع شد در سال 1989 به نتیجه رسید. البته امروز شرایط دنیا، به ویژه در مورد اطلاع رسانی وفراگیری و سرعت رسانه ها با آن زمان قابل مقایسه نیست. همچنین شرایط ایران با سیستم تمامیت گرای اروپای شرقی نیز قابل قیاس نیست. این ها را از این جهت میگویم که رخداد های سیاسی و اجتماعی ایران را می بایست در مقایسه با جاهای دیگر در نظر گرفت. سرکوب وحشیانه مردم و حصر کسانی که به هر حال اعلامیه ها و اقدامات آنها به مطالبات مردم شکل عملی می داد و آنها را ترغیب می کرد که برای مطالبات دمکراسی خواهی خود به خیابان بیایند بسیار مهم است. اما نکته ای که باید در نظر گرفت این است که اصل، مطالبات دمکراتیک مردم است که آنرا نمی توان به هیچ وسیله ای از اذهان آنان پاک کرد.

 

جنبش سبز از 25 خرداد 88 تا روز عاشورای آن سال وجه “خودسازمان ده” و “خود جوش” بودن خود را در تظاهرات های مختلفی نشان داده بود. نقش و قدرت رهبران در برانگیختن انگیزه جمعی در تظاهرات 25 بهمن 89 اما ظاهرا چربش بسیاری بر وجه خود سازمان ده بودن جنبش سبز داشت. از سوی دیگر از زمان حصر رهبران جنبش سبز، شهروندان هنوز نتوانسته اند خیزش خیابانی مشابه یا حتی نزدیک به 25 بهمن برگزار کنند. چقدر کاهش خصلت خود سازمان ده جنبش سبز و افزایش وابستگی به یک رهبر سازمان ده را در کارنامه جنبش سبز در سال 90 موثر می دانید؟ اساسا امروز چه راهکاری برای جنبش سبز موجود است که هزینه حصر رهبران سیاسی اش را به حداقل برساند ؟

ببینید، خیزش بسیاری از مردمان ایران که نزدیک سه سال پیش شروع شد، یک خیزش انقلابی، ویرانگر، خام مغزانه و نابالغ نیست. بالعکس من معتقدم این خیزش می تواند به یک جنبش پایدار تبدیل بشود زیرا مردمانی که در آن مشارکت دارند از بلوغ و پختگی بالایی برخوردار هستند. همین عامل، یعنی پختگی مردم، باعث شده بود که بتوانند به صورت خود جوش در اوایل خیزش عمل کنند، تا جایی که حاکمیت تا حد زیادی غافلگیر شده بود و هنوز نمی دانست چگونه با آنها برخورد کند. به دلیل همین پختگی، هنگامی که حاکمیت سرکوب شدید و سبعانه اش را شدت داد، مردمان نیز با درایت عقب نشینی کردند. البته با حصر آقایان موسوی و کروبی، این عقب نشینی دامنه بیشتری یافت. اما نکته ای که باید روی آن تاکید کرد آنست که مردم پخته و با درایت هنگامی که حاکمیت فشار ها را زیاد میکند، به صورت تاکتیکی عقب نشینی می کنند. در میان انقلابیون خام و نابالغ، تحت شرایط سخت، عقب نشینی تاکتیکی کمتر می توان سراغ یافت همانطور که در انقلاب های خونین و نیمه خونین میشود ملاحظه کرد. اما بسیاری از مردمان ایران از مراحل انقلابی عبور کرده و از این نظر پختگی و بلوغ سیاسی به سطح بالایی رسیده اند. یکی از خصایل اصلی این نوع بلوغ سیاسی هم اینست که در مواقع لازم دست به عقب نشینی تاکتیکی می زنند. در مورد بخش آخر این سئوال، به گمان من کشوردر حال حاضر مرحله بسیار مشکلی از حیات طولانی خود را تجربه می کند. از یک طرف تحریم های کمر شکن اوضاع اقتصادی را به مرحله بحرانی رسانده و از طرف دیگر خطر جنگ و تجاوز خارجی ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده است. و باز هم این نشانه پختگی بسیاری از مردمان ایران است که در این شرایط بس بحرانی نمی خواهند بر وخامت اوضاع بیافزایند و منتظر اند که این مرحله بسیار حساس تاریخی را پشت سر بگذارند. من این را به حساب درایت این مردمان می گذارم. فعلا به گمان من می بایست صبر توام با خوشبینی نسبت به آینده میان مدت تا دراز مدت را پیشه کرد، ولی همزمان از حرکت های غیر خشن برای قبولاندن حاکمیت به لزوم تغییرات دمکراتیک هم باز نماند. این حرکت ها می تواند در چارچوب نافرمانی های مدنی صلح آمیز، صدور اعلامیه های مختلف سیاسی در داخل و خارج از کشور، اعتراض به اوضاع اقتصادی، گرد هم آیی های صلح آمیز، به ویژه در میان دانشجویان، و حرکات صنفی-سیاسی غیر قهری کارگران و کارمندان شکل بگیرد.

 

سرکوب سه سویه جنبش سبز در یک سال اخیر هم قابل توجه است. در واقع همان قدر که حاکمان می کوشند جنبش سبز را مرده نشان دهند، به نظر می آید دو طیف دیگر از فعالان سیاست نیز از دریچه هایی دیگر از نابودی و مرگ جنبش سبز و ناممکن بودن خیزش دوباره آن به سبک و سیاق اصلاح گرا و مسالمت آمیز-سخن می گویند. گروهی از اصلاح طلبان داخل کشور( به ویژه پس از رای آقای خاتمی) در نشریات شان از اشتباه بودن سیاست های خیابانی 22 خردادی سخن می گویند و از لزوم بازگشت به سیاست 2 خردادی – سیاست بدون خیابان- و اجتناب از هر گونه منازعه مستقیم با حاکمیت طرفداری می کنند. آن سوی مرزها نیز گروه هایی هستند که صراحتا می گویند جنبش سبز و سیاست های خیابانی مسالمت آمیز مرده است. سئوال من این است که این گروه ها چه عناصری در جامعه شناسی و سیاست ورزی جنبش سبز را دست کم یا نادیده می گیرند که به چنین تحلیل هایی می رسند؟

آنچه که این گروه ها در شناخت جنبش سبز نادیده می گیرند این است که در تعداد کثیری از مردمان ایران، به ویژه از طبقات متوسط ومتوسط پایین، تغیرات بسیار مهم و عمیق روانشناختی-جامعه شناختی صورت گرفته است. همانطور که گفتم بسیاری از مردمان ایران از حالت انفعال، کنش پذیری و ستم پذیری در آمده و صفات عکس این ها یعنی فاعلیت، کنشگری و ستم ستیزی یا حداقل ستم گریزی را ملکه ذهن خود کرده اند. از این جهت است که این خیل عظیمی که به صفات فاعلیت رسیده اند به حقوق شهروندی خود آگاه شده اند و آن حقوق را برای خود و دیگران در سطح همگانی مطالبه میکنند و برای بدست آوردن آن حاضرند به تلاش های مدنی دست بزنند. و هنگامی که این صفات و اگاهی و مطالبه حقوق شهروندی در تعداد کثیری از افراد جامعه بوجود آمد و ملکه ذهن آنها شد، دیگر نمی توان آن صفات را از اذهان زدود. لذا، بازگشت به حالت انفعال و ستم پذیری و عدم وقوف به حقوق انسانی ونبود مطالبات دمکراتیک غیر ممکن می شود. وبه همین دلیل هم نمی توان سخن از مرگ جنبش مدنی ایران به زبان آورد. البته همانطورکه اشاره کردم، تمام جنبش های مدنی راه پر نشیب و فرازی پیش رو دارند و در برهه هایی مجبورند عقب نشینی تاکتیکی بکنند. ولی این به آن معنی نیست که جنبش مرده است. این جنبش به دلایلی ذکر کردم بسیار عمیق و توانمند است و مردن در کارش نیست. اما می بایست از یاس و نا امیدی حذر کرد. تنها عارضه ای که میتواند مقداری از صلابت این جنبش بکاهد مستولی شدن روحیه بدبینی و منفی بافی است. البته این امر تا حدی قابل پیش بینی است. همانطور که می دانیم اکثر کسانی که در این خیزش شرکت داشته و به آن دل بسته اند جوانان هستند و اقتضای سنین جوانی این است که می خواهد بسیار سریع به اهداف خود برسد. اما آنهایی که سنشان بیشتر است به تجربه دریافته اند این گونه حرکت های سیاسی-اجتماعی مقداری زمان لازم دارد تا به نتیجه برسد و از تلاش نباید باز ایستاد.

 

چه تلاش هایی برای جنبش سبز در نظر می گیرید؟

یک جنبش سیاسی بالغ رویکرد های مختلفی را به کار می گیرد که ممکن است متناقض به نظر برسد. هم می توان راهکار های اقناعی و مذاکره ای را به کار گرفت و هم می توان از اهرم های قوی تر مانند تظاهرات بدون خشونت و کنش های مدنی و خیابانی بهره برد. یک جنبش بالغ در برهه های مختلف، که با هم می توانند فاصله زمانی زیادی نداشته باشند، از منابع و اهرم های مختلفی استفاده می کند و این ها نقیض یک دیگر نیستند. البته با توجه به برخی شرایط، یکی از اهرم ها میتواند بر دیگری ارجحیت داشته باشد.

 

کمتر از یک ماه دیگر سومین سالگرد تولد جنبش سبز است. از فرصت این ماه که خاطرات را به شهروندان یادآوری می کند و احتمالا انگیزه مشارکت آن ها را بالا می برد می توان برای کنش های خیابانی بدون خشونت یا دیگر مشارکت های جمعی بهره گرفت؟

کنش های مسالمت آمیز خیابانی اصولا برای جنبش های مدنی مفیدند. این نوع کنش ها تا حدود زیادی به دلایل نمادین به افراد مشارکت کننده در جنبش و هواداران آنها و همچنین به حاکمیت نشان می دهد که جنبش در حال برومندی وبالندگی است. اما اگر فراخوان به کنش، به هر دلیل، با اقبال مواجه نشود، از نظر روانی به ضرر جنبش خواهد بود. تحت شرایط خفقان و رعب که امروزه به جنبش مدنی ایرانی تحمیل شده است چنین امکانی وجود دارد. اگر بتوان راه نمادینی برای نمایش قدرت جنبش یافت که حداقل هزینه را برای مشارکت کنندگان در بر داشته باشد، به گمان من تحت شرایط سخت کنونی موثرتر خواهد بود. مثلا تحریم یکی از فرآورده های دولتی می تواند چنین نقشی را به عهده بگیرد. برای مثال اگر شهروندان از خرید بنزین در یک روز مورد نظر اجتناب کنند،می توانند به صورت نمادین نیروی مخالفت خود را به نمایش بگذارند. این تحریم می تواند از قبل طوری سازمان دهی شود که حداقل هزینه را برای شهروندان در بر داشته باشد و قدرت جنبش را به آگاهی همگان برساند.

 

آقای دکتر، در سال 90 حاکمیت جمهوری اسلامی در سطوح بالا ـ– رهبر و رئیس دولت ـ– با شکاف بی سابقه ای مواجه شد. شکافی که تقریبا دو ماه بعد از تظاهرات 25 بهمن ملموس شد. چند پرسش در این ارتباط دارم. سیاست های جنبش سبز از زمان تولدش چقدر در وسعت بخشیدن به شکاف میان نخبگان حاکم موثر بوده است؟ دعوا میان آیت الله خامنه ای و آقای احمدی نژاد چقدر از سوی جنبش سبز جدی گرفته شده؟ آیا باید این تحلیل را بپذیریم که واقعه ابتدای سال گذشته جنبش سبز را به این نتیجه رساند که در سال 90 صرفا ناظر و شاهد نزاع نخبگان با یکدیگر باشد؟ آیا دلخوشی به شکاف میان حاکمیت در مشارکت اجتماعی جنبش سبز تاثیر منفی نگذاشته؟

به گمان من مسلما در اکثر مواردی که کشوری با یک خیزش و یا جنبش برای تحولات عمیق مواجه می شود، عناصری از هیات حاکمه در آن با یکدیگر از در اختلاف در می ایند. این وضع در ایران شاید شدید تر هم باشد از آنرو که تشکل روحانیت شیعه از لحاظ تاریخی یک سلسله مراتب منسجم نبوده واز قطب های مختلف تشکیل شده است. با وجود آنکه طی سی و اند سال گذشته تشکل روحانیت به سوی متمرکز شدن سوق داده شده است، اما هنوز خصلت نامتمرکز بودن در آن یافت میشود. از طرف دیگر هیات حاکمه در ایران تنها از روحانیت متشکل نمی شود و نهاد های دیگری مانند سپاه پاسداران، روسای بنیاد ها و غیره، درقواره حاکمیت سهیم هستند. بدین ترتیب از بدو تولد نظام اسلامی در ایران قطب های متعدد قدرت وجود داشته که با وجود تلاش برای متمرکز سازی قدرت هنوز این تعدد قطب های قدرت تا حدی باقی مانده است. از اینجهت اختلافات مابین نیروهای مختلف حاکمیت واقعی است و نباید آنرا به صورت “جنگ زرگری” تلقی کرد. اما از طرف دیگر این نیروها در سی و اند سال اخیر نشان داده اند که هنگامی که منافع کلی شان مطرح باشد، می توانند اختلاف هارا کنار بگذارند و در جهت تامین منافع همگانی شان از خود نوعی اتحاد نشان بدهند. اما اینکه جنبش مدنی ایران خود را “دلخوش” شکاف میان نیروهای حاکمیت کرده و به این دلیل فعالیت خود را متوقف کرده، شاید تا حدی درست باشد. بدون شک در شرایط سرکوب شدید، یک جنبش مدنی بالغ و پخته مترصد تمام امکانات، منجمله شکاف در حاکمیت، برای پیشبرد اهداف خویش خواهد بود واین را نمی توان توهم و “دلخوش” بودن نامید. اما، در شرایط آشفتگی حادی که در کشور وجود دارد، شکاف بین حاکمیت، بحران اقتصادی، و خطر جنگ و حمله به ایران، هر انسان خرد مندی را به تامل وامی دارد و تا شرایط تا حدی باثبات تر شود، از تحرکات شدید به صورت موقت دست برمی دارد. این امر ممکن است از حرارت جنبش مدنی ایران تا حدی بکاهد، ولی به نظر من این کاهش موقت است و در شرایط مساعد تر میزان شور و شوق می تواند احیا بشود. آنچه مهم است از دست ندادن روحیه مبارزه در این برهه بسیار حساس است؛ و اینکه با صبر و تامل و درایت توام با خوش بینی و کنش مستمر ولی با احتیاط، راه جنبش مدنی را ادامه دادن تا فرارسیدن شرایط بهتر.

 

از پاییز سال گذشته اخبار پیرامون حمله نظامی اسرائیل یا آمریکا به ایران بسیار جدی شد. تاثیر روانی قرار گرفتن ایران زیر سایه جنگ را بر مشارکت اجتماعی جنبش سبز و سیاست ورزی آن چگونه ارزیابی می کنید. آیا یک جنبش اجتماعی می تواند همزمان که کشور در موقعیت اضطراری جنگ و یکسره شدن کار قرار دارد همچنان برای پیگیری مطالبات خود در میان مدت و از راه های مسالمت آمیز انگیزه داشته باشد؟ در واقع می خواهم نظر شما پیرامون رابطه “سایه جنگ” با “مشارکت اجتماعی” شهروندان به فاعلیت رسیده را بدانم؟ آیا رابطه خطی در میان است؟

همنطور که اشاره کردم، شرایط کنونی بسیار بحرانی و سخت است و شهروندان به فاعلیت رسیده ایران این موضوع را به فراست دریافته اند که در این اوضاع و احوال، حرکت های شدید و حاد داخلی به نفع هیچ کس نخواهد بود. آنچه در رابطه با این موضوع مهم است اینست که به فاعلیت رسیدگی شهروندان یک کشور به آن معنی نیست که تحت هر شرایطی وارد کنش بشوند و بدون تامل صرفا به عمل دست بزنند. شهروند فاعلیت یافته در حقیقت عمل را با درایت و فراست توام کرده و از این نظر به پختگی و بلوغ سیاسی و مدنی رسیده است. در همین راستا، تهدید خارجی میتواند اپوزیسیون را تا مدتی خاموش نگاه دارد و حتی آنرا به طور موقت وادار به مماشات با حاکمیت کند. این جریان طبیعی است و در بسیاری از نقاط دنیا اتفاق افتاده و می افتد. اما آنچه حائز اهمیت فراوان است واژه موقت است. موقتا شرایط ایجاب میکند که جنبش مدنی ایرانی تاکتیک های مختلف را بکار ببرد. یک جنبش پخته راهبرد های مختلفی را باید در پیش بگیرد و از این طریق تحت شرایط بحرانی، مانند آنچه در ایران در حال حاضر می گذرد،به حیات خود ادامه دهد و حتی قوی تر هم بشود. در ضمن، مبارزه مسالمت آمیز بهترین تمرین دمکراسی است که به ما یاد می دهد چگونه با مسائل مختلف سیاسی و اجتماعی دست و پنجه نرم کنیم وتجربه بیاندوزیم. به عبارت دیگر آنچه در این برهه لازم است اینست که فعالانه ولی با صبر و درایت مبارزه مسالمت آمیز برای تغییرات سیاسی و اجتماعی ادامه پید کند.

 

آقای وحدت در گفتار و نوشتار هایتان، جنبش سبز را به آتش زیر خاکستری تشبیه کرده اید که با ایجاد روزنه ها و فرصت ها امکان خیزش دوباره می یابد. کمی راجع به این “فرصت ها” به ویژه برای مشارکت خیابانی جنبش سبز توضیح دهید. احساس کاهش احتمال سرکوب شاید یکی از اصلی ترین شرایط ایجاد “فرصت” تظاهرات خیابانی برای جنبش سبز است. سئوال این است که جنبش سبز چگونه می تواند برای خود “ایجاد فرصت” کند تا به خیابان باز گردد؟

یکی از مهم ترین فرصت هایی که جنبش مدنی ایران می تواند از آن برای تقویت خود و بوجود آوردن آینده بهتری برای ایران و ایرانیان استفاده کند، تشریک مساعی با جنبش کارگری ایران و پیوند نظری و عملی با کارگران ایران است. در این شرایط دشوار هم طبقات متوسط و هم طبقات کارگر تحت فشار های زیادی هستند. شکی وجود ندارد که دغدغه ها و حتی منافع این دو طبقه مهم در برخی موارد کاملا همسو نیستند. اما به گمان من وجوه تقارب و همسویی بسیاری نیز برای این دو وجود دارد. به طور خلاصه و ساده، منافع و دغدغه اصلی طبقات متوسط برخورداری از آزادی های فردی و اجتماعی است که حقوق شهروندی آنانرا تضمین بکند. اما طبقات متوسط نیز دغدغه های معیشتی و اقتصادی بسیاری دارند. از طرف دیگر منافع طبقه کارگر به طور کلی در وهله اول مسائل معیشتی است، ولی برای آنان نیز آزادی و حقوق شهروندی، به ویژه اگر این حقوق به صورت کلی تر مطرح شود و شامل حق برخورداری از یک زندگی آبرومند و دسترسی به حقوق زیستی بشود، بسیار حائز اهمیت است. آزادی اگر به این صورت تعریف شود، مخرج مشترکی میشود برای همسو کردن این دو قشر بسیار مهم و سرنوشت ساز.

در شرایط کنونی و اصولا برای آینده بهتری برای مردمان ایران، اگر این دو طبقه با یکدیگر همکاری کنند، بدون شک راه برای متحقق شدن آمال هردو بسیار سریع تر باز خواهد شد و جنبش مدنی مردمان ایران عمیق تر و پربار تر میگردد. به گمان من این یکی از مهمترین راهکارهای موجود برای جنبش مدنی ایران است که باید دوباره فعال شود.