در این روزها صدها هزار زن از اقشار و طبقات گوناگون و از سنین مختلف، البته اکثرا جوان و غالبا از طبقه متوسط، با پوشش های مختلف از حجاب سنتی اسلامی تا قیافه های مدرن سکولار، در صفوف میلیونی اعتراض به انتخابات برگزار شده و برای طلب حق رأی خود، در خیابان ها، حضور پیدا کرده اند. جالب تر این که برخلاف سی سال گذشته، این حضور میلیونی و مسالمت جویانه مردم این بار همراه با جداسازی جنسیتی نبود. زنان مانند قبل نه در صفوف جدا و نه در پشت صف مردان بلکه همدوش مردان و گاه در صفوف اول مبارزه حضور دارند و در این راه هزینه می پردازند.
به نظر می رسد که خصایل جنبش دموکراسی خواهی کنونی از دوران بنیادگرایی فراتر رفته و ما به عصر پسابنیادگرایی وارد شده ایم یعنی دوره ای که دیگر دین فروشان نمی توانند دین را به ایدئولوژی و دکان سیاست تقلیل بدهند. در دوره ای قرار گرفته ایم که برخلاف انقلاب پوپولیستی 57، عنصر دموکراسی خواهی، حقوق شهروندی، اصول عدالت طلبی، ایستادگی در مقابل زن ستیزی و جنسیت گرایی، و درخواست برابری در حقوق و فرصت ها و منزلت برای همه شهروندان (به رغم تفاوت های جنسی، قومی، مذهبی و طبقاتی شان)، بخش های به هم پیوسته گفتمان پسا بنیادگرایی کنونی را در ایران تشکیل می دهند.
این وضعیت اما یک شبه و به خودی خود اتفاق نیافتاده است. بیش از صد سال است که مبارزات حق طلبانه زنان ایران، از زمان جنبش مشروطیت و در فرآیندی پیچیده و پر افت و خیز ادامه داشته، حتا می شود عقب تر رفت و به 150 سال پیش یعنی زمانی که طاهره قره العین فریاد برابری خواهی و اصلاح دین و برقراری عدالت را سر داد تا همین امروز مبارزات زنان را شاهد بود: در جنبش مشروطه، در دوران پهلوی ها، در دوران جنبش ملی شدن صنعت نفت، در دوران انقلاب سال 1357، و در حال حاضر که همه شاهد حضور گسترده و شجاعانه زنان در جنبش دموکراسی خواهی کنونی هستیم، به طوری که اولین نماد مبارزات این دوره یک زن (ندا آقا سلطان) است.
از منظر جامعه شناختی خصائل ندا آقا سلطان به خوبی نمایانگر موقعیت پسا بنیاد گرایی (post-fundamentalist) و پسا اسلام گرایی (Post-Islamist) جامعه ایران، یعنی غلبه عرفی گرایی و اعتقاد به دولت غیر دینی است که بسیاری از خصائل جنبش سبز را نیز باز تاب می دهد: نه تنها جنسیت ندا نمایانگر جنبه قوی نقش زنان در جنبش کنونی است، بلکه جوانی او واقعیت جمعییت جوان ایران (70 در صد زیر سی سال)، و نیز طبقه اجتماعی اش و ظاهر و شیوه پوشش او، دانشجو بودنش و اینکه (به قول مادرش) برای پاسخ به سوال های زمانه خود به رشته فلسفه و دین شناسی روی آورده و سپس به یادگیری موسیقی و هنر پرداخته بود، و اینکه در روز و ساعت تظاهرات و به هنگام اصابت گلوله به قلب اش، در کنار معلم موسیقی خود بوده است، و بالاخره اینکه به گروه سیاسی خاص و یا ایدئولوژی و مسلک خاصی وابسته نبوده است، همگی نشان می دهد که ندا آقا سلطان با یک انگیزه فرا ایدئولوژیک، فرا مذهبی و فرا مسلکی تنها برای مطالبه حقوق انسانی و حقوق شهروندی اش، به ویژه حق رأی و انتخابات آزاد و سالم و منصفانه به اعتراض بر خواسته بود، همگی بیانگر ابعادی است از سرشت مدنی، حقوق بشری و مطالبه محور جنبش سبز.
می خواهم تاکید کنم که حضور گسترده زنان در جنبش فراایدئولوژیک کنونی از خود باوری و خود آگاهی جنسیتی بی سابقه ای برخوردار است. و این تا حد زیادی مدیون جنبش رشد یابنده زنان بوده است. در دو دهه اخیر بیشتر از همیشه، جنبش زنان، هویت مشخص و مستقل خودش را پیدا کرده است. هویتی که در ادبیات زنان به آن هویت فمینیستی می گوییم. چندین عامل در شکل گیری و رشد جنبش زنان تأثیر گذاشته اند: اول، وضعیت ضد و نقیض و پارادوکسیکال زنان بعد انقلاب 1357 بوده است. یک سر این پارادوکس همانا آن دسته از سیاست ها و قوانین تبعیض آمیز و عقب گرایی بودند که از همان آغاز شکل گیری جمهوری اسلامی در خدمت تقویت مرد سالاری قراز گرفت و زنان را گرفتار کرد. از جمله جدا سازی جنسی، حجاب اجباری، تشویق و تقویت چند همسری و صیغه در قوانین خانواده، ارزش گزاری جان زن به اندازه نصف مرد در قوانین کیفری، و بسیاری از قوانین خشونت زای دیگر. … که حتا زنان سنتی و معتقد به حکومت جمهوری اسلامی را هم دچار تردید و نگرانی کرد. نگرانی و ابهام نسبت به اتوپیایی که در آن «عدالت ناب اسلامی» وعده داده شده بود اما در این اتوپیا آنان نیز همواره باید نگران داشتن “هوو” باشند. این نگرانی که از واقعیت زندگی روزمره زنان نشات می گرفت به تدریج سبب فاصله گرفتن آن ها از راه حل های اسلام بنیادگرا شد، به طوری که تعداد زیادی از زنان سنتی، بازاری و خانواده هایی که شهرنشین شده بودند، در طول سال های اخیر به صفوف زنان مدرن و سکولار پیوستند.
سر دیگر این پارادوکس آن بود که خود فرآیند انقلاب، بسیاری از زنان را سیاسی و اجتماعی کرد و آنان را به عرصه عمومی جامعه وارد کرد حتا بسیاری از زنان سنتی را که قبلا در حاشیه مانده بودند. در نتیجه، زنان به تدریج به توانایی های بالقوه و بالفعل خود، آگاه شدند. این آگاهی، باعث خودباوری بیشتری در آن ها شد. زنان با توجه به خودباوری و شناخت از ظرفیت و توانایی های خود دیگر نمی پذیرفتند که تحت تاثیر قرائـت بنیادگرا و سنتی بخشی از روحانیت به پستوهای خانه برگردند. یعنی دیگر نمی شد که از این زنان انتظار داشت که فقط مادران و همسران خوب و فرمانبردار باشند.
این خودباوری و اجتماعی شدن خوشبختانه همراه با گسترش تحصیلات بود. به طوری که اگر مثلا مقایسه کنید با سال 1355 که فقط 37 درصد زنان ایران باسواد بوده اند، درحالی که امروز نزدیک 90 درصد زنان ایران باسواد هستند. بالا رفتن سواد عمومی و بالارفتن تعداد زنان در دانشگاه تا حد 63 درصد، گسترش حضور زنان در اقتصاد، حداقل در اقتصاد غیررسمی (چون در اقتصاد رسمی، اشتغال زنان متاسفانه نسبت به بسیاری از کشورها هنوز بسیار پایین است)، کاهش نرخ رشد جمعیت و زاد و ولد و تعداد فرزندان در هر خانواده و بهبود بهداشت عمومی زنان و کودکان، همچنین حضور خلاق زنان در گستره های فرهنگی، هنری، اجتماعی، و مطبوعات و سازمان های غیردولتی (به طوری که در دوران آقای خاتمی ما شاهد رشد 600 برابری سازمان های غیر دولتی زنان بودیم)، همگی زمینه رشد جنبش زنان را تقویت نمود. از طرف دیگر فرآیند جهانی شدن و رشد ارتباطات و تکنولوژی جدید که زنان ایرانی با درایت و هوشمندی از این تکنولوژی به خوبی درحال بهره بردن هستند، به طوری که الان در میان وبلاگ نویسان و سایت ها، ما با تعداد بیشماری وبلاگ نویسان زن و سایت های زنانه در ایران روبرو هستیم. همچنین آشنایی زنان و مردان ایرانی با گفتمان جهانی حقوق بشر از جمله حقوق زنان که امروز در همه جای دنیا گسترش یافته است، و نیز گسترش گفتمان جهانی حقوق زنان که مدیون جنبش های جهانی زنان و به خصوص فعالیت های اخیر سازمان ملل در ایجاد وسایل و ابزارهایی که بر اساس آن، زنان بهتر می توانند در سراسر دنیا از دولت های حاکم بر خود، حق خود را طلب کنند، ابزارهایی همچون کنوانسیون های بین المللی نظیر “کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان” و کنفرانس های منطقه ای و جهانی، همه این موارد و عوامل دست به دست هم داد که جنبش گسترده ای در ایران به وجود بیاید، جنبشی با هویت های متکثر که واقعیت های جدید را نمایندگی کند. واقعیت های جدیدی که با سیاست های بنیادگرایانه دولت و با اندیشه های کهنه جنسیت گرایانه و پدرسالارانه مغایرت دارد.
کمپین ها و مبارزات مختلف در راه حقوق زنان در طی سال های گذشته، به ویژه مهمترین آنها یعنی “کمپین یک میلیون امضاء” در طول سه سال گذشته نقش مهمی را در ترویج مباحث زنان و تعمیم حق خواهی آنان در پهنه جامعه بازی کرد تا آن جا که در همین انتخابات ریاست جمهوری (دهمین دوره) ما شاهد بودیم که با شکل گرفتن یک ائتلاف دیگر یعنی “همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات در انتخابات”، برای بار دوم ولی این بار با همکاری 40 گروه زنانه و بیش از 700 فعال جنبش زنان که به همگرایی پیوسته بودند خواسته های زنان در تمام کمپین های انتخاباتی و در همه کنفرانس های مطبوعاتی و حتا در جلساتی که از سوی کاندیداها و ستادهای آن ها تشکیل می شد از طرف اعضای فعال و داوطلب همگرایی جنبش زنان مطرح شد. تا آن جا که ما اثرات بلافصل این حرکت را شاهد بودیم و دیدیم که تا چه اندازه ابعاد جنسیتی یا سیاست جنسیتی انتخابات اخیر نسبت به گذشته واقعا فرق داشت.
یکی از بی شمار تبعات حضور فعالان زنان در فضای انتخابات این بود که برای اولین بار کاندیداها مجبور شدند که زنان شان را در کمپین هایشان بیاورند، به خصوص آقای میرحسین موسوی که همسرش خانم دکتر زهرا رهنورد، یک زن مسلمان فمینیست و تحصیل کرده ای است که در این مبارزات انتخاباتی، حتا از شوهرش گاهی قوی تر و محکم تر در مسائل مربوط به حقوق بشر و حقوق زنان ظاهر شد و وعده های مثبتی داد. حتا کمپین آقای کروبی با وجود آن که یک روحانی است، خانم جمیله کدیور در ستاد او حضور یافت و فعالیت کرد و همینطور همسر خود آقای کروبی، فاطمه کروبی که زن قوی و فعالی است نیز در این مبارزات انتخاباتی حضور یافت. حتا آقای رضایی مجبور شد که چندبار همسرش را با خود بیاورد تا جایی که گاهی هم دیدیم که آقای احمدی نژاد نیز همسرش را در موارد معدودی با خود به سخنرانی ها آورد و ما همسر ایشان را برای اولین بار در انظار عمومی دیدیم.
در هر صورت این تغییراتی که زیر تاثیر تلاش بی وقفه جنبش زنان در مبارزات انتخاباتی شاهد بودیم بسیار امیدوارکننده بود، به خصوص که این تغییرات فقط نمادین نبود، برنامه هایی هم که کاندیداها ارائه دادند نه تنها از لحاظ طرح اصول حقوق بشر، حقوق اقوام و اقلیت های دینی پیشرفت های قابل ملاحظه ای نسبت به گذشته داشت در باره حقوق زنان نیز وعده های مثبت و روشنی داده شده بود. مثلا برنامه آقای کروبی و برنامه آقای موسوی قول های مشخصی در مقابل دو خواسته مشخص “همگرایی جنبش زنان” ارائه کردند. در حقیقت در مقابل دو خواسته همگرایی یعنی “پیوستن ایران به کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان” و نیز “تغییر موادی از قانون اساسی” (که پایه و اساس جنسیت گرایی در مجموعه قوانین ایران است) کاندیداها کم و بیش آن را در برنامه های خود به روشنی مطرح کردند و این دستاورد بسیار مهمی برای جنبش زنان در ایران به شمار می آید. بنابراین، جنبش زنان در ایران این ظرفیت را از خود نشان داده و ثابت کرده است که توانایی ادامه مبارزه ی پیگیر و مسالمت جویانه را دارد. مبارزه ای مستقل با درونمایه ای متکثر که می تواند بر جنبش عمومی و دموکراتیک مردم ایران، اثرات مثبت و متعادل کننده بگذارد.
منبع: مدرسه فمینیستی