از یک سال گذشته از اون روزی که مامورهای اطلاعات ریختند خونه ی ما و دخترم ترسید، از اون روزی که پسرم با من برای بازجویی اومد و از ترس پاهاش می لرزید، چشمهای بازجو رنگ خون شد وقتی شنید که من با یه بهایی 18 ساله سلام و علیکی کردم و یهویی بازجویی که ادای انسانیت رو در می اورد ناگهان جهش به سوی خشونت برداشت؛ من شدم مجرم.. گفت: به فکر وکیل باش دادگاهیت می کنیم!
گفت همه چی به من بستگی داره…همکاری کنی دادگاه نمی ری..
پس ملاک اتهام نبود، ملاک انسان بودن یا نبودنم بود که اگه انسان بودم پس دادگاه می رفتم…
چند ماه گذشت. دستگیری و حبسها ادامه داشت، اعتصاب غذاها در حد خبر به گوشم می رسید و من در خودم حرف می زدم که نباید با صوت حرفی بزنم…نکنه کسی صدای منو بشنوه، هیچی نگفتم و در خودم آوار شدم آخه من تعهد داده بودم که ننویسم و سکوت کنم… این تعهد اگه زیر پا گذاشته می شد منم مثل بقیه روانه دادگاه می شدم.
خیلی ها زندان رفتند؛ نسرین ستوده زندان رفت، در گرسنگی سعی کرد فریاد تظلم خواهی خودشو رو به گوش جهانیان برسونه و من، بازم سکوت… داد نزدم تا صداش قویتر بشه…
گفتم هیچی نگو، ساکت باش هیچی نگو… سرتو بنداز پایین و چشاتو ببند، نه بشنو نه ببین… تو… تو بچه داری، بچه هایی که براشون هم پدر هستی و هم مادر. پس ساکت باش تا بچه هات مثل بچه های نسرین تنها نمونن، تعهد دادم خودمو دار بزنم با این سکوتم…
هر روز با شوکی از خواب بیدار می شدم و هر شب با استرسی که فردا خبر کدوم انسانی که زندانی شده یا اعدام رو بهم می دن به خواب می رفتم..
کاوه کرمانشاهی مهربون… فاطمه مسجدی عزیزم… نوید محبی همشهری من… خیلی ها که شاید اسمشون رو فقط شنیدم… زنان ومردانی که فقط به دنبال حقوق مسلم خودشون هستن.
نوید محبی که فقط هیجده سال داره باید حکم سنگین سه سال حبس رو متحمل بشه که چون برای حقوق از دست رفته می نوشته…
حس خفگی می کنم، انگاری در واپسین لحظات زندگی هستم… اما آیا من مادر خوبی ام وقتی مرده هستم !
این سوال رو تکرار می کنم. آیا مادر خوبی ام وقتی تمام خودمو رو خفه کردم، همه وجودم رو سانسور…
درگیر خودم هستم، تعهد دادم که ذره ذره خودمو بکشم… این سکوت چیزی ازم نذاشته.
حالا اینجام…
می نویسم از نسرین، بهمن، عالیه، فاطمه مسجدی، کاوه، حسین رونقی، مریم بیگدلی و خیلی های دیگه از عزیزانمون که یا در حبس هستند و یا منتظر اجرای حکم… و کسانی که در خشونت دولتی به دار کشیده شدند.
نمی خوام چهار پایه زیر پای خودمو بندازم، نمی خوام به مردن ادامه بدم. حالا اولین مطلب رو از خودم نوشتم و با شرمندگی از تمامی کسانی که الان در زندان یا زیر تلی خاک دفن شدند.
برای سکوتم منو ببخشید… ببخشید
منبع: تغییر برای برابری