چند روز مانده به مرحله دوم رقابتِ اصولگرایان برسر مجلس، مهدی کوچک زاده و محمد رضا باهنر، مناظره ای کردند تا آن طور که باهنر می گفت، چند رای حلال بگیرند.
باهنر که سالها مجلس و دولت دیده در کنار رقیبی بود که دیر به سیاست آمده و می خواست زود بارش ببندد. شاید وقتی کوچک زاده اول کار، آن تعارفها می کرد که در محضرِ پیش کسوتی نشسته که درسها از او گرفته، باهنر از خود می پرسید ، کدام درس و مکتب.
اگر شورای نگهبان نبود، اگر احمد جنتی، مجلس ششم را به توپِ نظارت استصوابی نمی بست، اگر آن تحصنِ نمایندگان اصلاح طلب به جایی می رسید و اگر در حلقه ی تنگِ هواداران رهبر جمهوری اسلامی، کسی جز نوباوه گان مانده بودند،احتمالِ مجلس نشینی مهدی کوچک زاده، همان قدر بود که دولت احمدی نژاد، انسانی به ماه بفرستد. گرنه این عضو جبهه پایداری که هنوز مویی در آسیاب هم سفید نکرده و سابقه اش در انقلاب اسلامی، جز بازداشتی کوتاه در راهپیمایی سال 57 نیست، به همان سفر سیاحتی هلند و گرفتن یک مدرک خارجی، رضایت داده بود.
کوچک زاده، سال 37 به دنیا آمد، سال 59 متاهل شد و یکی دو سال پیش ترهم در رشته کشاورزی و شاخه ی آبرسانی قبول شد. تا می خواست درسی بخواند، انقلاب فرهنگی شد و تعطیلات رسید و به سپاه پاسداران پیوست و در جنگ کمیته ی آب قرارگاه کربلا به او دادند که نامی با مُسمی داشت. کمیته اگر برای دیگران آبی نداشت، برای کوچک زاده نانی داشت . جنگ که تمام شد، با بورسیه وزارت جهاد، هلندی رفته بود و در بازگشت استاد دانشگاه شد.
مجلس هفتم نه نیاز به رای داشت و نه نماینده. شورای نگهبان، قبول زحمت کرد و مردم را به زحمتِ انتخاب نینداخت.هفتمین مجلس، پُر از نامهای گمنام بود و نام کوچک زاده در این میان می درخشید.
عصر جدیدی آمد و سال 83 که به سر رسید، حلقه مفقوده نیز پیدا شد و احمدی نژاد رییس جمهور. کوچک زاده می خواست تا احمدی نژاد مجلس باشد، آنقدر سنگ دولت بر سینه می زد که اصولگرایان “وکیل الدوله” لقبش دادند. نمایندگی کار سختی نبود، باید نگاه می کرد، کدام لایحه از دولت می آید تا بر می خاست و گوش می خواباند تا کدام انتقاد از نماینده ای سر می زد و بر جایش می نشاند.
چهار سال گذشت و هم احمدی نژاد ماند و هم کوچک زاده و شورای نگهبان هم همیشه بود. کوچک زاده در مصاحبه ای همه ی اطلاح طلبان را به براندازی متهم کرد. از سرکوب راهپیمایی سبزها حمایت قَرایی نمود و از توقیف هر روزنامه ای با روی گشاده استقبال کرد. بااین حال عضو کمیسیون فرهنگی هم بود و از طرفی رییس گروه دوستی ایران و کره شمالی.
احمدی نژاد که خانه نشین شد و فرمان رهبری در ابقا وزیر اطلاعات را بر طاقچه گذاشت، کوچک زاده فهمید که باید به اصل قدرت بیاویزد. سید علی خامنه ای را امام المسلمین صدا زد و از همان اردیبهشت، وبلاگی ساخت تا از کیانِ رهبری مظلوم در برابر موج فتنه ها حراست کند. دشمنانی که به گمان این نماینده تازه رسیده، هم سبزها هستند و هم اصولگرایان مجلس.درمجلس دشمنان خونی داشت که ازقضا منتقدان دولت هم به حساب می آمدند.علی مطهری پشت بلندگو حسینیان و کوچک زاده را تنها مشکل اصولگرایان معرفی کرد و یک “اُف” هم بر نام خانوادگی اش افزود و شد کوچَکُف با ریشه ی روسی، بعد که فریاد کوچک زاده بلند شد، مطهری پسوندی هم هدیه کرد و کوچک زاده بلندگو را به سمت ناطق نشانه رفت و نشان داد که مجلس و نظام به هم می آیند.
در جهان بینی کوچک زاده، هیچ کس احترامی ندارد، مگر قدرتش پر زور باشد. در وبلاگش نوشته که خاتمی و هاشمی و قسمتی ازاصولگرایان مجلس به انضمام همان جریان انحرافی معروف، همه انحرافات دارند. گفته است که احمد توکلی حیا ندارد و بادامچیانِ موتلفه ای، یک دروغگوست ،علی لاریجانی رییس مجلس، انصافی ندارد و فکرش را هم نمی کرده احمدی نژاد این طور از آب در بیاید.
اینها همه به کنار،کوچک زاده معتقد است که خیلی از رسانه ها می خواهند خرابش کنند وگرنه دلیلی ندارد هر مصاحبه ای که می کند، تحریف شود. حتی خبرگزاری فارس و روزنامه ایران، حرفهایش را برعکس منعکس می کنند. با این اعصاب خراب، کوچک زاده به خودش حق می دهد که وقتی خبرنگار اصلاح طلبی می بیند یک پلیس ضد شورش شود و هر چه به دهانش می آید بگوید و هر چه به دستش می رسد، پرت کند.
کوچک زاده به نام شرق و به آبی آسمان حساس است و این حساسیت، وقتی وخیم می شود که در ناهارخوری مجلس باشد. یک خبرنگار خوب باید بداند، وقت خوردن به او نزدیک نشود.
هر چه قدر باهنر مواظب بود در مناظره اش، گزکی به دست کوچک زاده ندهد، رقیبش فارغ از سیاست ورزی هرچه به دهانش می رسید، می گفت و بعضی حرفها هم شاید نجواهای احمدی نژاد در خفا بود که کوچک زاده در جمع جار می زد.
مثلا اینکه دولت و مجلس، مثل پرسپولیس و تاج هستند. عجیب اینکه نامزد مجلس، همان نام قدیمی تیم استقلال را برد و همان پیشینه که پشتیبانش درباربود و اتفاقا پرسپولیس از زمین های خاکی می آمد و از طبقات فرودست یاد آوری کرد.
باهنر همان وسط های بحث، بلند شد و دمِ رفتن به حضار گفت، اگر کسی بخواهد رایی بدهد، تا اینجای کار، انتخابش را کرده است. کوچک زاده، هنوز داشت حرف می زد و معلوم هم نشد مردم رای دادند یا نه.