به مناسبت انتشار کتاب تازه شیرین عبادی، با نام “قفس طلایی” که نخست در ایتالیا و به زبان ایتالیایی توسط انتشاراتی لوتسویل که یک ناشر معتبر ایتالیایی است، متنشر وسپس به زبانهای اسپانیولی و پرتقالی ترجمه و منتشر شده است، گفت و گو کرده ایم.خانم عبادی در مورد این کتاب که قرار است به دیگر زبان های زنده دنیا هم ترجمه شود، می گوید: می خواستم مقطعی از تاریخ ایران را ترسیم کنم که ایدئولوژی های سیاسی آنچنان به درون خانواده ها نفوذ کرده بود که خیلی از جاها از هم گسیختگی روابط عاطفی و فامیلی را موجب می شد و بین افراد خانواده تفرقه می انداخت. این مصاحبه در پی می آید.
خانم عبادی این کتاب نوعی خاطره نویسی مثل کتاب اول شماست؟
تا حدودی بله؛ در همان کتاب خاطرات “ایران من” نوشته بودم که آنچه در این کتاب آمده یک مرور بسیار مختصر بر تاریخ ایران است و هر یک از این مسائل شرح مفصل تری را طلب می کند؛ جایی هم گفته بودم که بدترین حادثه ای که در انقلاب ایران پیش آمد، اختلافات و درگیری هایی بود که در خانواده ها بر سر ایدئولوژی های متفاوت افراد خانواده پیدا شد. این کتاب در باره همین مقوله است و در باره مقطعی از تاریخ ایران که به ویژه به سال های پنجاه و هفت و پنجاه و هشت برمی گردد.
پیرامون داستان کتاب توضیحی کلی می دهید؟
کتاب بر اساس زندگی واقعی یک خانواده ایرانی شکل گرفته است. خانواده ای از آشنایان من که دختر خانواده دوست من بوده و هست. زندگی سه پسر این خانواده که هر کدام ایدئولوژی و سیاست معینی را دنبال کردند، محور داستان این کتاب است. پسر بزرگ، افسر ارتش است و یک شاهدوست دو آتشه. او آنقدر شیفته و معتقد به “اعلیحضرت” است که به پسر 4 ساله خود آموخته و او ر ا موظف کرده است که هر بار که تلویزیون سرود شاهنشاهی را می نوازد بایستد و سلام و احترام نظامی را به جا بیاورد و درهمان حال بماند تا سرود تمام شود؛ و اینکه برنامه های تلویزیون با برنامه کودک آغاز می شد به این معنی بود که پسرک چهار ساله هر روز باید این برنامه را بجا می آورد و این داستان های گاه جالبی را به وجود می آورد که شاید بخشی از وقایع جذاب این کتاب باشد.برادر دوم با ورود به دانشگاه مثل خیلی از جوانان آن دوره به جریان چپ و حزب توده پیوست و زندگی اش مشخص است که چه مسیر متفاوتی یافت….برادر سوم و جوانتر که دوران رشد و بلوغش با انقلاب اسلامی توأم شد، به جنبش اسلامی پیوست و هوادار پرو پا قرص آیت الله خمینی شد و قصه زندگی او بازهم کمتر از دو برادر دیگر پیچیده و پرحادثه نشد.باری؛ زندگی این خانواده نمونه ای از زندگی هایی است که در جریان انقلاب و ادامه آن در جامعه ما دستخوش تغییرات توفانی شدند. تمام اتفاقات واقعی هستند و فقط نام اشخاص و بعضی مکان ها برای حفظ هویت واقعی افراد تغییر کرده است.
نگاه شما به آدم های این داستان با توجه به اینکه آنها را از نزدیک می شناختید، چگونه است؟ یک نگاه عاطفی و دوستانه؟ چه احساساتی نسبت به هر کدام از آنها نشان داده اید؟
طبیعی است که جوهره اصلی هر اثر عواطف و احساسات نویسنده است. به ویژه این کتاب به نوعی خاطرات مشترک من و دوستم است که گفتم فرزند دختر آن خانواده است که در اثر عواملی که اشاره کردم دچار آسیب های فراوان شد و من راوی این مسائل مشکلات در جریان انقلاب و پس از آن هستم. ولی سعی من این بوده که بی طرف باشم.
یعنی اینها هیچکدام “آدم خوب” یا ”آدم بد” داستان نیستند؟
مطلقاً؛ صحبت بر سر ایدئولوژی یا سرشت این آدم ها نیست. مطلقاً صحبت این نیست که چه کسی خوب است و چه کسی بد یا کدام ایدئولوژی صحیح است و کدام یک غلط. قصدم نشان دادن قسمتی از تاریخ ایران است که چگونه انقلاب وارد منازل ما و روابط خانوادگی ما وزندگی ما ایرانی ها شد. می خواستم مقطعی از تاریخ ایران را ترسیم کنم که ایدئولوژی های سیاسی آنچنان به درون خانواده ها نفوذ کرده بود که خیلی از جاها از هم گسیختگی روابط عاطفی و فامیلی را موجب می شد و بین افراد خانواده تفرقه می انداخت. خیلی از ما شاهد بودیم که چطور محیط خانه ها پر از بحث و حتی جنگ و مرافعه می شد تا جایی که بر سبیل شوخی در بعضی خانه ها جایی می نوشتند: بحث سیاسی در اینجا ممنوع است! آدم های این کتاب هم از همین مردم بودند. خوب یا بد نبودند و در این کتاب هم اینگونه معرفی نشده اند. بلکه آدم های معمولی بودند که مسیر حوادث و زندگی آنها هر کدام را به دنبال نظر و ایدئولوژی خاصی برده بود و تصادفاً هر کدام فکر می کرد تمام حقیقت پیش اوست.
به همین دلیل اسم کتاب قفس طلایی است؟
تقریباً بله؛ دختر این خانواده که دوست من بود و به هیچ سیاست یا ایدئولوژی خاصی تعلق نداشت، همواره می گفت برادران من در قفس های طلائی که از ایدئولوژی های خود ساخته اند، خود را حبس کرده و از آن بیرون نمی آیند. چون او این حرف را همواره بر زبان می آورد و منهم در این کتاب بارها نقل کرده ام، فکر کردم که می تواند نام مناسبی برای کتاب باشد.
می خواستید با نوشتن این کتاب چه حرفی زده باشید و فکر می کنید چه مفهومی را رسانده اید؟
شاید بشود گفتاین کتاب یک نوعی آسیب شناسی خانواده، در نتیجه تغییرات و تحولات تند اجتماعی وسیاسی است. من بیشتر مایل هستم که با روایت این خاطرات، آن عواطف تند و احساساتی را که در مقاطع حوادث تند نظیر انقلاب گریبانگیر جامعه و خانواده ها می شوند بشناسانم؛ بدون اینکه بخواهم ارزیابی یا قضاوتی نسبت به ایدئولوژی افرادی که درگیر یا عامل این حوادث بوده اند داشته باشم.. من فقط روایت کرده ام که هر کدام چگونه راه خود را انتخاب کرده اند، چگونه با مشکلات مواجه شده اند وچگونه با آنها دست و پنجه نرم کرده اند. سه برادر با سه انتخاب و سه ایدئولوژی و سه سرنوشت متفاوت در یک خانواده. سعی کرده ام نشان بدهم تند روی ها و هیجانات عاطفی که شاید به همه ما کم و بیش بعد از گذشتن از استبداد دست داده بود و گاه نیروی تعقل را از ما می گرفت.
این کتاب در اصل به فارسی روایت یا نوشته شده است ؟
کتاب های من کلاً به زبان فارسی نوشته می شود، بعد که قرارداد انتشار بسته می شود، ناشر آن را ترجمه و ویرایش می کند.
در واقع نویسنده خودتان هستید؟
نویسنده و راوی خودم هستم.