قرن جدید با مرگ دیکتا تورها آغاز شده است. میلوسویچ، پینوشه وحالا هم صدام. مردانی که در معا شقه با قدرت، زیادی روی کردند و مستانه محضر پاک انسانیت را به نفرت و خون و درد آغشته نمودند.
مرگ هر دیکتاتور امیدی است برای آینده دموکراسی و تعالی آزادی در جامعه بشری. اما بسیاری از اهل قدرت می بینند و باز هم درس نمی گیرند. اساسا بشر امروز در راه رسیدن به مفهوم آزادی، دموکراسی را خردمندانه ترین مسیر می داند و عقل جمعی را برای رهبری خود بیشتر می پسندد.
صدام 23 سال با وحشت در میان هزاران محافظ حکومت کرد ونهایتادر حقارت و بیچارگی از گودالی بیرون آمد تا به تاریخ بگوید که زنده ماندن را دوست دارد و شجاعت کشتن خود و یا جنگیدن علیه دشمن را ندارد. او در نگاه بسیاری از ما ایرانیها به اشتباه دشمنی قدرتمند و با ابهت جلوه کرده و باعث شده بود تا عده ای از ما فراموش کنیم که قدرت آزادی خواهی و حق طلبی مردم عراق به مراتب بزرگتر است.
مردم عراق در دوران رهبری صدام بسیار بیشتر از ما ایرانی ها و کویتی ها آسیب دیده و با استمرار و تلاش و هزینه ای بسیار گزاف نهایتا با استمداد از جامعه جهانی توانستند سایه شوم دیکتاتور را از سر خود کوتاه کنند. اگر چه این واقعه به معنای اتمام آلام مردم عراق نخواهد بود اما تلاشی برای حفظ آبروی تاریخی ملتی است که در آرزوی آزادی تا مرز تجزیه و نابودی پیش می رود.
مسلماراه آزادی عراق نمی تواند الگوی مطلوبی برای دیگر ملتها به حساب آید، اما بدون شک شروع مبارکی است برای پایان دادن به عمر دیگر دیکتاتورهای منطقه و جهان .
ایران در راه آزادی و دموکراسی در پیچ مذهب ارتجاعی و افراط گرایان مذهبی بیشتر از هر زمان دیگری در مخاطره افتاده است. منافع دنیای سکولار دوباره در چهار راه استراتژیک ایران در حال تصادم با بی خردی عده ای است که دنیا را محدود در باورهای خود می بینند.
سرنوشت مردم ایران امروز از طرفی در دست عده ای ماجراجوی افراطی و از طرف دیگر در فرآیند تعلل عقلگرایان محافظه کاری است که در اضطراب خشم رهبری، جسارت از کف داده اند؛ و چنین است که ایران به سوی نا کجا آباد حوادث پیش می رود.
مسلما تاریخ، این پدر ادیب و ناصح، قصه مرگ دیکتاتورها را به گوش همگان می رساند حتی شما آقای دیکتاتور.