نگاه

نویسنده
بهاره خسروی

نقدی بر مجموعه تلویزیونی “دلنوازان”

 

سری دوزی تلویزیونی

بهاره خسروی

 

1- بزرگترین درد من در مواجهه با مجموعه های تلویزیونی این چند وقت اخیر- به خصوص مجموعه های روتین ملودرام- تکرار و مشابهت بیش از اندازه ی انها با یکدیگر است. این تکرار- چه از حیث قصد و شخصیت پردازی و چه از لحاظ میزانسن ودکوپاژ- به قدری زیاد و تفکیک ناپذیر است که محاطب کمی جدی تر تلویزیون احساس می کند همه ی آن ها را یک نفر نوشته و یک نفر هم کارگردانی کرده است. گویی به تماشای یک اثر واحد نشسته ایم که هر بار تحت عنوانی تازه و با تیتراژی متفاوت از تلویزیون ایران پخش می شوند  و عجیب این که حسابی هم طرفدار پیدا می کنند. صدا و سیمای دولتی ایران در آمار درصد مخاطبانش از سریال های مذکور همواره چیزی بیش از 80 درصد را اعلام می کند. نشریات زرد هم پشت سر هم تصاویر بازیگران این مجموعه ها را روی جلدشان حک می کنند و مصاحبه ای مفصل با این چهره های جوان و محبوب ترتیب می دهند و تیترهای وسوسه انگیز! پیرامون آینده ی سریال و زندگی خصوصی بازیگرانش می زنند و خلاصه خوراکی چند ماهه و پرفروش را تدارک می بینند که کلی باعث رضایت و مسرت شان می شود. البته ای بخش آخرش چندان غریب و غیر منطقی نیست. به هر حال در همه جای دنیا مجموعه های عامه پسند تلویزیونی و مخاطبان انبوه و نشریات زرد وجود دارد. اما نکته ی قابل تامل – جدا از مشابهت ها و تکرار مکررات اش – مراسمی است که ریاست صدا و سیما در پایان پخش هر کدام از این سریال های روتین تدارک می بیند و از دست اندرکارانش قدردانی می کند. مخلص کلام این که به واسطه این توجه بزرگوارانه، این سریال های آبکی و شعاری و مضحک تبدیل به آموزنده و حاوی پیام و ارزش های اخلاقی و فرح بخش می شوند و آقایان با عنایت خیرخواهانه شان گویی نقاط ضعف این مجموعه ها را نمی بینند و با چند سکه و تقدیرنامه خط بطلانی بر تمام منتقدان و بینندگان سخت گیر تلویزیون می کشند. با توجه به این تقدیر و تشکرها نیازی هم به خلاقیت و نازک اندیشی و وسواس نیست. و اما مجموعه تلویزیونی “دلنوازان” که هفته هاست هر شب از شبکه سوم سیما پخش می شود و به نظر می رسد مخاطبان زیادی هم پیدا کرده است.

 

2- از فیلم نامه آغاز میکنیم. از جایی که اگر همه عناصرش خوب و محکم باشد و قصه اش رادرست و سمپاتیک تعریف کند، بیش از نیمی از راه موفقیت را رفته است. فیلم نامه “دلنوازان” از چند پی رنگ اصلی و فرعی تشکیل شده است که همگی پیرامون مفهوم “خانواده” گردهم جمع شده و به هم چسبیده اند؛ اما آن چه از این گردهمایی حاصل شده متنی به غایت قابل پیش بینی، فاقد ظرافت و مملو از سانتی مانتالیزم آبکی است. مثلث جهان، رعنا و اتابک در میانه راه [وحتی با کمی هوشیاری می توان گفت در آغاز]. با توجه به مقدمات که فیلم نامه برای مان تدارک دیده و بااحتساب شخصیت پردازی جهان در چند قسمت ابتدایی – که او را یک رزمنده دوران جنک نشان می دهد – حکم شکست اتابک و سرافرازی جهان را امضا میکند. این بازی راست و دروغ و تردیدهای رعنا و شک کردنش به جهان برای اغلب مخاطبان خنده دار است و برایش هیچ چالش و کشمکش عمیقی را رقم نمی زند؛ چرا که از آغاز می داند اتابک یک شخصیت منفی و کاملا سیاه است و جهان یک وکیل وظیفه شناس با وجدان، مذهبی و مملو از سفیدی. درست به همین خاطر وقتی رعنا با جهان دچار درگیری می شود و به صداقت او شک می کند، بیننده در ذهنش صحنه شرمنده شدن رعنا و عذرخواهی او از جهان را – پیش از هویدا شدنش بر صفحه تلویزیون – می بیند. مخاطبی که همواره از رویدادهای سناریو پیشی دارد و وقایع اش را به راحتی حدس می زند.

 

3- “حسین سهیلی زاده” سریال های پرمخاطبی را در کارنامه سریال سازی اش دارد؛ از “عشق گمشده” – که به نظر بهترین مجموعه تلویزیونی اوست – تا “پیله های پررواز” و “ترانه مادری”.  تجربه موفق “ترانه مادری” – از حیث جذب مخاطب – در تابستان سال گذشته، باعث شد تا سهیلی زاده یک بار دیگر به سراغ ساخت یک مجموعه روتین تلویزیونی برود. مجموعه ای که از لحاظ بازیگران هم چند گزینه مشترک با سریال قبلی اش دارد. بزرگ ترین مشکل “دلنوازان” از منظر کارگردانی، بازی های ضعیف و نازل بازیگران جوان این مجموعه است؛ به خصوص “سحر قریشی” – در نقش یلدا که یکی از پرسوناژهای اصلی این مجموعه است – با آن میمیک کنترل نشده اغراق آمیز و همیشه منقبض اش و آن لحش تصنعی  نچسب، یکی از بدترین بازی های سریال را به نام خود ثبت می کند. حتی بازیگر خوبی مثل  “فریبا کوثری” نیز با قرار گرفتن در این مجموعه بازی تقریبا بد و خنثی از خود ارایه می دهد؛ او را مقایسه کنید با “فریبا کوثری” در فیلم “بی گناهان” ساخته “احمد امینی”. “سهیلی زاده” در هدایت بازیگرانش – اگر نگوییم اصلا – چندان موفق نیست. این ضعف در بازیگری تا حدودی هم از فیلم نامه “دلنوازان” ناشی می شود که شخصیت پردازی ضعیف و به خصوص دیالوگ نویسی خام دستانه و بی بو و خاصیتی دارد. “سهیلی زاده” حتی از حیث تصویربرداری و نورپردازی هم کاری برای متفاوت بودن فضاهای مختلف کارش انجام نمی دهد.

 به هر حال تمامی مواردی که به آن ها اشاره شد، دست به دست هم داده اند تا “دلنوازان” را تا سرحد یک مجموعه ضعیف و ملال انگیز پایین بیاورند.