با تعطیل روزنامه هم میهن و لغو امتیاز مشارکت به نظر می رسد بار دیگر نظریه ای در گوش بالاتر ها دارد خوش آهنگ می شود که معتقدست پیروزی تنها در گرو رعب است. و هر جا که مشکلی امنیتی پدید آمد باید با ترساندن یک گروه کار را آسان کرد.
بر همین اساس هر از گاه وانتی و یا کامیونی پر از آنتن ماهواره از بالای جردن به حرکت می آورند، یعنی می آئیم و می گیریم و می بندیم، که همه هراس کنند و دارندگان ماهواره خود آنتن ها را جمع کنند. هر سال اول تابستان هجومی به بدحجابان می برند تا سروصدائی در کشور پیچد و همگان حساب خود بدانند و دست کم چند ماهی خود را بپوشانند تا سرما چاره ساز برسد.
باید در فرودگاه تور گذاشت و اولین استادان ایرانی مقیم خارج از کشور که برای عیادت از مادر پیری آمده اند گرفت و گذاشت صدایش در جهان بپیجد تا دیگران را عبرت شود. حتی از میان مسئولان و معتمدان هم یکی را که تازگی ها سخن درشت گفته بزرگ تر از دهان، باید به گوشه حبس انداخت تا خودی ها هم کار خود بدانند و خیلی ولنگ و باز سخن نگویند و زیپ دهان را بکشند. باید گذاشت که گاهی نوشته هائی درباره قدرت بازجوئی اوین در دل ها بیفتد تا دانشجویانی که دستگیر می شوند همان شب اول صدای مامان مامانشان در گوش دیگران بپیچد.
برای باطل دانستن این اندیشه تنها این اشاره کافی است که با هر یک از این رعب افکنی ها، تکه ای از مجسمه وجود نظام دینی در اذهان عالم می شکند. آن ها که خیال صدور انقلاب داشتند و امروز هم از شادمانی این که دو تن از فلان روستای تانزانیا برای رییس جمهور نامه فدایت شوم نوشته اند در پوست نمی گنجند و آن را نقل می کنند، پاسخ دهند که آیا بی اعتنا به این تصویرشکنی هستند. ایا برایشان مهم نیست که میلیون ها نفر مطمئن شوند که حکومتی همانند جمهوری اسلامی فقط با رعب می تواند بر سر پا باشد.
اما از این هم می گذرم و برای نشان دادن اسیب شناختی این روش از مدیریت کشور و بحران، از این نحوه ملکداری یک یادآوری تاریخی نزدیک بد نیست.
جمله معروفی داشت شاه سابق که چندباری آن را در مناسبت های مختلف گفته بود. می گفت “نمی دانم چرا هر وقت که صحبت نفت پیش می اید، در ایران جائی شلوغ می شود.” هر موقع که این را به سفیری و یا دیپلوماتی می گفت مثال های نزدیک هم می زد که مصادف با فلان مذاکره کارگران شرکت واحد بلند شدند، همزمان با فلان دور از گفتگوهای اوپک مردم زاهدان به بهانه جور فلان مقام محلی به خیابان ریختند. و از این دست.
پاسخش همان است که روزگاری دکتر امینی گفت. به گفته وی شاه بعد از 28 مرداد، همواره در کار یافتن راهی برای ازدیاد بهای نفت بود. اول از آن رو که برای رساندن کشور به دروازه تمدن بزرگی که برای رسیدن به آن عجله داشت، پول لازم داشتد، دیگر آن که چشم به جایگاه مصدق داشت. پس کشمکش نفت از زمان ورود کافتارادزه به ایران [پائیز 1323 شمسی] مدام بود تا پائیز سال 57 و خلاصه به نهضت ملی نمی شد. از آن سو جامعه ایرانی هم مانند هر جامعه دیگری در جهان ناکارآمدی داشت، اجحاف داشت و اگر می گذاشتی اعتصاب و اعتراض داشت. شاه با دوختن این دو به هم عملا خود را از بررسی و شناخت سوراخ های کشتی محروم می کرد. توهم توطئه گاهی در ذهن دائی جان است و گاهی در اذهان تصمیم سازان . این دومی تبدیل به سیاست می شود و در نتیجه چشم بسته به کار می اید. چنان که در اولین جرقه انقلاب که در اسفند سال 56 در تبریز زده شد، سخنگوی دولت وقت اعلام داشت که این اعتراض دانشجویان نبود بلکه کسانی از آن سوی مرز آمده بودند.
امروز هم لقلقه لسان گروهی مانند مدیر کیهان این است که دست خارجی در کارست. حتی اگر مربوط به سعید امامی باشد که به گفته درست آقای حسینیان از افراد مورد وثوق و معتقد نظام بود اما کیهان نوشت خودش عامل سیا بوده و همسرش مامور مخفی اف. بی. آی. [به شوخی می ماند اما این همان سخن ها بود که سعید امامی درباره تمام روشنفکران و فیلمسازان و بعضی از روزنامه نگاران تا حد عباس عبدی می گفت] حتی درباره سعید عسگر که بر کس پوشیده نیست چقدر خودی است باز کیهان همین گمان برد و وقتی می پنداشت کار عسگر موثر شده و حجاریان را کشته، عامل آن سوء قصد را به جد عامل سیا و موساد با هم دانست. از دیدگاه کسی که پشت هر حرکت اعتراضی خارجی را می بیند هیچ اعتراضی نباید کرد. اگر کردند هم روزنامه ها نباید ازاد باشند که بنویسند. و اگر زمان این سیاست گذاری را عقب ببریم همان است که ساواک حضور خود را چنان قوی در ذهن ها نشاند که هیچ کس جرات وطن فروشی نکند، وطن فروشی هم یعنی انتقاد از دولت خلاصه اش.
با این طرز تفکر ها [اول طرح توطئه و بعد هم پیروزی را در رعب از ساواک دیدن] اتفاقی افتاد که هنوز بعد سی سال از گفتگوی سالخوردگان و شاهدان آن دوران بیرون نمی رود. این گروه به درست می پرسند کی در آن زمان صدها هزار زندانی سیاسی بود، کی ساواک همه جا حضور داشت. و گویندگان چنین سخنانی را مفتری می شمارند و عامل حکومت جایگزین می نامند [ تا بگوئی چه، کتاب معمای هویدا را شاهد می اورند که اصلا آقای ثابتی معروف به مقام امنیتی در عمرش شاه سابق را ندیده بود]، تا پای صحبتشان بنشینی هزار حکایت دارند در این باره که رییسان ساواک چقدر مردان خوش به دل و رحیمی بوده اند.
در میان جدال این گروه، نکته ای ناگفته می ماند. عامل این تصور آن سیاستی است که رعب را در نصر دیه و در بزرگ نمایی قدرت ساواک و شاه اغراق را مجاز دانست و تعجبی ندارد که وقتی موفق شد مردم هر خانه ای را که پرده افتاده داشت، خانه تیمی و شکنجه گاه ساواک فرض کردند که اگر چنین نبود در پائیز سال 57 خانه ها را به دنبال ناخن و ناخن گیر نمی گشتند مردم، حتی خانه های خوشگذرانی بعض سرهنگان را. پس چه عجب اگر مردم می خواستند زیر زمین خانه تمام نظامیان را دنبال شکنجه گاه بگردند. با چراغ قوه راه افتادند در فاضلاب باغ سید ضیا در اوین، دنبال آخرین هزارها نفری که قرار بود در آن سیاه چال ها پنهان باشند. ساواک در تبلیغات موفق شده بود و در نتیجه بعض ساکنان سعادت آباد شب ها صدای ناله و فریاد می شنیدند، پس همان ها در هفته سوم و چهارم بهمن دنبال منبع صدا می گشتند. حالا هی تیمساران سابق و روسای سابق ساواک در لوس آنجلس و پاریس و دیگر قهوه خانه های دنیا به قید قسم بگویند چنان نبود.
شیخ الملک اورنگ می گفت بعضی ها یک کت را دو سال نمی پوشند و می گویند از مد افتاده و قدیمی است. اما بعضی از تفکرات را از اول بشریت همچنان نگه داشته اند و در قالب ضرب المثل ریخته و می خواهند اجرایش کنند. بابا عقیده هم می تواند از مد بیفتد.
هم از این روست که من امیدوارم و دل محکم دارم که “هم میهن” باز می گردد. تازه آن زمان هم که این امید نداشتم باز هیچ لحظه ای به این خوف نبودم که آن چه در سر هم میهنیان هست تعطیل شدنی یا توقیف شدنی است. به نظرم پاسخ بدخیالان همان است که روزگاری بنیان گذار انقلاب به کسانی گفته بود که دو برنامه تلویزیونی را باعث وهن اسلام گرفته بودند، در آن میان یکی از وزیران هم از درآمده بود که چون برای شرکت در برنامه های تلویزیونی باید پودری به پوست صورت زده شود تا برق آن بگیرد، و این کار توآلت کردن مردست و عملی غیرانسانی است، پس هنوز طاغوت در صدا و سیما لانه دارد. جواب آمد چشم های خود را پاک کنند.
سهراب هم گفته بود چشم ها را باید شست، اگر با تیرکمان بتوان به جنگ جنگنده های حامل ناپال رفت، با تزهای قدیم هم مشکلات جوامع با اینترنت و آی پد و ماشین های کتاب پرداز که به همین زودی همگانی می شود، حل شدنی است. و چون نیست. باید گفت بچه های “هم میهن” کاری بزرگ کردند. پیش از این ها با “شرق” نشان داده بودند و این بار با “هم میهن” موکد کردند که این حرفه را خوب می شناسند. و حرفه ما توقیف شدنی نیست. گرچه چندی کسانی بر این گمان باشند که افتاب را می توان به گل اندود. چیزی در درونم می گوید حتی روزنامه “مشارکت” هم لغو امتیازش زیاد نمی پاید.