یادی از دکتر همایون صنعتی زاده….
روز چهارشنبه، چهارم شهریورماه جاری دکتر همایون صنعتی زاده ناشر نامدار و مترجم کتب تاریخی و موسس انتشارات فرانکلین دار فانی را وداع گفت. استاد عبدالرحیم جعفری مدیر انتشارات امیرکبیر که دوستی دیرینه با صنعتی زاده داشت در نوشتاری بلند از فعالیت ها و زندگی ادبی او نوشته است که می خوانید…
مرد اثر آفرین…
در سال 1334 بود که همایون صنعتی زاده شعبه موسسه انتشارات فرانکلین را در ایران دایر کرد. همایون صنعتی زاده پس از فارغ شدن از تحصیل در دبیرستان کالج (البرز بعدی) نزد پدرش که به تجارت فرش و فیروزه مشغول بود، کار می کرد. جوانی بود فعال و زیرک و مبتکر و کاردان، با قد و قامتی متوسط، چشم و ابروی مشکی، صورتی گرد و گندمگون و چشمانی نافذ که از هوش و ذکاوت برق می زد، و به مجرد یکی دو بار ملاقات با طرف صمیمی می شد. در مردم داری استعداد و ید طولایی داشت. پدرش میرزا عبدالحسین صنعتی زاده که کتاب «رستم در قرن بیستم» و کتاب «خاطرات یک زندگی» را تالیف کرده بود، در کرمان پرورشگاهی داشت به همین نام، که هنوز هم فعال است. در این پرورشگاه بچه های بی سرپرست هم درس می خواندند، هم کار می آموختند، و چون به سنین 20 می رسیدند با کار و دانشی که اندوخته بودند پی کار و زندگی خود می رفتند. پدر میرزا عبدالحسین در کرمان معروف به میرزا علی اکبر «کر» بود؛ بانی و بنیانگذار پرورشگاه صنعتی زاده در کرمان نیز او بود. میرزا عبدالحسین کار خیر و پررنج و زحمت پدر را ادامه داد… همه بچه های پرورشگاه نام خانوادگی او را بر خود داشتند. استاد علی اکبر صنعتی زاده نقاش و مجسمه ساز معروف و از مفاخر هنری ایران یکی از همین بچه هاست.
مرکز موسسه انتشارات فرانکلین در امریکا در شهر نیویورک است و سرمایه آن کمک های خیریه یی است که کمپانی های بزرگ به موسسات عام المنفعه و خیریه و فرهنگی می کنند. گویا این کمپانی ها می توانند بخشی از منافع شان را به این گونه موسسات ببخشند و به حساب مالیات شان منظور کنند. در مورد پیدایش و تاسیس موسسه فرانکلین در تهران، چند سال پیش در سفری به کرمان و دیدار دوباره با آقای صنعتی زاده با هم گپی زدیم و سوالاتی کردم که او گفت؛ «در طبقه دوم خانه پدرم در چهارراه کالج فعلی که در طبقه اول آن نمایشگاه آثار استاد علی اکبر صنعتی زاده را دایر کرده بودیم، هرازچندگاه نمایشگاهی از تابلوهای مختلف ایرانی و خارجی ترتیب می دادم که دوستداران هنر اعم از ایرانی و خارجی و اوتاشه های فرهنگی سفارتخانه های مختلف برای بازدید به آن نمایشگاه می آمدند.
یک روز دو نفر امریکایی به نمایشگاه آمدند و ضمن بازدید از نمایشگاه خود را نماینده موسسه فرانکلین نیویورک معرفی کردند که شعبه هایی هم در کشورهای مصر و عراق و پاکستان و اندونزی و مالزی داشت و دنبال ناشری در ایران بودند که با آنها همکاری کند تا شعبه یی هم در تهران دایر کنند و از من خواستند در این مورد با آنها همکاری کنم. من که با کار چاپ و نشر بیگانه بودم تقاضای آنها را رد کردم. مدتی بعد چند کتاب به زبان انگلیسی و یک حواله دو هزار دلاری با نامه یی برایم آمد که این چند جلد کتاب را برای آزمایش به مترجمان ایرانی بدهم و چاپ و نشر آنها را به ناشران ایرانی واگذار کنم. من هم با بی میلی و فقط برای آزمایش یکی از کتاب ها را به کتابفروشی ابن سینا نزد آقای رمضانی که از قبل با او دوست بودم و با پدرم هم آشنایی داشت، بردم و چاپ آن را به او پیشنهاد کردم. این کتاب ها دوره کتاب های موریس پارکر بود با چاپ چند رنگ و درباره علوم مختلف که بعداً آقای علی محمد عامری آنها را ترجمه کرد. وقتی آقای رمضانی کتاب را دید قبول کرد که آن را چاپ کند. من برای اینکه خاطرجمع شوم و او را امتحان کنم که آیا راست می گوید، به او گفتم پیش پرداخت هم می دهی و او قبول کرد 500 تومان هم قبلاً پرداخت کند. به همین ترتیب با آن دو امریکایی تماس گرفتم و مذاکره کردم و موافقت آنها را با چاپ بعضی از کتاب ها که در مورد ادبیات امریکا و اروپا و علوم و فنون مختلف بود گرفتم و موسسه فرانکلین تهران را زیر نظر موسسه مرکزی نیویورک دایر کردیم.»
«بعد از دو سالی ضمن ادامه کار و چاپ و انتشار کتاب در تهران تصمیم گرفتم طبق دستور موسسه مرکزی به افغانستان بروم و شعبه فرانکلین را در آنجا هم دایر کنم. در سفر به افغانستان با یکی دو نفر از کتابفروش ها و وزارت معارف افغانستان تماس گرفتم و کتاب هایی را که در ایران چاپ کرده بودم به آنها ارائه دادم ولی چنان استقبال سردی از من شد که دلسرد و مایوس عازم ایران شدم.»
«در فرودگاه کابل شخصی از طرف وزارت معارف افغانستان به دنبالم آمد و خواست مجدداً به کابل برگردم و مرا به وزارت معارف برد و پیشنهاد کردند کتاب های درسی افغانستان را در تهران زیر نظر سفیر افغانستان و با هزینه آنها چاپ کنیم. نمونه کتاب ها را گرفتم و به تهران برگشتم و با آقای امیر صمیمی که در فرانکلین همکارم بود و کتاب های موسسه زیر نظر او چاپ می شد محاسبه کردیم و با 40 درصد اضافه برای سود موسسه بهای آنها را به وزارت معارف افغانستان اعلام کردیم. بعد از چند نوبت چانه زدن و بگو مگو و رفت و برگشت به افغانستان بالاخره قرارداد بسته شد. در این وقت وقایع کانال سوئز پیش آمد و جنگ بین مصر و انگلیس و فرانسه و اسرائیل در گرفت و به دستور ناصر کانال سوئز بسته شد و ما اجباراً چند طیاره قدیمی را از فرودگاه بیروت اجاره کردیم و کاغذها را با هواپیما از بیروت به تهران می آوردیم و به هر طریق بود کتاب ها چاپ شد و به موقع به افغانستان رسید. منافع این کار سرمایه یی شد برای موسسه فرانکلین که کارهای بزرگ تری انجام دهد.»
به دنبال چاپ کتاب های درسی
همایون که دیگر بر کارها مسلط و به مساله فروش و چاپ و انتشار کتاب در ایران وارد شده بود، وقتی وضع بلبشوی کتاب های درسی در آن زمان را دید به فکر افتاد که دنبال چاپ کتاب های دبستانی برود. به وسیله آقای علی ایزدی، که از دوستانش بود، از شاه وقت ملاقات گرفت و چند جلد از کتاب های ابتدایی را که در آن زمان هر ناشری می توانست چاپ کند و چاپ و صحافی آنها به وضع اسفباری درآمده بود، به شاه نشان داد. در یکی از کتاب ها زیر عکس آلبالو نوشته بود نان سنگک و زیر عکس نان سنگک نوشته بود خیار. چند کتاب ابتدایی چاپ امریکا را هم نشان شاه داد و پیشنهاد کرد اگر دولت کمک کند او وسایلی فراهم می آورد که کتاب های ابتدایی ایران هم به همین طریق چاپ شود و با قیمت بسیار نازل در اختیار دانش آموزان قرار گیرد. شاه به سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی دستور داد مخارج چاپ کتاب ها را به موسسه فرانکلین بپردازد و مجاناً کتاب ها از طریق مدارس در اختیار دانش آموزان قرار بگیرد. این کار باعث شکایت های زیادی از طرف ناشران شد که می گفتند وزارت فرهنگ در واگذاری چاپ کتاب های ابتدایی به موسسه فرانکلین به آنها خیانت کرده است، در صورتی که آنها خودشان با چاپ های مغلوط و نامرغوب کتاب های ابتدایی باعث این تصمیم وزارت فرهنگ شده بودند.
وقتی کار چاپ کتاب های دبستانی در ایران به فرانکلین واگذار شد، همایون عده یی از مترجمان و مولفان و کسانی را که مایل بودند در تالیف کتاب های درسی شرکت داشته باشند به هزینه موسسه به امریکا و فرانسه و انگلیس و آلمان فرستاد تا درباره چاپ و تالیف کتاب های درسی آن کشورها مطالعه کنند؛ دکتر محمود صناعی، احمد آرام، دکتر محمود بهزاد، رضا اقصی، دکتر مصطفی مقربی، ابوالقاسم قربانی، دکتر حافظ فرمانفرماییان، هوشنگ پیرنظر، دکتر مجتبایی و داریوش همایون برای تالیف و ویرایش و محمد زمان زمانی، پرویز کلانتری، هرمز وحید، لیلی ایمن، ثمین باغچه بان و شهناز سرلتی برای نقاشی و امور هنری و صفحه آرایی و آماده سازی و آقای نجف دریابندری، امیر صمیمی، علی اصغر مهاجر و خود همایون صنعتی زاده هم برای امور اداری و مدیریت به شعبه هاروارد در ژنو به سوئیس سفر کردند. خطاطی کتاب های ابتدایی اغلب با مرحوم سیف الله یزدانی بود که در موسسه فرانکلین کار می کرد.
در سال 1342 همایون صنعتی زاده به دعوت موسسه مرکزی فرانکلین عده یی از ناشران را برای مطالعه در امر فروش و توزیع و چاپ کتاب به امریکا و فرانسه و انگلیس فرستاد تا با تشکیل جلسات و سمینارها با ناشران و کتابفروشان این کشورها کار آنها را از نزدیک مشاهده کنند.
جواد اقبال، حسن معرفت، ابراهیم رمضانی و همسرش، مجید روشنگر عضو فرانکلین تهران و مدیر شرکت کتاب های جیبی و همسرش، ناصر مشفق، کارنگ مدیر شعبه فرانکلین تبریز، جهانگیر شمس آوری، محمود عظیمی و من از دعوت شدگان بودیم که پس از بازگشت از امریکا، به لندن و بازدید از بخش انتشارات دانشگاه آکسفورد و سپس به پاریس برای دیدار و اطلاع از وضع توزیع کتاب به انتشارات گالیمار رفتیم.
موسسه فرانکلین تهران در انتخاب کتاب هایی که شعبه مرکزی برای ترجمه و انتشار می فرستاد آزاد بود و اگر آن کتاب را به نفع جامعه ایرانی و پیشرفت فرهنگ کشور می دید به دست ترجمه می داد. کتاب ها تماماً آثار نویسندگان اروپایی و امریکایی بود. همایون اکثر کتاب ها را برای چاپ به ناشران مختلف ارائه می کرد و پس از موافقت ناشر، کتاب را برای ترجمه به مترجمان معروف می داد و مثل بنگاه ترجمه و نشر کتاب، حق الترجمه کتاب را یکجا می خرید و ترجمه آنها را هم به هزینه موسسه ویرایش و منقح می کرد و کلیه امور مربوط به چاپ را از ویرایش تا تصحیح و غلط گیری نمونه های مطبعی انجام می داد و حتی هزینه تبلیغات و اجرت نقاشی پشت جلد را هم با نظر ناشر می پرداخت، و اگر ناشری هم کتابی را برای ترجمه و چاپ انتخاب می کرد و امکاناتش محدود بود موسسه فرانکلین ترجمه آن را بر عهده می گرفت و ناشر را در چاپ کتاب یاری می کرد. حق التالیفی که ناشران به موسسه فرانکلین پرداخت می کردند 15 درصد از بهای پشت جلد کتاب ها در هر چاپ بود و در صفحه دوم آن کتاب عبارت «با همکاری موسسه انتشارات فرانکلین» قید می شد.
نخستین ناشری که حق کپی رایت را رعایت کرد
همایون صنعتی زاده در موسسه فرانکلین برای اولین بار در صنعت نشر ایران حق کپی رایت بین المللی را رعایت می کرد و برای چاپ ترجمه کتاب هایی که انجام می داد با ناشر اصلی تماس می گرفت و با پرداخت مبلغ کمی به عنوان کپی رایت حق ترجمه آن کتاب را در ایران به دست می آورد. او در اوایل کار، همکارانش را از دوستان دوران تحصیل انتخاب کرده بود که به آنها اطمینان و اعتماد داشت. هرمز وحید که مدتی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران با هنر نقاشی آشنا شده بود برای ادیت و لی اوت (صفحه آرایی) و نظارت بر چاپ متن و روی جلد و صحافی و اجرای مراحل مختلف آن، علی نوری برای حسابداری، و ایرج پیرنظر برای روابط بین ناشران و موسسه.
هرمز وحید با اینکه هیچ مطالعه یی درمورد لی اوت و صفحه بندی و طرح روی جلد کتاب نداشت بر اثر ممارست و چاپ کتاب های مختلف و نظارت بر آنها توانست شایستگی و استعداد خود را در این زمینه نشان دهد. مسوولیت لی اوت و نقاشی و تصویرگری همه کتاب های موسسه با او بود. از کارهای مهم او لی اوت و مونتاژ فیلم های کتاب تخت جمشید اثر اریش اشمیت باستان شناس شهیر آلمانی بود که در آن منتهای سعی و کوشش و هنر خود را به کار برده بود و امیرکبیر منتشر کرد و دیگری دایره المعارف فارسی، که پس از انتشار جلد اول ادامه چاپ آن بعدها به انتشارات امیرکبیر واگذار شد. لی اوت و انتخاب حروف و صفحه بندی تاریخ علم جرج سارتن که زنده یاد احمد آرام ترجمه کرده بود از کارهای هرمز وحید بود، این کتاب را هم امیرکبیر منتشر کرد و برنده جایزه سلطنتی هم شد. هرمز وحید در عمر کوتاهش نظارت و لی اوت بیش از هزار جلد کتاب را انجام داد، از جمله تمامی کتاب های شرکت سهامی جیبی که در قطع های مختلف چاپ می شد. هرمز وحید بسیار جوان بود که در اوایل تاسیس موسسه فرانکلین با او آشنا شدم. همسرش خانم پری صدر خواهر نصرت الله خان امینی، شهردار دکتر مصدق بود که در جای خود ذکر خیر او را خواهم کرد. زنده یاد وحید قامتی متوسط با چهره یی سفید و مهربان و ریش زیر چانه داشت. وسواس زیاد او در کار، همان طور که معمول کسانی است که می خواهند یک اثر خوب یا یک کار نو و ابتکاری به وجود بیاورند باعث می شد بعضی ها او را به بدقولی متهم کنند؛ من خودم شاهد برخوردهای او با همایون بودم، ولی هرمز در مقابل خشم همایون همیشه خونسردی و تبسم مخصوص خود را حفظ می کرد. همایون هم در دل می دانست که وحید وسواس دارد و قلباً از او راضی بود. هرمز وحید از چهره های شاخص هنر چاپ و لی اوت و آرایش کتاب در ایران بود، او عاشق کتاب و هنر خود بود و تا آخرین روزهای زندگی، دمی از تلاش باز نماند. هرمز وحید با آن چهره محجوب و با آن همه هنری که داشت در آذرماه 1378 جهان را بدرود گفت و دوستدارانش را عزادار کرد.
داستان چگونگی پاگیری دایره المعارف مصاحب
یکی از اقدامات مهم همایون صنعتی زاده که کاری سترگ در تاریخ چاپ و نشر و فرهنگ ایران است، پایه گذاری تالیف و چاپ دایره المعارف فارسی است که در سال های 1336-1335دو سه سالی پس از تاسیس موسسه فرانکلین و با کوشش و افکار بلند او صورت گرفت. همایون با مطالعه و فعالیتی که برای به وجود آوردن یک دایره المعارف بزرگ کرده بود، بودجه یی به مبلغ چهارصدهزار دلار توسط دفتر مرکزی فرانکلین از بنیاد فورد گرفت و برای سرپرستی و مدیریت در ترجمه و تالیف آن مدتی مطالعه کرد و با استادان معروف و سرشناس در رشته های تاریخ و جغرافیا و علوم مختلف مذاکره و مشورت کرد. وقتی طرح همایون برای ایجاد دایره المعارف برملا شد چند نفری خود را کاندیدای این کار کردند، از جمله شجاع الدین شفا و علی اصغر حکمت و… ولی همایون صلاحیت آنها را برای این کار قبول نداشت و برای اینکه آنها را از سر باز کند، می گفت اختیار دست من نیست، شما باید با موسسه مرکزی مذاکره کنید؛ و بالاخره قرعه به نام دکتر غلامحسین مصاحب اصابت کرد و همایون او را به سرپرستی این دایره المعارف بزرگ انتخاب کرد و به طریقی که برای این کار لازم بود یک دفتر و وسایل کار فراهم کرد و چند کارمند و ماشین نویس و فیش نویس در استخدام گرفت و قسمتی از حروفچینی شرکت افست را برای این کار اختصاص داد. طبق دستور دکتر مصاحب حروفچینی تمام دایره المعارف با حروف مخصوصی که بعضاً برای این کار سفارش داده بود با دست چیده شد. دکتر مصاحب، آقایان احمد آرام و برادر خود محمود مصاحب را به عنوان معاونان و همکاران خود تعیین کرد. در مجموع بیش از 40 نفر برای تالیف و ترجمه مقالات با او همکاری داشتند که اسامی آنان در مقدمه جلد اول دایره المعارف آمده. جلد اول دایره المعارف پس از 10 سال در سال 1345 منتشر شد. بهای آن جلدی 5000 ریال بود.
کار تالیف قسمت اعظم دایره المعارف فارسی تا پایان جلد سوم در زمان دکتر مصاحب به اتمام رسیده بود که باید تنقیح و ویراستاری می شد و تجدید نظرهایی در آن صورت می گرفت. هنگامی که صنعتی زاده از فرانکلین کنار رفت، کار دکتر مصاحب هم با علی اصغر مهاجر جانشین او به اختلاف کشید و سرپرستی دایره المعارف را رها کرد و سرانجام ادامه کار به مرحوم رضا اقصی واگذار شد که از ابتدای کار دایره المعارف از همکاران دکتر مصاحب بود. جلد دوم دایره المعارف فارسی با نظارت مرحوم اقصی در سال 1356 آماده انتشار شد که امیرکبیر آن را منتشر کرد. برای حروفچینی جلد سوم نیز در سال 1357 طبق قراری که با مرحوم آقای علیرضا حیدری مدیر انتشارات خوارزمی گذاشتیم، او یک شعبه حروفچینی مخصوص این کار در دفتر انتشارات خوارزمی دایر کرد و مدارک و آرشیوها و کتابخانه دایره المعارف.