یک زمانی اوایل انقلاب به سبک کمونیستهای روسی در ایران یک سازمانی بود به نام “ هیات های هفت نفره تقسیم زمین” کار این هیات ها که یک تعداد دانشجو و یا محصل یا بچه حزب اللهی بودند، این بود که زمین ها را از آدمهایی که داشتند در آن کشت می کردند و محصول شان زیاد بود، می گرفتند و می دادند به دهقانانی که می خواستند بروند شهر و خانه بخرند. بعدا همین کشاورزانی که زمین های شان را گرفته بودند رفتند شهر و همسایه دیوار به دیوار دهقانانی شدند که زمین شان را گذاشته بودند توی ده و آمده بودند شهر. حالا آقای محسن رضایی پیشنهاد کرده که برای حل مشکل اقتصادی کشور، کلا هفت نفر تعیین بشوند که اقتصاد ایران را اداره کنند. خیلی ها با او بحث کردند که هفت نفر زیاد است، بگذاریم شش نفر باشند، ولی گفته که نه، من اقتصاد خواندم و اصولا برای اداره اقتصاد کشور باید هفت نفر باشند، کمتر نمی شود. گفتیم که ما فقط پنج نفر داریم که حاضرند اقتصاد را اداره کنند، گفته که نه، اگر پنج نفر باشند برای هیات مدیره اداره کارخانه ها مناسب اند. گفتیم حالا بیا با همین شش نفر یک کاری بکن، هر چی فکر کرد آخرش به این نتیجه رسید که شش نفر فقط می توانند بشوند شورای نگهبان و یکی هم که رهبر است، می شوند هفت نفر، و حالا هم که شدند هفت نفر برای چی اقتصاد را اداره کنند، کل کشور را اداره می کنند. مثل همین الآن که سفید برفی و شش کوتوله شورای نگهبان دارند کشور را اداره می کنند به چه ماهی. راستی گفتم شورای نگهبان یاد جنتی افتادم. می گویند خدا تصمیم گرفت برای همیشه برود. به جنتی گفت: من دارم می رم، تو قبل از رفتن خورشید را خاموش کن و برو!
عدالت برای گاوها
بقول ملت “ تورم رو ننجون مهدی فهمید، این دکتره نفهمید.” خدا حفظ اش کند، یادش بخیر، چقدر درباره مهمانی رفتن و تغار و ننجون اش تعریف کرد. حالا انشاء الله 25 بهمن می رویم خیابان و آنقدر می مانیم تا کروبی و موسوی را آزاد کنند. می گوئید نمی شود، من که می گویم می شود. آش اینقدر شور شد که آقای محسن خان قرائتی هم فهمید و گفت: “ عدالتی که… هه هه هه، هم اکنون برای هه هه هه آدمها درخواست می شود، حضرت علی برای هه هه هه، گاوها هه هه هه طلب می کرد.”( این آقای قرائتی را اگر درست هواگیری کنند خودش لاری کینگ یا بقول دانشمندان بزرگ لری کینگی برای خودش می شود.)
عشق در تونس
همین چند ماه قبل تمام برادران اهل عمل، اعم از شیعه و سنی، تروریست و انتحاری، انقلابی و ارتجاعی، از اخوان المسلمین بگیر تا انجمن یهودیان فرنچ کیسنده مقیم نیویورک که تا مرفق لب و لوچه شان را به لب و لوچه احمدی نژاد چپانده بودند، در ایران جمع شدند، راشد الغنوشی را هر کار کردند، نیامد. یعنی طرف فهمید که دیگر حکومت تونس مثل مسجد است و نباید صدای مشکوک بدهد. البته برادران خودشان برای خودشان یک تصوراتی دارند، با خودشان هم حالی می کنند و نتیجه ای می گیرند، مثل همین معاون بین الملل حوزه های علمیه که گفته است “ رای مردم تونس به الغنوشی به عشق خمینی بود.”
عوضش خوشگلم
البته که نمایندگان دولت که باید می رفتند مجلس نرفتند و در نتیجه جلسه لغو شد. یکی از همین نمایندگان گفت: “ وعده های اشتغال زایی دولت عملی نشده است. احمدی نژاد هم پاسخ داد: “ اصلا مهم نیست، عوضش خوشگلم”
قدرتمندترین زمان خودش
خرمی، اقتصاددان اعلام کرد در دوره احمدی نژاد ارزش ریال پنجاه درصد کاهش یافته است. به همین دلیل صالحی وزیر امورخارجه ایران در اجلاس سران اتحادیه آفریقا اعلام کرد “ ایران امروز در قدرتمند ترین زمان خود است.” البته این اجلاس در سنگال برگزار نشد و وزیر خارجه هم برکنار نشد، بلکه در اتیوپی برگزار شد. در همین زمان اعلام شد که اختلاس سه هزار میلیارد تومانی در بانک صادرات که همین چند ماه قبل رخ داد بزرگترین اختلاس تاریخ ایران بود. به همین دلیل بود که صالحی وزیر خارجه ایران در همان سخنرانی در همان اتیوپی( که سنگال نبود) برای بار دوم تاکید کرد که “ البته همان طور که گفتم ایران امروز در قدرتمند ترین زمان خود است” نمایندگان حاضر در کنفرانس به او نگاهی کردند و یکی از آنها گفت: “ ولی رتبه محیط زیست در ایران در دو سال گذشته 61 پله سقوط کرده است.” صالحی هم نگاهی به نمایندگان آفریقایی کرد و گفت: “ با این حال ایران امروز در قدرتمندترین زمان خود است.” نماینده ای که روی صندلی همان نماینده قبلی نشسته بود، گفت: “ آخر سایت الف نوشته که دولت احمدی نژاد کارنامه ننگینی دارد.” صالحی هم تاکید کرد، خیلی هم تاکید کرد که: “ اتفاقا به همین دلیل ایران امروز در قدرتمندترین زمان خود است.” نماینده پشت سری همان نماینده جلویی گفت: “ منتهی سازمان ملل اعلام کرده که تعداد اعدامها در ایران در سالهای گذشته دوبرابر شده است.” صالحی هم گفت: “ خوب، به همین دلیل می گویم که ایران امروز در قدرتمندترین زمان خود است.” بالاخره جلسه تمام شد و کسی نپرسید که منظورتان از اینکه ایران امروز در قدرتمندترین زمان خود است، را نسبت به زمان گذشته می گوئید یا نسبت به زمان آینده.
عدم کفایت سیاسی
این اصولگرایان حواس شان نیست که دارند وسط چه جهنمی می روند. اگر تا سه هفته دیگر که هنوز قدرت دارند احمدی نژاد را کنار نگذارند و قضیه را تمام نکنند، یک هیتلر بازاری احمدی نژاد راه بیاندازد که به آیشمن بگوئیم انشتین، با همین پروژه شکست خورده تضاد احمدی نژاد و هاشمی، رای دو سوم مجلس را به دست می آورد و همه چیز را تمام می کند. البته فعلا مطهری و توکلی دارند این داستان را مطرح می کنند ولی اینقدر این خامنه ای فس فس می کند که آخرش وسط خرابه های پونک مثل قذافی پیدایش می کنند. سایت الف نوشت: “ نمایندگان مجلس عدم کفایت سیاسی احمدی نژاد را اعلام کنند.” ترقی هم البته گفته است که : “ پروژه احمدی نژاد- هاشمی شکست خورده است.” انگار مثلا ترقی در این وسط تعیین کننده است. سردار طلایی هم که روز به روز تلاش می کند برای انتخاب شدن از اصغر قاتل کم کم شبیه جورج کلونی شود گفت: “ هر گونه رقابت میان اصولگرایان نادرست است.” صحیح است، احسنت، فعلا که دارید ننه همدیگر را می برید زیارت امامزاده داوود.
طرف دزده، نه بی عرضه
بالاخره قصاب مراکشی قانع شد. همان سه سال قبل وقتی با او حرف زدم،
گفت “ احمدی نژاد خیلی خوب است”
گفتم “ نه، احمدی نژاد خیلی بد است.”
نگاهی به کت و شلوار و ماشین من کرد و گفت “ چون مخالف آمریکاست بد است؟”
گفتم: احمدی نژاد مخالف آمریکا نیست، دائما به بوش می نویسد تا با او ملاقات کند.”
گفت: “ ولی با اسرائیل مخالف است.”
گفتم: “ نه، با اسرائیل هم مخالف نیست، هیچ رئیس جمهوری در خاورمیانه به اندازه احمدی نژاد به ثبات تندروهای اسرائیل و قدرت صهیونیزم کمک نکرده.”
گفت “ ولی حرف های خوبی می زند”
گفتم “ نه، من همه حرف هایش را می خوانم، فقط وقتی آمریکا می رود حرف های خوبی می زند.”
گفت “ تو برای چی با احمدی نژاد مخالفی؟”
گفتم: “ چون پلیس طرفدار او به دختران و پسران مسلمان تجاوز می کنند و خودش هم دزد است”
گفت: “ یعنی باعث می شود پولدارها پولدار شوند؟”
گفتم: “ نه، شخصا دزد است.”
گفت “ یعنی چی؟ یعنی چی شخصا دزد است؟”
گفتم “ یعنی زن و بچه و داماد و عروس و فامیل اش را با پول دولت به آمریکا می برد و در آنجا آنها تفریح می کنند.”
گفت: “ نه، مگر می شود؟”
گفتم: “ برای همه فامیل هایش کار دولتی با حقوق بالا می گیرد و به آنها پول می دهد.”
گفت: “ نه، مگر می شود.”
گفتم: “ یک میلیاردر را گذاشته وزیر کشور و از او ده میلیون دلار پول گرفته تا تبلیغات انتخاباتی کند و بعد هم به او شغل وزارت دیگری داده.”
گفت: “ والله! مگر می شود؟”
گفتم: “ پسرش را فرستاده دانشگاهی که شهریه اش هر ترم 20 هزار دلار است و برای پسرش با خانواده اش در خانه مجانی زندگی می کنند به خرج مردم.”
گفت: “ پس چرا برکنارش نمی کنید؟”
گفتم: “ مگر می شود؟”
گفت: “ بروید توی خیابان اعتراض کنید.”
گفتم: “ می زنند و می کشند، مگر می شود؟”
گفت: “ توی روزنامه های تان بنویسید.”
گفتم: “ مگر می شود؟ ممنوع است.”
گفت: “ پس چرا انتخابش کردید؟”
گفتم: “ ما انتخابش نکردیم، کودتا کردند و به زور او را رئیس جمهور کردند.”
گفت: “ لا والله! مگر می شود؟”
گفتم: “ ببین، حسن! توی کشور ما همه چیز می شود.”
گفت: “ ولی حرف های خوبی می زند.”