در سوگ آنکه هم حسین بود و هم علی

نوشابه امیری
نوشابه امیری

آیت الله العظمی حسینعلی منتظری، مرجع عالیقدر شیعیان، دیروز درگذشت تا در همزمانی هفتمین روز مرگش باحادثه عاشورا، به یادمان بیاورد که اوهم حسین بود و هم علی. مظلوم ترین حسین ها و شجاع ترین علی ها. مردی که مرگ و زندگی اش، داستان سوگناک همه آرمان گرایانی ست که خویش به قدرت نمی فروشند وقدرت، به پشیزی نمی خرند. آنان، زنده که باشند، می شوند “امیدبی پناهان” و “خارچشم دشمنان”؛ مرگ شان نیز که برسد حکایت شان، حکایت همان باد که کسی پرسید:مگر می میرد؟برای شناخت این حسین و علی، ضروری نیست دین داشته باشیم؛ آزاده اگر باشیم کافیست.

آیت الله العظمی حسینعلی منتظری، تصویر هماره “حسین” است؛ همان مرد تاریخ که داستانش نه ازحکومتیان، که از واقعیت آموخته ایم؛ مردی که ظلم، تاب نیاورد و به نیرویی اندک، بر دشمنان تاخت تا در مرگش حماسه ایستادگی رامعنا کند. همانکه با دسته های عزاداری دولتی، وباهماهنگی “ستادهای بحران” به میانه نمی آید؛ همو که همیشه هست تا نشانی باشد از شکنندگی قدرت ظلم و ظالم. همان حسین که هزاران سال است می جوشدخونش؛ همان که نامش، پیوند خورده ست به شورش و به خلق.

این حسین را با “حسین” دولتی، هیچ نسبتی نیست؛ بیچاره مردی که تنها بر او گریستن باید و از مظلومیت دو طفلانش، صحرایی ساختن برای به بیراهه زدن. این حسین، در مرگش نیز زنده است وآدمیان رانه به گریستن، که به ایستادن می خواند.

 آیت الله العظمی حسینعلی منتظری، بهترین تصویر “علی” است؛ مردی شهره به شجاعت؛ به انصاف، به ولایت مداری؛ به عدل، به درایت؛ به مهربانی. نه آن علی حکومتی که خون می بارد از شمشیر دو لبه اش؛ نه آنکه ابن الملجم می تراشد روز و شب، نه آنکه در کینه می خوابد و در نفرت برمی خیزد.

آیت الله العظمی حسینعلی منتظری ـ این حسین و این علی؛ این حسینعلی ـ در تیتر روزنامه ها و در تصویرسیماها و صداهای اسلامی، زنده نیست. اورا سپاهی و سردار و بسیجی، همراهی نمی کند. او مرتبت دینی اش از خبرگزاری فارس و ایرنانگرفته، که با نوشته آنان، خلع مرتبت شود؛ با توطئه و باندبازی  هم مرجع نشده؛ که مرجعیتش با قدرت نظامی بیاید و با آزادی، از یاد برود. او آیت الله است؛ آیت الله العظمی. ولی به حق مسلمینی که سال هاست در غیاب پدران و برادران دربند، نان سفره های کوچک شان، از بیت در حصر او می رسد. آنان که گاه به تنگ آمدن از “علی”های نا بحق این دوران، سنگ صبوری جز او نمی شناسند. با چه دلی باید گفت “نمی شناختند”؟

آیت الله منتظری، صورت نورانی پدربزرگان ماست ـ نمی خواهم بگویم بود ـ دستان پاکیزه و پرمهرمادربزرگ ها؛ سجاده های زیبایی که گاه گشودن، عطرشان جان را می نواخت.

آیت الله منتظری، همان حس روحانی است ـ نمی خواهم بگویم بود ـ که کودکی های معصومانه ما در امامزاده ها با آن پر می شد. همان اماکن مقدس که گاه دخول به آنان، داوطلبانه، چادر تاشده مادر را سر می کردیم و گاه خروج، پس پسکی می رفتیم که توهین نکرده باشیم به حریم آقا.

آیت الله منتظری، صدای تسبیح انداختن مادر بزرگ است؛ پچ پچ نرم مادر آنگاه که دعا می کند: خداوندا؛ بچه ام را به تو سپردم.

آیت الله العظمی، آن نگاه انسانی ست که مارا در میان جمع های بزرگ نیز می دید؛ از اندوه نگاهمان در می یافت که زندانی داریم؛ نامه های مارا می گرفت؛ می خواند؛ پاسخ می داد. و آخر سر به مهربانی می پرسید:کار دیگری هست؟و اشارتش به این بود که زندگی را چگونه می گذرانی تا دریابی که نانی هست برای تقسیم کردن.

آری؛ آیت الله العظمی منتظری، هم حسین است وهم علی؛ همیشه با ماست؛ مثل بوی مهربانی ها؛ بوی آدمیت؛ بوی مهر؛ بوی سجاده؛ رنگ شب کلاه پاکیزه پدربزرگ. رنگ دعای مادر.