صحنه

نویسنده
پیام رهنما

از درام به اجرا  

خطر مجسمه عبید جدی است…! نمایشنامه ای است که با نگاهی به داستان های عبید زاکانی و به قلم عزت الله مهرآوران به سالن کارگاه نمایش مجموعه تئاتر شهر آمده است.همکارمان در تهران نگاهی دارد به این اجرا.

 

 

نمایشنامه “خطر مجسمه عبید جدی است…! ” است؛ نمایشی  که پیداست عزت الله مهرآوران آن را صرفا برای ادای دین به این علاقه نوشته و به طورمشخص و مستقیم  به عبید زاکانی و داستان و اشعار او مربوط نیست. هرچند همه اتفاقات داستان خطی و معمولی نمایش در زمان معاصر رخ می‌دهد و در دیالوگ‌ها توضیحات مستقیمی درباره این طنزپرداز ملی داده می‌شود و به برخی از آثار، حکایت‌ها اشعار او به طور مشخص اشاره می‌شود؛ اما سوژه  و مفاهیمی که عبید در مجموعه “موش وگربه ” به آن اشاره می‌کند، دستمایه و تم مشترکی می‌شود با چهارچوب داستان نمایش “خطر مجسمه عبید جدی است…!”.

تأویل امروزین و نگاهی دوباره به یک متن می‌تواند راهی برای ایجاد ارتباطی نزدیک‌تر میان اثری قدیمی و مخاطب امروزین باشد. مخاطبی که شاید اطلاع چندانی از متن پایه نداشته و تنها بازخوانی و تأویل تازه را به عنوان مبنای ارتباط‌گیری خود و اثر قرار دهد. این موضوع بسیاری از افسانه‌ها و حکایات کهن را که به شکلی امروزین ارائه می‌شوند، در بر می‌گیرد. قصه‌هایی که سینه سینه نقل شده‌اند و در زمانه ما به شکل مکتوب نیز ارائه می‌شوند. 

یکی از مشهورترین‌ها در این مجموعه، حکایات موش و گربه  است که گرچه ممکن است مخاطبان حکایات آن بر تمام حکایات مسلط نباشند؛ اما شمه‌ای از هر حکایت یا داستانکی شبیه به برخی حکایات این را شنیده، خوانده و یا دیده‌اند. حکایت های عبید زاکانی با قابلیت‌های داستانی متنوع و پیچیدگی‌های ساختاری که در برابر مخاطب قرار می‌دهد، نمونه قابل اعتنایی به عنوان اثری با قابلیت‌های تبدیل شدن به تکه درام‌های متنوع است. نمونه‌ای که اعتنا به آن می‌تواند به تولید اثری نمایشی هچون نمایش اگر “خطر مجسمه عبید جدی است” بیانجامد.

داستان حکایتی است قدیمی که بر مبنای آن “عزت الله مهرآوران”، مخاطب را در برابر تأویلی تازه‌تر قرار می‌دهد. تأویلی که از ادبیات کهن وام گرفته و به شکلی امروزین به مخاطب ارائه می‌شود. شکلی که در آن گرچه زبان یکی از مهم‌ترین شاخصه‌هاست؛ اما تا جایی در ساختار کلی اثر جای گرفته و با تار و پود آن تنیده شده که برخلاف بسیاری از نمایش‌هایی که با استفاده از زبان آرکائیک و تأکید بر آن، سوهان روح تماشاگر می‌شوند، ارتباطی مثبت و در راستای پیشرفت نمایش با مخاطب برقرار می‌کند. از این قرار می‌توان عزت الله مهرآوران  را به عنوان نویسنده‌ای شناخت  که تکیه‌ او به زبان ایرانی و بازآفرینی و احیای زبانی که در عین فارسی بودن دراماتیک نیز هست، نه تنها باعث ایجاد فضایی کسالت‌آور در نمایش او نشده بلکه نشاط و شادابی تک‌تک صحنه‌ها و کارکرد ویژه‌ هر صحنه با زبان ویژه‌ همان صحنه در جهت پیشبرد داستان موثر و حتی تا حدودی غافلگیرکننده است. 

زبانی که برای دو  کاراکترطراحی شده و در هر صحنه با توجه به ویژگی‌های کاراکترها و نیز اتمسفر حاکم بر آن صحنه پیش می‌رود تا جایی مسحور کننده است که مخاطب نمایش لحظه‌ای نیز به نامفهوم بودن یا غیر دراماتیک بودن و یا کسل کننده بودن زبان نمی‌اندیشد.


آنچه پایه داستان را می‌آفریند، اتفاقی نامتعارف است. اتفاقی که در حکایت اصلی نیز به عنوان نقطه‌ شروع داستانی چرخشی در نظر گرفته شده است: یک مجسمه‌ساز زن ایرانی از یک خانواده درباری است که از 13 سالگی در خارج از کشور به سر برده است. اکنون پس از سال‌ها با ساخت یک مجسمه از عبید زاکانی به کشورش بازگشته و می‌خواهد با ارائه آن به مردم کشورش ادای دینی به فرهنگ و هنر وطنش کند؛

نگاه به شخصیت‌ها و پردازش آن‌ها در اجرا چندان با نگاهی ساده انجام گرفته که به دشواری‌ می‌توان شبکه ارتباطات میان آن‌ها را به عنوان مقدمه‌ای برای نتیجه دادن درام و چالش دراماتیک مورد توجه قرار داد.

طنزی که در سرتاسر نمایش یکی از عناصر پایبندی مخاطب به تماشای نمایش تا پایان بدون احساس کسالت است. این طنز را چه در متن و چه در کارگردانی و شیوه‌ بازی بازیگران می‌توان جستجو کرد. کارگردانی گوناگون صحنه‌های متنوع و نیز بازی‌های متفاوت و قابل قبول دو بازیگر به تماشاگر فرصت می‌دهد تا در میان تمام آثاری که با ادعای ایرانی بودن تولید می‌شوند اثری را دنبال کند که بدون این ادعا می‌تواند مخاطب را با خود همراه کند.
کاراکترهایی که هر کدام وجهی از  روحیه و شخصیت ایرانی را نشان می‌دهند و با قرارگرفتن در کنار هم دنیایی کاملاً آشنا را در برابر مخاطب به نمایش در می‌آورند، در کنار موسیقی مناسب و طراحی صحنه کاربردی، نمایشی را به وجود می‌آورند که بی‌تردید یکی از ایرانی‌ترین نمایش‌های روی صحنه‌ تئاتر ماست.