آتش بی اعتقادی محمود احمدی نژاد به فعالیت حزبی دامن اصلاح طلبان را هم گرفت.
اگربیان اینکه او به حزب اعتقادی ندارد و خودش را وامدارهیچ حزب و گروه سیاسی محافظه کاری برای رسیدن به قدرت نمی داند ازفردای روزی که اعلام شد احمدی نژاد پیروز انتخابات ریاست جمهوری نهم است، مستمسکی بود برای آنکه محافظه کاران به قدرت رسیده، محافظه کاران قدیمی را درغنیمت های به دست آمده سهیم نکنند و پیامی باشد مبنی بر آنکه برای اداره کشور شریک سیاسی نمی پذیرند؛ اما این بی اعتقادی از فردای اعلام احمدی نژاد از سوی شورای نگهبان به عنوان پیروز انتخابات ریاست جمهوری دهم در میان اعتراض بخشی از مردم و گروه های سیاسی بهانه ای شد برای حذف رقیب و اعلام این پیام که از این پس رقیب هم نمی پذیرند چه برسد به شریک.
اگراعلام محموداحمدی نژاد درچهار سال اول حضوردر راس دولت مبنی بر اینکه خود را وامدار هیچ حزب و گروهی نمی داند تا هم با محافظه کارانی که از او در میان چند گزینه محافظه کار دیگر حمایت نکردند واو را جدی نگرفتند تسویه حساب کرده باشد وهم دلیلی داشته باشد برای آنکه قدرت را با دیگران تقسیم نکند از سوی برخی قابل توجیه بود و می گفتند و می نوشتند که حق دارد به کسانی که از او حمایت نکردند سهمی ندهد، اما اینکه رقیبان گذشته، حال و آینده محافظه کاران در چهار سال دوم ریاست او بر دولت از گردونه فعالیت حزبی و گروهی از بیخ وبن حذف شوند و تابلوی فعالیت گروهی آنان برچیده شود و چراغ دکان شان خاموش، با هیچ منطق و انصافی قابل توجیه نیست. اتفاقی که در حضور احمدی نژاد به عنوان نفر دوم حکومت ـ که بسیار هم برآن تاکید دارد- رخ می دهد.
اینکه بتوان با دستورهای امنیتی و قضایی و بالا بردن هزینه، افرادی که در زمان کنونی این پرسش را مطرح می کنند که چرا و چگونه و با کدام مجوزی یکی از دوجریان رسمی سیاسی کشور بعد از به قدرت رسیدن، تلاش می کند بساط رقیبش را برای همیشه جمع کند انگشت شمارکرد دردی را دوا نمی کند چرا که با کم کردن پرچم های رسمی، ایجاد انگیزه برای فعالیت در گروه های بی نام نشان بیشترمی شود؛ حتا اگرامروز صدای زیادی در اعتراض به این تصمیم شنیده نشود. گروه های بی نام و نشانی که به دلیل نقد نشدن و راحتی خیالشان از بابت ندادن هزینه کامل تصمیم های سیاسی و اجتماعی رواج تفکر هدف وسیله را توجیه می کند در میان آنان اجتناب ناپذیر می نماید. افرادی که دستکم در هشت سال دولت اصلاحات تلاش شده به انجام فعالیت های گروهی قانونی و شفاف سوق داده شوند و از حرکت به سمت مخفی کاری پرهیز داده شوند اما با محدود کردن فعالیت حزب های قانونی به اجبار در چاه مرکز گرایی های ناشی ازعلنی و شفاف نبودن گرفتار می شوند. سوق دادن فعالان سیاسی از رهروهای آهسته و پیوسته به سمت افرادی که نه دیگر می توانند آهسته حرکت کنند و نه اجازه می دهند پیوستگی در فعالیتشان باشد نتیجه اش روشن است.
به راستی چه کسانی از این شرایط سود می برند؛ چه افراد و گروه هایی از اینکه بخشی از جریانی که به روند اداره کشور اعتراض دارند و اصرار می کنند اعتراض هایشان را درچارچوب قانون مطرح کنند حذف شود، سود می برند. چه کسانی حیات شان در گرو حذف نام و پرچم و خاموشی چراغ این دکان های علنی است؛ کدام تئوری امنیتی حکم به چنینی خطای بزرگی داده است.
وقتی در اینکه اعتراض هایی به روند اداره کشور هست شکی نیست، وقتی در اینکه عده ای که سابقه فعالیت حرفه ای سیاسی و بیان کردن اعتراض ها در چار چوب قانون و پاسخگو بودن در قبال کنش های سیاسی شان را داشته اند وجود دارند، شکی نیست چه اصراری است بر اینکه بساط شفافیت جمع شود و بساط پنهان کاری پهن.
به راستی چنین سناریویی دست پخت کدام جریان امنیتی – فکری است که چنین بی محابا و بی احتیاط و بدون درنظر گرفتن تبعات روشن چنین تصمیمی دست به تلاش برای انحلال احزاب اصلاح طلب می زنند.
آیا این حلقه امنیتی به تجربه های تاریخی گذشته نگاهی انداخته است تا ببیند فردای حذف هر تابلویی چه شده وتاریخ چه تبعاتی را برای اتخاذ و انجام چنینی تصمیمی هایی ثبت کرده است ؛ قضاوت آیندگان هم بماند برای بعد.
پرسیدن این سئوال هم که مسوولان کنونی کشور وقتی نسبت به محدود شدن فلان جریان سیاسی در فلان کشور حساسیت نشان می دهند آیا به جواب این پرسش هم فکر می کنند که پس مردم ایران چه ؟ و گفتن اینکه چرا حاکمان تحفه آزادی را برای دیگران قابل می دانند و برای مردمان ایران زمین نه هم البته تکرار است وچندان هم گوش شنوایی ندارد.
ازسوی دیگر سکوت جریان محافظه کار و حتی شنیدن نغمه های همراهی با حذف احزاب اصلاح طلب را نیز باید یک اشتباه استراتژیک دیگر از سوی قدیمی های جریان محافظه کاردانست. آنان نه آن قدر کم تجربه اند که آیندگان این اشتباه را به حساب تازه کار بودن شان بنویسند و نه تازه به دوران رسیده که آن را به حساب غش و ضعف شان برای برخورداری از منافع قدرت!
به هرحال شتر حذف احزاب رقیب از سوی تفکر حاکم کنونی شتری است که دیر یا زود در خانه آنان نیز خواهد خوابید؛ چه آنکه عدم تقسیم قدرت از سوی محمود احمدی نژاد در دو دولت گذشته، انتصاب و سپس حذف خفت آور برخی ازمعروف ترین و مطرح ترین افراد جریان محافظه کار در برخی سمت ها و تلاش آشکار ونهان برای محدود سازی محافظه کاران قدیمی مبین همین ادعاست.
تاریخ قضاوت سختی در مقابل سکوت امروز آنان درقبال حذف اصلاح طلبان ازرقابت نیم بند و نابرابری که برای قدرت وجود داشته خواهد کرد. لگد محکمی که امروز میز اصلاح طلبان را چپ می کند درواقع کافه تلاش گران شفاف و قانونی کسب قدرت را برهم می زند و جوان ترهای اصلاح طلب را چپ ترمی کند.
انحلال جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین را نمی توان تنها انحلال دو حزب از میان ده ها تشکل اصلاح طلب دانست چه آنکه نسبت ابتدایی بنیان گذاران این دوحزب با جمهوری اسلامی واضح تر از آن است که بتوان آن را کتمان کرد. ازهمه دردناک تر شاید ورود دستگاه قضایی به جریان حذف رقیبی به نام اصلاح طلبان است. اگرتا دیروز اصلاح طلبی به زندان انداخته می شد و امکان فعالیت او محدود می گشت این امید به ادامه فعالیت از سوی دیگر هم حزبی هایش بود که راه را برحرکت های غیر دموکراتیک می بست و روشنایی تابلوی حزب، او را امیدوار و دموکرات نگاه می داشت؛ اما با پایین کشیدن این تابلو ها و خاموش کردن این چراغ ها در واقع این امید برای دموکرات ماندن و شفاف عمل کردن است که از بین می رود.
یادم می آید در دوران دانشجوییم دراراک وقتی اتفاقی برای یکی از اعضای حزب مشارکت منطقه مرکزی می افتاد و جو برجوان ترهای حزب شان مسلط می شد، ”اسدالله امینی”، رییس جبهه مشارکت منطقه مرکزی همه اعضای جوان تر حزب که از او حرف شنوی داشتند را فرا می خواند و به آنان تاکید می کرد که باید با این برخورد منطقی کنار بیایند وهشدار می داد که رفتاری نکنند تا بهانه ای شود برای آن که در دفترحزب را ببندند و در پاسخ به اعتراض جوانترها جمله همیشگی اش را می گفت که وظیفه اصلی افراد حزب در این سال هایی که تازه مشق جدی دموکراسی آغاز شده است، روشن نگاه داشتن چراغ حزب است؛ حتا یک چراغ نیم سوز و به ظاهرکم سو.
انحلال حزب جبهه مشارکت ایران اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، نه اصلاح طلبان را به بن بست می کشاند و نه محافظه کاران را تا ابد در قدرت حفظ می کند، فقط فضا را تاریک تر می کند و از تاریکی هرچه بیرون بیاید اگر شر نباشد، خیرهم نخواهد بود.
منبع: مجله صبح آزادی