شهید جاوید کتاب سترگی است محققانه وآکادمیک نوشته شده است نویسنده با دقت به دنبال در یافتن واقعه عاشورا آن گونه که رخ داده ؛ بوده است و به تحقیق هم در یافتن ان موفق بوده است.
اما سخن ما آن است که چرا این کتاب نتوانست آنسان که در خوراوست موج افشانی کند و در عین تاثیر گذاری؛ تعیین کننده هم شود در حالیکه بعد از انقلاب مخالفان این کتاب همان راهی را رفتند که صالحی گفته بود یعنی حکومت خواستند چون امر به معروف و نهی ار منکر به ابزار نیاز داشت در این مورد مصباح یزدی سرآمد است در این مورد سخن فراوان گفته اند. منتها این جریان حکومت بدون مشروعیت رای مردم را باور دارد.
اما کتاب شهید جاوی ذنب لایغفراش از نظر مخالفان حوزوی مسئله علم امام بود او در این کتاب به استناد به آرای عالمان شیعه در قرن4و 5هجری اثبات می کند که امام نمی دانست که شهید می شود. بی گمان این مسئله ای است تخصصی و در میان عالمان دین نظرهاست در این مورد هزار کتاب هم کفاف رد واثبات مسئله نمی کند. اما صالحی در دامی افتاد که به علت روح اکادمیک و حقیقت یابش مهم نبود او می گفت من تکلیف به حق گفتن دارم همین. صالحی هم چون معتزله در این کتاب تاکید کرد که خداوند نیز از قبل حکم شهادت امام را تقدیر نکرده بود این سخن حتی علامه طبا طبا یی را خوش نیامد و او نیز در این مورد به شهید جاوید نقد داشت.
اما مخالفان با طرح این که شهید جاوید علم امام را منکرشده در نتیجه عصمت وی را انکار کرده در حقیقت توانستند هدف اصلی کتاب را در میان حوزویان هوا کنند. در حالی که صالحی به دنبال این مسئله نبود. اما هدف اصلی صالحی چه بود؟
صالحی را سودا آن بود که تاریخ منزوی و فقه افسرده در حوزه را به مسئله زنده تبدیل کند چرا که جریان منزوی اما مقاوم سنت بیدی نیست که از این بادها ی شبه مدرن بلرزد ممکن است؛ سکوت کند اما در دقیقه نود وارد می شود و کار خود می کند و در ضیف ترین حالت خود ترمز برای تحول می شود در این مورد سخن بسیار است جالب توجه که باید در جای دیگری به آن پرداخت.
شهید جاوید می خواست با استفاده از تاریخ و رگه اصولی خود که متاثر از مرحوم بروجردی بود به دوره قرون عقلی اصولی شیعه و اسلام باز گردد در این را از شیخ مرتضی و بزرگان شیعه مدد بگیرد تا اثبات کند که امام هم انسانی….. مانند مااست اما علو می یابد. اما نباید در باره اش غلو کرد که البته بسیاری چنین می کنند. نتیجه استلال صالحی این بود که پیروان هم باید حسینی باشند در رابطه با زمانه می باید فعال و عالمانه عمل کنند. در نتیجه باید امام حسین را که یکی از سه نقطه ثقل اندیشه شیعه است را دوباره شناخت اما صالحی در مسیر خود به دامی افتاد که مسئله اش نبود و آن این بود که امام معصوم چگونه از سرنوشت خود خبر نداشت ؟این پرسشی سخت بود که صالحی به نیندیشیده بود.
در حالیکه وی ازسید مرتضی و بزرگان شیعه دیگر سند می آورد که امام حسن در جنگ با معاویه و امام حسین در جریان کربلا به عاقبت دنیوی کار خود آگاه نبودند.
این تدبیر صالحی هم کارگر نیفتاد و سخنان این بزرگان شیعه که شیخ و سرآمد فقه شیعه خوانده می شوند در این مورد پذیرای حوزه نشد این مقاومت صالحی را آزرده کرد اگر چه پشیمان نکرد در نتیجه او را تبدیل به فقیه و مخققی برای آینده کرد و در بسیاری از مسائل تاریخی و هم برخی از نظرات شیعه به نقد بررسی پرداخت ودلیلی را اقامه کرد که از سوی حوزه پاسخی به داده نشد اگر چه وی شیعه و معتقد ماند اما منتقد جدی به بسیاری از نظرات حوزه هم باقی ماند. در همین راستا بود که برخی نام وی را در کنار کسروی که نظام حوزوی را باور نداست قرار دادند که کاری نادرست و بس خلاف اخلاق بود چون صالحی در صدد نقی نبود بلکه قصد اطلاح داشت.
اما آنچه درمیانه جدال باشهید جاوید صالحی گم شد همان هدف اصلی کتاب بود و آن اینکه مسولیت امام در ولایت بر مردم منوط به خواست مردم است و در صورت خواست مردم و امکان اعتراض و اقدام امام معنی می یابد و امام مسول می شود.
هزارنکته باریک تر از مو این جا بود که صا لحی محقق اما غیر راهبردی از کشف خود غفلت کرد این کشف مهم بود چرا که تاریخ می گوید که امام حسین با صلح مخالف بود اما به آن تن داد در عین حال معاویه پیمان شکست اما امام تا دعوت کوفه را نداشت تصمیم به قیام نگرفت تازه وی قصد ورود به کوفه داشت تا بتواند مقاومت کند این منطق قوی و عقلی صالحی رفتار امامان را توضیح عقلی می داد که اعتراض باید ممکن و موثر باشد و امام در دوره نتوانستن نمی تواند کاری انجام دهد و وظیفه او اقدام در حد توان است نه بیشتر. در این دید نکته مهمی نهفته بود
این نگاه تاریخی مورد قبول دید اسطوره ای از عاشورا نبود اما مخالفت با ان هم ممکن نبود ولی می باید شهید جاوید رد می شد در نتیجه پاشنه آشیل کتاب را رد عصمت امام قرار دادند در صورتیکه صالحی چنین نگفته بود وی در مورد امور دنیوی به استناد به سخنان بزرگان شیعه گفته بود که امام بر عاقبت کار اطلاع نداشت.
اما انچه مهم بود و صالحی به بسط و توضیح نپرداخت این بود که امام بر پیروان خود امام است چون او را پذیرفته اند این پذیرش ایمانی داوطلبانه است و قرارداد اجتماعی عام نیست و از مقوله حکومت خارج است که امری در حوزه مدنی است تا امری در حوزه حکومتی است.
امام بر همه کس ولایت دنیوی ندارد تاریخ چنین می گوید امام علی جانشین تعیین نکرد در حالیکه از او خواسته شد اما بر شیعیان مسئله فرق داشت امام حسن امام شیعه بود چه خلیفه باشد چه نباشد در این معنا امامت شیعه ارزش انبیا بنی اسرائیل این تاریخ و سنت نقد ایجاد کرد منتها هر امام به شیوه خود عمل کرد و امامت شیعه مانند انبیا بنی اسرائیل شد که با حکومت به نام خدا مخالف بودند یعنی حکومت دینی. کسانی به نام دین بر مردم حکومت کنند اما بر دین باشند وبر منافع مردم.
بی گمان این استدلال مستدل صالحی باید مورد پسند برخی از روحانیت مخالف وی قرار می گرفت اما نگاه اسطوره ای آنان را به نقد می کشید که باب میل آنان نیود.
امام صادق جریان شیعه مدنی را نهادینه کرد و شیعه در تاریخ به عنوان جریانی منتقد باقی ماند اگر چه به چند فرقه و جریان تبدیل شد اما روح مخالفت با قدرت را با خود حمل کرد.
اما محوری ترین نکته های کتاب شهید جاوید را می توان این گونه باز شمرد
1- مسولیت دررابطه با توانستن معنی می یابد نه در رابطه با خواستن و اراده صرف.
2- امام به خواست مردم خود را موظف به اقدام دید در صورتی که معاویه پیمان درسالها قبل شکسته بود اما امام اقدامی نکرد پس مشروعیت به خواست مردم می آید این اقدام با ایمان پیروان فرق دارد که همیشه به تکلیف عمل می کنند منتها با اراده خود و بنا بر ایمان.
3-عشق پیروان با عمل بیعت کنندگان متفاوت است در نتیجه رفتار امام هم متفاوت می شود امامان شیعه در مجموعه برای پیروان جان دادند و در ترویج رسالت ایمانی ایستادند این مقاومت حاکمان جور را خوش نیامد.
4-نتیجه تلاش صالحی آن شد که حکومت باید بر خواست مردم باشد این سنت شیعه است. این دید گاه بس قابل مناقشه در جریان شیعه بود چرا که ولایت در جریان سنتی نه با رای مردم بلکه با تائید ولی امر مشروعیت می یابد و در عصر غیبت این امر با ولی امر است که نائب امام عصر است. صالحی در کتاب ولایت فقیه یا حکومت صالحان نشان داد که ولایت بر مردم با رای آنان مشروع است نه به واسطه نائب امام بودن.
اما صالحی در همین روال خواست مردم ومسولیت امام در شهید جاوید در آثار بعدی که ادامه کتاب شهید جاوید بود ثابت کرد که جهاد ابتدایی در اسلام نداریم یعنی کسی را نمی توان به زور به اسلام آورد وی با این نظر درست ؛اجماع فقهای شیعه و سنی را در مورد جهاد به چالش طلبید و این سخن مهمی است که از منابع اسلامی و کتاب سنت آن را استخراج کرد.
در ادامه صالحی به حقوق مخالف رسید و ثابت کرد که اپوزیسیون حق دارد این حق را امام علی به رسمیت شناخته او مخالف سیا سی را از اهل بغی جدا کرد هم چنین به نجس بودن غیر مسلمان نقد وارد کرد و تصریح کرد که مدیریت وقضاوت زن ومرد و خنثی ندارد با استفاده از نهج البلاغه نشان داد که سبع امام مجازات مرگ ندارد.
نو آوری های صالحی را بعدها دیگران ادامه دادند اما می توان گفت که کتاب شهید جاوید اوراه گشای نظرات بعدی او شد اگر چه در این کتاب باید به ظرافت وارد موضوع علم امام نمی شد ومسئله حکومت بر مردم را از مسئله ولایت بر پیروان در اعتقاد تفکیک می کرد.
اما این اثر صالحی بر خود وی و برای انذیشه شیعه اصولی فقهی ثمرات زیاد ی داشته و دارد.
توضیح: این مقاله در ادامه مقاله چرا شهید جاوید می آید که به مناسبت عاشورا در همین سایت منتشر شد.