گل واژه های فرزانگی

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

به قول پرفسور “دیدیه بان” نود درصد کلماتی که از صبح تا شب می شنویم، مزخرف است. یعنی گوینده اش فکر می کند دارد حرفی می زند و حرفش معنایی دارد، ولی در واقع هیچ معنایی پشت حرفش نیست. باز خدا را شکر دکتر دیدیه بان نشسته توی پاریس و نمی داند ایران چه خبر است. یک کتاب چاپ کرده به نام “دیالوگ دگولس” که برگزیده ای از گل واژه ها یا آلت پریشگویی هایی است که توسط سیاستمداران و اشخاص سرشناس گفته شده. امروز خبرها را مرور می کردم، دیدم این بنده خدا راست می گوید. البته در کشور ما مزخرف گویی از حد استاندارد جهانی سی درصد بالاتر است. مثلا در همین یک هفته این جملات صادر شده.

روح الله فرهی گفته “آیت الله خوشوقت پدر معنوی صنعت هسته ای ایران است.” معاون فرهنگی سپاه هم گفته: “وظیفه سپاه و بسیج پاسداری از زبان فارسی است.” و روزنامه وطن امروز نوشته “روزنامه حامی دولت لوگوی خودش را با شال اشتون و کت و شلوار جک استراو ست می کند.” عزت الله ضرغامی هم گفته “مردم ایران تنها از سر کنجکاوی ماهواره تماشا می کنند.” فرمانده سپاه هم خطاب به آمریکا گفته “شما هرگز قدرت درک دامنه های توان تهاجمی ایران را نخواهید داشت.” یعنی فرمانده سپاهی که دولتش به دستور رهبرش مشغول مذاکره با آمریکاست تا مانع جنگ با این کشور بشود، آمریکا را از توان تهاجمی ارتش ایران می ترساند.” البته فرمانده سپاه دلیل هم دارد. در این ۲۵ سال که ایران در جنگ با هیچ کشوری نبوده، حداقل دهها فرمانده سپاهش در مانوور و عملیات تدارکاتی با دشمن فرضی شهید شدند، ببین اگر جنگ بشود ما سالی یک بار کل سپاه مان به شهادت می رسد در حالی که جنگ های جدید این همه تلفات ندارد.

به نظر من نشریات و رسانه های ایران نباید این همه جملات درخشان را یکباره به خورد مردم بدهند. باز خدا حفظش کند، حسنی وقتی امام جمعه بود، هفته ای یک سخنرانی می کرد، یا حتی احمدی نژاد که رکورد گینس را در این مورد دارد روزی یک جمله مزخرف می گفت، این که در یک روز بیش از دو یا سه جمله این چنینی داشته باشیم، به نظرم ظلمی به مغز مردم کشور است. بقول همشهری ما نباید مستقیم بپاشد، باید پخش کند که اثرش کمتر شود. البته می شود هفته گل واژه هم برگزار کرد که این جملات درخشان تلف هم نشود.

 

فضای امنیتی و تغییر دولتها

حمیدرضا ترقی که بخاطر یک کلمه “پررو” دو سال از من شکایت کرده بود و دست برنمی داشت، اخیرا گفته که “فضای امنیتی ایران با تغییر دولتها تغییر نمی کند.” من البته نفهمیدم که او این جمله را برای مخالفت با حکومت و دولت گفته یا موافقت، ظاهرا که ترقی طرفدار حکومت و مخالف دولت است. ولی به نظرم او جمله او هم جزو همان حرف هایی است که پرفسور دیدیه بان گفته است. یعنی چه که فضای امنیتی کشور با تغییر دولتها تغییر نمی کند؟ مثلا وقتی دولت دوم احمدی نژاد سر کار آمد حداقل صد نفر در خیابان کشته شدند و چند هزار نفر زندانی شدند و صدها نفر به زندانهای طولانی محکوم شدند، در حالی که در دولت قبل و بعدش این طور نبود. یعنی به عبارتی می شود این طوری نتیجه گرفت که حکومت برای حفظ امنیت خودش از دست دولت دارد تلاش می کند شرایط را ناامن تر از آنچه که هست نشان دهد. شده مثل کارتون همینه که یکی شان مثل دولت هی سعی می کرد اوضاع را “سفید” رنگ بزند، یکی مثل حکومت سعی می کرد اوضاع را “سیاه” رنگ بزند. یعنی این طوری است؟ باید باشد؟ اصلش همین است؟

 

هند، دموکراسی محلی

من نمی دانم این تخم لق هند بزرگترین دموکراسی جهان را کدام دموکراسی ندیده ای توی دهان دموکراسی نچشیدگان شکسته است؟ می گوئی دولت هند سرتاپافاسد است، می گویند در آن کشور همین است. اصلا اگر رشوه نگیرند خدای “دولت” که اسمش “دیشنا” ست، ناراحت می شود. بعد می گوئی مردم بمبئی توی خیابان می میرند و هر کس که زنده بماند خیلی خوشحال می شود می رود سینما، چون خدای زندگی یعنی “زانش” خیلی به او لطف کرده. بعد می گوئی همین امروز پلیس هند از متواری شدن دختری خبر داد که چون با عاشقش رابطه جنسی برقرار کرده بود توسط خدای تجاوز که لابد اسمش “ تایش” است، از طریق شورای محلی محکوم شده که توسط سیزده مرد مورد تجاوز قرار بگیرد. این اتفاق هم عملا افتاده، یعنی دخترک بدبخت با رضایت کلیه مردم دموکرات هند سیزده بار توسط اعضای قبیله مورد تجاوز قرار گرفته، بعد هم شورای محلی دختر را تهدید کرده که مراقب حرکات خودش باشد. مقامات محلی یک جریمه ۴۰۰ دلاری هم برای خانواده این دختر در نظر گرفتند که چون توانایی پرداخت آن را نداشتند؛ سابید به الک. حالا شما فکر کنید اگر این اتفاق توسط سربازان آمریکایی یا ایرانی رخ داده بود الآن فمینیست ها دنیا را گذاشته بودند روی سرشان، ولی خوب هند همین است دیگر، اصولا بزرگترین دموکراسی جهان همین طوری است. هم دین اش خوب است هم دولت اش خوب است، هم مردمش. می گوید: خوبی اش این است که هیچی هم که ندارند، به کار هم کاری ندارند، فقط به دختر بدبخت وسط ده سیزده نفری تجاوز می کنند و فریضه دینی به جا می آورند……. بیب بیب بیب…

 

با شیطان بله، با احمدی نژاد نه

تا دو سال قبل اصلا هیچ کس با هیچ کس حاضر به مذاکره نبود. حالا دو سال نه، سی سال. آن انور سادات بدبخت با مناخیم بگین و کارتر با هم صلح شروع کردند، تمام دنیای عرب داشت منفجر می شد. از دنیای عرب بدتر ما ایرانی ها که انگار سر پدرمان را بریدند، پدران شما و دوستان ما چنان شعار می دادیم علیه مفسدین که باید می رفتند می مردند. حالا این مفسدین چه فسادی کرده بودند؟ هیچ! سه تایی با هم صلح کرده بودند. البته نوبل هم گرفتند و همه به آنها فحش می دهیم که چرا نوبل گرفتند؟ و اساسا کل نوبل را می بریم زیر سئوال که چرا به سادات و بگین جایزه صلح دادند؟ پس به کی باید می دادند؟ یک جنگ مهم در جهان را تمام کردند. اگر دست ما ایرانی ها بود که همه جوایز صلح نوبل همه سالها را می دادیم به مرحوم مصدق خدا رحمتش کند، البته اگر وجود داشت. اصولا به نظرم نوبل صلح برای ما زیاد جالب نیست، اصلا کاری که به دعوا ختم نشود دوست نداریم.

از هر ایرانی بپرسی بهترین سیاستمدار کیست باید این شرایط را داشته باشد: “فقیر باشد، پدرش فقیر باشد، مثل مردم باشد یعنی باز هم فقیر باشد، عمری را در رنج گذرانده باشد، به مردم راست بگوید( از بس از دروغ متنفریم)، روشنفکر برج عاج نشین نباشد (اگر خواندن و نوشتن بلد نباشد بهتر است)، قاطع باشد، سازشکار نباشد، اهل معامله نباشد، نان به نرخ روز نخورد (حتی اگر نان قیمتش هزار تومان بود باید آن را یا دو هزار تومان بخرد یا پانصد تومان)، پشت درهای بسته حرف نزند، سکولار باشد( این را دو سه سال است کشف کرده ایم) سابقه همکاری نداشته باشد (با هیچ کس در هیچ موردی همکاری نکرده باشد)، دزد نباشد (حتی حقوق خودش را هم نگیرد بهتر است)، قاطعیت داشته باشد، اهل خانواده باشد و جتی الامکان خانواده اش فقیر باشند، اگر چند فامیلش زیر تریلی رفته باشند بهتر است، مادرش با دست لباس هایش را شسته باشد، تحصیلکرده باشد ولی نه در دانشگاه” البته روی مان نمی شود این حرف ها را که بزنیم. ولی ته دلمان آدم ببوی فقیر نادان بی سواد هزار بار بهتر است از اشراف زاده تحصیلکرده خردمند و محترم. می دانم خیلی هاتان به من می گوئید که این حرف هایم حرف مفت است، ولی جان من! بروید توی خلوت تان و ببینید راست می گویم یا نه.

حالا این وسط، ملک عبدالله به آیت الله هاشمی گفته “با شیطان مذاکره می کنیم، اما با احمدی نژاد نه” چرا؟ البته من که به ملک عبدالله حق می دهم. بالاخره شیطان اصولی دارد، بد است و تکلیف آدم با او روشن است. شما فکر کنید احمدی نژاد قبل از روی کار آمدنش دویست تا قول داد. محض رضای خدا به دو تاش عمل نکرد. آدم بالاخره با یکی می خواهد توافق کند باید یک روده راست توی شکمش باشد. البته من خودم ندیدم، ولی حدس می زنم.

 

روحانی: نمی ماند

یعنی آدم اینقدر باشعور و عمیق می شود؟ اینقدر حساب شده و دقیق؟ اینقدر منطقی؟ سی ان ان از روحانی سئوال کرده، حالا چه سئوالی کرده اصلا مهم نیست. جواب را دقت کنید. روحانی گفته: “هیچ کس برای همیشه در زندان و حصر نمی ماند.” بعد هم با ریشش ور رفته، خندیده، دست توی جیبش کرده ببیند کلیدش سرجاش هست یا نه و دوباره خندیده.

این جمله را اگر در سیمای جمهوری اسلامی خطاب به کارمندان ضرغامی می گفت هزار معنا می داد که همان یکی را همه می فهمیدند و لبخند می زدند یا این که جلسه می کردند چطور حذفش کنند و خلاصه خیلی اتفاق ها می افتاد مثل وقتی که احمدی نژاد دستش را می پیجاند و می گفت ویژ ویژ و همه می فهمیدند می خواهد بگوید اگر دستم برسد دانشگاه ازاد را از دست هاشمی خارج می کنم. اما چرا این حرف را در فرنگستان و در تلویزیون فرنگ گفت. که بیجاره ها اولا در ترجمه اش گرفتار شوند و بعد هم هنوز مشغول مشکل یابی و آسیب شناسی هستند.

از نظر فرنگی های بی اطلاع که به اندازه هند هم دموکراسی سرشان نمی شود اصلا این جمله یعنی چی؟ اولا: خیلی ها برای همیشه توی حبس می مانند، اسمش هم حبس ابد است. اتفاقا ده هزار تا مصداق هم برایش می شود گفت. دوما خیلی ها برای همیشه توی حصر می مانند نمونه روشنش خود آیت الله منتظری است. وقتی ما کلا یک محصور داریم، او هم ناقض جمله ماست. این حرف زدن یعنی چه.