ریاست جمهوری و رهبری جنبش اجتماعی

عبدالله مومنی
عبدالله مومنی

abdollah_momeni.jpg

تجربه انتخاباتهای پیشین نشان داده که جریانات سیاسی برای ورود به انتخابات به فراخور دوری ونزدیکی به ‏مردم، حاکمیت، کانونهاومراکز اصلی تصمیم گیری درون نظام و درون احزاب متنفذ، بافرصت ها و موانعی ‏روبرو هستند. بر این مبنا نوع رویکرد وارزیابی از پیچید گیها، موانع و تحلیل واقع بینانه وضعیت موجود، ‏در انتخابات ریاست جمهوری دهم در کامیابی و ناکامی نسبی جریانات فعال در عرصه سیاسی نقش تعیین ‏کننده ا ی دارد. ‏

انتخابات ریاست جمهوری پیش رو از زوایای مختلف مورد توجه نیروهای گوناگون سیاسی قرار گرفته است، ‏برخی آن را فاقد اهمیت ارزیابی می کنند و بعضی آن را مفری برای “نجات ملی” در صورت پیروزی ‏کاندیدای مورد نظرشان می دانند؛ با این حال فارغ از هر گونه تقلیل گرایی یا اغراق انتخابات پیش رو در ‏صورت تحلیل درست اوضاع و وجود یک طرح مشخص و منسجم که بتواند مورد توافق طیف گسترده ای از ‏نیروها قرار گیرد، قابلیت این را دارد که به “لحظه ای سازنده” و “گامی موفق” برای گذار به دموکراسی در ‏ایران تبدیل شود. اکنون مدتی است که طیفی از تحولخواهان با ارائه ی طرحی منسجم و کاندیدایی مشخص ‏کوشیده اند تا فرصت این “لحظه ی سازنده ” را مغتنم بشمرند، نوشتار پیش رو گامی است در جهت توضیح ‏برخی زوایا و مبانی طرح مورد اشاره و پاسخ به برخی از ابهاماتی که در این مورد وجود دارد، بدون شک ‏با توجه به چند لایه گی و پیچیدگی معضلات و موانع پیش رو و اوضاعی که در آن به سر می بریم طرح همه ‏ی مسائل مربوط به یک برنامه ی سیاسی در یک نوشتار نه ممکن است و نه مطلوب؛ چرا که نهایتا آنچه ‏مسیر راه را مشخص می کند نه نسخه پیچی های یک طرفه – از آن دست که برخی دوستان اصلاح طلب به ‏آن دست می زنند- بلکه گفتگوی همگانی و آن راه حل اجماعی است که از دل چنین گفتگویی به عنوان ‏ماحصل خرد جمعی خارج می شود، از این رو بحثهایی نظیر آنچه در این نوشتا می آیند تنها می توانند ‏دستمایه ای باشند برای آغاز و ادامه ی گفتگو.‏

‎ ‎شرکت یا عدم شرکت؟‎ ‎

در آستانه ی هر انتخابات، مجموعه ی نیروهای اصلاح طلب و تحولخواه در برابر پرسشی مهم قرار می ‏گیرند؛شرکت یا عدم شرکت؟

در پاسخ به این پرسش معمولا ً دو تحلیل با دو زمینه متفاوت و احیانا ً دو مبنای متضاد ارائه می شود، اول ‏تحلیلی که شرکت در هر انتخاباتی را در هر شرایطی بی فایده می داند و معتقد است با توجه به موانع موجود، ‏هرگونه تغییر و اصلاحی از رهگذر انتخابات ناممکن است. این دسته از تحلیلگران در عین حال هر نوع ‏مشارکت در روند انتخابات را به معنای مشروعیت بخشی به روندهای غیر دموکراتیک وحتی گاه در بیانی ‏اغراق آمیز، مترادف با خیانت به آرمانها و اصول می دانند و اساسا فارغ از هر شرایطی حتی حاضر به فکر ‏کردن در مورد چیزی به نام “فرصت انتخابات”- ونه الزاما ً خود انتخابات- نیستند دوم اما تحلیلی ست که به ‏هر شکل و روش ممکن شرکت در انتخابات را تجویز می کند. به عقیده ی این دسته از تحلیلگران، ایجاد ‏هرگونه تغییر و اصلاح در روندهای سیاسی و اقتصادی کشور، جز از طریق انتخابات و جز از رهگذر ‏صندوقهای رأی، ممکن نیست. صاحبان این تحلیل نیز به شکلی اغراق آمیز هر نوع عدم شرکت در انتخابات ‏را مترادف با انفعال، بی عملی و حتی مانند دسته پیشین به مثابه خیانت به آرمانها و اصول می دانند. آن دسته ‏از نیروهای سیاسی که رفتار انتخاباتی خود را بر مبنای این تحلیل سامان می دهند گاه برای مشارکت در ‏روند انتخابات، قائل به هیچ خط قرمزی نیستند و فارغ از میزان آزادانه و منصفانه بودن انتخابات و یا میزان ‏اثربخشی عملی رأی مردم، به هرحال و به عنوان نشانه ای از وفاداری بی چون و چرا به نظم موجود، ‏علیرغم حذف خویش، تنها پس از مختصر اعتراضی، النهایه خود را ملزم به شرکت در انتخابات و گرم کردن ‏تنور آن می دانند. به نظر می رسد هیچ یک از این دو تحلیل، به خاطر انعطاف ناپذیری و بی توجهی به ‏مقتضیات پراتیک سیاسی در کشوری همچون ایران، نمی توانند مبنای مناسبی برای طراحی یک الگوی ‏منازعه سیاسی جهت گذار به دموکراسی باشند. درواقع، در این سطح از تحلیل، شرکت یا عدم شرکت در ‏انتخابات به جای بحثی “تاکتیکی” در خدمت “استراتژی گذار” به “ایدئولوژی تحریم” یا “ایدئولوژی شرکت” ‏تقلیل پیدا می کند. درواقع ایدئولوژی تحریم از یکسو و ایدئولوژی شرکت در نقطه مقابل آن، فضایی توهم آلود ‏به وجود می آورند که ین فضای توهم آلود و البته دوقطبی و آلوده به بی اعتمادی و سوءظن، عملا ً نیروهای ‏دموکراسی خواه را از اتخاذ تصمیم درست سیاسی بازمی دارد. نکته مهم اما در اینجاست که شرکت یا عدم ‏شرکت در انتخابات، نه یک اصل خدشه ناپذیر استراتژیک، بلکه بنا به مورد و مقتضا، و الزامات پراتیک ‏سیاسی، تاکتیکهایی قابل بازبینی و تجدیدنظرند؛ از این رو به عنوان مثال، نیروهایی که در دوره ای معتقد به ‏عدم شرکت بوده اند، می توانند ضمن دفاع از تصمیم خود در آن دوره، درشرایط جدید و با توجه به واقعیات ‏و مقتضیات موجود، تصمیمی متفاوت بگیرند. این فرصت بازبینی برای قائلان به شرکت بدون چون و چرا ‏در انتخابات نیز وجود دارد به بیان دیگر بازبینی تاکتیکها بر اساس مقتضیات زمان اول شرط تصمیم گیری ‏بر اساس خرد سیاسی است‏

‎ ‎در چه انتخاباتی می توان شرکت کرد؟‏‎ ‎

بدون شک اولین شرط لازم برای شرکت در یک انتخابات، وجود حدأقلی از استانداردهای یک انتخابات آزاد ‏و منصفانه است؛به عبارت دیگر، شرکت در انتخاباتی از پیش مهره چینی شده که روند و مقدمات آن بیانگر ‏اراده بخشی از حاکمیت برای پیروزی “کاندیدای موردنظر نهادهای قدرت” به هر قیمت است، نمی تواند با ‏پیگیری خواستهای دموکراتیک همخوانی یا داشته باشد و به تحقق آنها کمکی کند. در این مورد، مسئله مهم، ‏تعیین سطح همین “حدأقل استاندارد” است. مشکل اصلی از جایی رخ نمون می شود که هر گروه سیاسی، ‏سقف حدأقل خود را تأیید کاندیدای مورد نظرش قرار می دهد. مثلا ً اعتماد ملی با تأیید آقای کروبی، ‏مشارکت و مجاهدین انقلاب با تأیید آقای خاتمی و دیگران نیز به صرف تأیید کاندیدای مورد نظر خود آن ‏آزادی حدأقلی را تحقق یافته فرض می کنند. از این واقعیت البته گریزی نیست اما نمی توان نیروهایی که ‏نتوانسته اند کاندیدای مورد نظر برای بیان خواستهایشان و کاندیدایی که از نظرشان می تواند این خواستها را ‏عملی کند را در انتخابات شرکت دهند مکلف به شرکت در انتخاباتی دانست که در آن هم زمین بازی را ‏حریف مشخص می کند و هم در حین بازی و حتی پس از آن، با ناداوری و نشان دادن کارتهای زرد و قرمز ‏غیرقانونی، به دنبال پیروزی خویش به هر قیمت است. این به آن معناست که اگر تحول خواهان، نتوانند ‏کاندیدای موردنظر خود را در انتخابات داشته باشند، نمی توان از آنها انتظار داشت بدون تأمین دغدغه ‏هایشان، خود را مطیع و دنباله روی دیگران کنند. آنچه آمد اما همه حکایت شرط اول بود، شرط مهم دیگری ‏نیز برای شرکت در انتخابات وجود دارد و آن چیزی نیست جز اثربخشی رأی مردم، به این معنا که کسی که ‏به عنوان رئیس جمهور انتخاب می شود، جایگاهش به تعبیر آقای خاتمی در حد تدارکاتچی دیگر دستگاه ها، ‏نباشد. رئیس جمهور، به عنوان رئیس قوه مجریه و منتخب مستقیم ملت، باید نماد جمهوریت باشد. به عبارت ‏دیگر، رئیس جمهور به معنای واقعی کلمه می بایست رئیس “جمهور” و مجری اراده ی جمهور مردم باشد و ‏نه پیاده کننده منویات دیگرانی که خود را به هیچ کس و هیچ جا پاسخگو نمی دانند. این دغدغه ایست که به ‏نظر می رسد آقای خاتمی نیز در بیان دو شرط خود برای حضور در انتخابات آن را از نظر دور نداشته ‏است.‏

‎ ‎نتیجه ی دو شرط ؛ کاندیدای تغییر‎ ‎

با توجه به شرایط دوگانه ی فوق، علی الخصوص شرط دوم، نیروهای تحول خواه در انتخابات ریاست ‏جمهوری پیش رو، اگر بخواهند از موضعی مبتکرانه با این انتخابات برخورد کنند، می بایست به سوی طرح ‏کاندیدایی بروند که پذیرش وی توسط ساختار قدرت، خود به خود به معنی آمادگی نسبی زمینه برای تحقق ‏اصلاحات بنیادین و دموکراتیک باشد. چنین کاندیدایی در ضمن باید این توانایی را داشته باشد که در صورت ‏در دست گرفتن زمام امور بتواند از حد تدارکاتچی و رئیس دفتر سایر نهادها فراتر رود و خواسته های اصلی ‏مردم در زمینه ی گشایش فضای سیاسی اجتماعی و باز شدن گره کور اقتصاد را به جناح حاکم تحمیل کند. با ‏نگاهی به ذخیره و سرمایه جامعه مدنی ایران و با احترام به تمامی شخصیت های مبرّز و مبارز سیاسی، به ‏نظر می رسد عبدالله نوری، از یکسو بنابه سوابقی که در نقد بی پروای همه ساختارهای قدرت، ایستادگی ‏دربرابر تصمیمات و خواسته های غیرقانونی و نادیده گرفتن بسیاری از تابوها و خط کشی های کاذب سیاسی ‏داشته، و از سوی دیگر به دلیل ارتباط با طیف وسیعی از نیروهای داخل کشور می تواند کاندیدای مناسب ‏برای” تغییر” باشد. اگر نیروهای سیاسی با نگاهی واقع بینانه و تحلیلی منسجم بر روی عبدالله نوری، اجماع ‏کنند، در صورت تأیید صلاحیت وی، معتقدم سونامی برخاسته از حضور عبدالله نوری در انتخابات، اگرنه ‏بزرگتر از دوم خرداد که لااقل هم پای آن واقعه تاریخی باشد. اما شاید پرسشی بجا مطرح شود که اگر عبدالله ‏نوری، تأیید صلاحیت نشود چه؟ در پاسخ به این پرسش باید به دو نکته ی مهم اشاره کرد؛ اول اینکه در ‏صورت اجماع اصلاح طلبان و تحول خواهان بر عبدالله نوری و مشروط کردن شرکت در انتخابات به فقط و ‏فقط تأیید صلاحیت وی، هزینه رد صلاحیت او برای جناح حاکم افزایش چشمگیری خواهد یافت و خصوصا با ‏توجه به شرایط وخیمی که کشور سال آینده با آن مواجه خواهد بود رد صلاحیت عبدالله نوری را اگر چه ‏محتمل است اما نمی توان قطعی دانست، البته می دانیم که جناح حاکم اگر بنابه قبضه ی قدرت داشته باشد ‏حتی از رد صلاحیت خاتمی یا دست زدن به تقلب گسترده علیه وی نیز ابا نخواهد کرد. دوم اینکه انتخابات ‏آینده را با توجه به شرایط حساس پیش روی کشور و آشفتگی های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی موجود نباید ‏صرفا ً به چشم محملی برای جابجایی رئیس قوه مجریه نگریست. این انتخابات در واقع باید پیش و بیش از ‏هرچیز به منزله ی فرصتی جهت برون رفت اساسی کشور از انسداد موجود، مد نظر باشد. به نظر می رسد ‏مشکلات فعلی، گسترده تر از آن است که با اندک تغییری در سیاست خارجی و اندک بهبودی در وضعیت ‏اقتصادی بتوان از تنگنا و خطر آن گریخت، که اگر منظور نظر همین سطح محدود و ناکافی تغییرات باشد چه ‏اصراری ست حتی برای هزینه کردن از اعتبار شخصیت محترم و ارزشمندی چون آقای خاتمی. این کار ‏حتی از شهردار فعلی تهران نیز بر می آید! بر اساس تجربه دوران اصلاحات و ضرورت وجود نهاد پشتیبان ‏تحول خواهی، در انتخابات ریاست‌جمهوری پیش رو، احیای جنبش اجتماعی و ایجاد یک محوریت سیاسی ‏جامعه پذیر باید اولویت اصلی مجموعه نیروهای اصلاح‌طلب و دموکراسی‌خواه باشد.طبیعتا احیای جنبش ‏اجتماعی و ایجاد محور سیاسی الزامات خاص خود را دارد. انتخابات آینده، درواقع باید پیش نیاز حرکت ‏جامعه مدنی ایران و خرده جنبش های موجود برای انسجام همبستگی و ایجاد یک جنبش گسترده و فراگیر ‏اجتماعی جهت تحمیل اصلاحات بنیادین باشد، و این هدفی ست که در صورت اجماع دموکراسی خواهان- ‏اجماعی که مستلزم بصیرت در نظر و شجاعت در عمل است- بر روی گزینه عبدالله نوری و البته با تدوین ‏برنامه و استراتژی مشخص برای انجام تغییرات و اصلاح بنیادین وضع موجود، قابل تحقق است. ‏

‎ ‎ریاست قوه ی مجریه یا رهبری جنبش اجتماعی‎ ‎

برخلاف آنچه برخی می گویند، هدف از طرح نام عبدالله نوری از سوی اعضای سازمان دانش ‏آموختگان(ادوار تحکیم وحدت) و برخی دیگر از نیروهای تحولخواه، تراشیدن توجیهی برای تحریم انتخابات ‏بعد از رد صلاحیت ایشان نیست. نیروهایی که آقای نوری را برای شرکت در انتخابات دعوت کرده اند، بی ‏هیچ تعارفی حضور شخصی مانند نوری در رأس قوه مجریه را مفید و فروکاهنده موانع اصلاحات و ‏مشکلات کشور می دانند. طرع عبدالله نوری با توجه به تحلیل منسجمی که در پس آن بوده است از موضعی ‏کاملا مسئولانه و جهت کمک به برون رفت کشور از وضعیت ناگوار کنونی صورت گرفته است.درواقع آقای ‏نوری در شرایط فعلی، به نظر ما، بهترین گزینه برای عبور دادن کشور از شیب خطرناک فروپاشی، هرج و ‏مرج و تهدیدات خارجی است. طرح نام ایشان از سوی گروه هایی نظیر سازمان دانش آموختگان، در پی ‏بررسی های دقیق و ارائه تحلیل و راهکاری منسجم برای برون رفت جنبش دموکراسی خواهی از انسداد ‏کنونی بوده است. در این تحلیل اما برای مجموعه نیروهای اصلاح طلب و تحول خواه، اگرچه کسب ریاست ‏قوه مجریه مهم است اما بدون وجود یک جنبش گسترده ی اجتماعی با رهبری مشخص، این ریاست راهی به ‏اصلاح اقتصاد و سیاست نخواهد برد و در واقع بی پشتوانه ی وجود یک جنبش قدرتمند اجتماعی نمی توان ‏اصلاحات را به ساختارهای متصلب قدرت تحمیل کرد. از این رو حتی در صورت مانع شدن از حضور ‏عبدالله نوری در انتخابات، می توان این انتخابات را به گامی در جهت ایجاد یک جنبش اجتماعی با رهبری ‏مشخص تبدیل کرد، و پس از آن هوشمندانه و با تکیه بر شجاعت مدنی، مترصد فرصت مناسب نشست، ‏تحولخواهان و اصلاح طلبان در انتخابات پیش رو اگر حتی ریاست قوه ی مجریه را از دست بدهند می توانند ‏رهبری جنبش اجتماعی برای ایجاد تغییرات دموکراتیک را به دست آورند، در واقع باید پذیرفت که بنا به ‏تجربه ی پیشین رهبری جنبش اجتماعی، مقدم بر ریاست جمهوری است و این بی آن سرکنگبینی است که تنها ‏بر حجم صفرا خواهد فزود. ‏

منبع:‏‎ ‎ادوار نیوز