ساختار و ساختارشکنی

احمد زیدآبادی
احمد زیدآبادی

هر از چندی در فضای سیاسی ایران واژه یا عبارتی بر سر زبان محافل افراطی می‌افتد تا بدان وسیله با ‏رقیبان خود به نبرد تبلیغاتی بپردازند و یا در صورت لزوم حساب آنان را تسویه کنند.‏

در اوایل دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی این جمله که “می خواهند مشروطیت را تکرار کنند” نقل محفل ‏نیروهای محافظه کار مخالف دولت بود، جمله‌ای که به عنوان “اتهام” علیه اصلاح طلبان بی امان تکرار و ‏تکرار می‌شد.‏

پس از مدتی این جمله از یادها رفت و به جای آن، اتهام “براندازی خاموش” رواج یافت، اتهامی که هیچگونه ‏تعریف حقوقی و قانونی نداشت، اما بر اساس آن شمار بسیاری از دوستان ما را بازداشت، محاکمه و محکوم ‏کردند.‏

اینک اما بحثی از براندازی هم نیست، بلکه اتهام “ساختارشکنی” جای آن را گرفته است، اتهامی که متاسفانه از ‏زبان برخی از نیروهای داخلی اصلاح طلبان علیه دیگرانی که با آنان متفاوت می‌اندیشند، تکرار می‌شود.‏

‎ ‎اما ساختار چیست و ساختارشکن کیست؟‎ ‎

برای مفهوم سازی این واژه‌ها می‌توان به آثار متفکران مکتب ساختارگرایی مراجعه کرد و مفهومی روشن از ‏آن به دست داد، اما به باور من، در بحث‌های روزمره سیاسی، اسیر شدن در کلاف سردرگم تعاریف کلی، جز ‏هدر دادن وقت نیست و به جای آن بهتر است که مصادیق جزیی را مطرح و رائه کرد.‏

از این رو، در اینجا به جای تعریف جامع و مانع ساختار و ساختار شکنی، مصادیق مشخصی را به صورت ‏پرسش مطرح می‌کنم تا آنها که رقیبان خود را به ساختارشکنی متهم می‌کنند، پاسخ لازم را ارائه کنند.‏

اگر بگوییم همه ایرانیان چه آنکه اهل خور و بیابانک است و چه بالاترین مقام سیاسی و مذهبی کشور در مقابل ‏قانون با هم برابرند، ساختارشکنی است؟

اگر بگوییم هر مقام رسمی با هر موقعیت و درجه‌ای به میزان قدرت خود باید مسئولیت و پاسخگویی در باره ‏نحوه استفاده از قدرت خود را داشته باشد، ساختارشکنی است؟‏

اگر بگوییم حساب و کتاب مالی تمام نهادهای اقتصادی وابسته به حکومت باید به صورت شفاف و علنی مورد ‏بررسی کارشناسانه قرار گیرد، ساختار شکنی است؟

اگر بگوییم نهادهای نظامی، انتظامی و امنیتی حق ورود به رقابت‌های سیاسی بین احزاب و جناح‌ها را ندارند، ‏آیا ساختارشکنی است؟

اگر بگوییم قوه قضاییه باید نهادی مستقل و بی‌طرف در اختلاف‌های بین اتباع و حکومت باشد، ساختارشکنی ‏است؟

اگر بگوییم شورای نگهبان باید نهادی اجماعی و بی‌طرفی سیاسی آن مورد پذیرش تمام گرایش‌های فکری در ‏ایران باشد، ساختارشکنی است؟

اگر بگوییم احزاب سیاسی باید از امنیت لازم برای تاسیس، گسترش و رقابت در هر انتخاباتی برخوردار ‏باشند، ساختار شکنی است؟

اگر بگوییم انحصار اطلاع رسانی در دست حکومت باید جای خود را به تنوع و تکثر در نظام رسانه‌‌ای در ‏همه عرصه های دیداری، شنیداری و نوشتاری دهد، ساختارشکنی است؟

اگر بگوییم چنانچه دستگاه اطلاعاتی مرتکب قتلی شبیه قتل‌های زنجیره‌ای شد، موضوع باید تا شناسایی دقیق ‏عاملان و مباشران قتل دنبال شود، ساختارشکنی است؟

اگر بگوییم مدیر مسئول روزنامه‌ای که از اموال عمومی استفاده می‌کند اما کاری جز نشر دروغ و تهمت و ‏فحاشی علیه نخبگان ایرانی ندارد، باید عوض شود، ساختارشکنی است؟

اگر بگوییم تبعیض و فقر و فساد بیداد می‌کند و باید با ریشه یابی آنها، کشور را از شرشان نجات داد، ‏ساختارشکنی است؟

اگر بگوییم همه ایرانیان از هر رنگ و نژاد و مذهب و مرامی دارای حقوق مساوی‌اند و اجحاف علیه احدی ‏روا نیست، ساختارشکنی است؟

اگر بگوییم کسی به علت اظهارنظر خود نباید مجازات کیفری شود، ساختارشکنی است؟

اگر بگوییم همه فرزندان ایران با هر مرام و گرایشی از حق تحصیل و ادامه تحصیل برخوردارند، ‏ساختارشکنی است؟

اگر بگوییم در انتخابات ریاست جمهوری، مجلس و شوراها همه ایرانی‌ها حق انتخاب کردن و انتخاب شدن ‏دارند، ساختارشکنی است؟

اگر بگوییم افشای مفاسد اداری، اقتصادی و سیاسی حق رسانه هاست، ساختارشکنی است؟

اگر بگوییم اعتراض قانونمند و مدنی و مسالمت‌آمیز حق هر شهروند ایران است و کسی را به این سبب نباید ‏مجازات کرد، ساختارشکنی است؟

اگر بگوییم نیاز کشور به عادی سازی روابط خود با همه کشورها از جمله آمریکاست، ساختارشکنی است؟

اگر بگوییم سیاست ایران در برابر بحران خاورمیانه باید بر مبنای حفظ منافع ملی ایرانیان باشد، ساختارشکنی ‏است؟

اگر بگوییم…….‏

اگر ساختارشکنی همین هاست، پس همه ایرانیانی که در پی حقوق خدادادی و شهروندی خود هستند، ساختار ‏شکنند و اگر ساختارشکنی جز اینهاست، کدام اصلاح طلب و تحول خواه داخلی در پی تحقق اهدافی جز موارد ‏فوق است؟