دوست و برادر خوش قلم و خوش فکرم آرش بهمنی طی مقالهای تحت عنوان بازی در زمین دموکراسی منتشر شده در روزنامهی اینترنتی روزآنلاین در ارتباط با تلاشهای نظری و عملی صورت گرفته در زمینهی بازسازی اصلاحات و پیش برد موج سوم اصلاح طلبی و همچنین مطالبی که کم و بیش نیروهای هوادار اصلاح طلبی در نقد استراتژی تغییر نظام گفته و نوشتهاند، نکات ارزنده و در خور توجهی را طرح کرده است.
به عقیدهی آرش محل نزاع اصلی، امروز در جامعهی ایران مسئلهی “دموکراسی” است؛ خوشبختانه با آرش در باب این گزاره ی بنیادین هم عقیدهام.من نیز معتقدم شکاف بین “دموکراسی/اقتدارگرایی” در حال حاضر مهمترین شکاف سیاسی در ایران امروز است. این بدین معناست که نیروهای سیاسی باید توان نظری و عملی خود را حول این شکاف سازماندهی کنند و برای حل آن به چاره جویی بپردازند.
از این رو برخی نیروهای اپوزیسیون دموکراسی خواه صادقانه نگران این هستند که طرح مباحثی مانند مرزبندی بین اصلاح طلبان و براندازان یا پیش کشیدن دوگانهی اصلاح/انقلاب یا اصلاح طلبی/سرنگونی طلبی موجب نادیده گرفتن شکاف اصلی و “بازی در زمین حاکمیت” به جای “زمین دموکراکسی” شود.
به نظر میرسد که این نگرانی اگر چه در نگاهی همدلانه قابل درک است اما اگر بیش از حد جدی گرفته شود، نهایتا و به رغم خواست طرح کنندگانش میتواند خود به مانعی برای سازماندهی و انسجام نیروهای دموکراسی خواه داخل کشور منجر شود.
واقعیت این است که خیلی وقتها نیروهای سیاسی در ایران هدف و استراتژی را به اشتباه جای هم میگیرند. رسیدن به جامعهی آزاد و دموکرات هدف است و نه استراتژی. باید هدف و آرمان را از استراتژی و تاکتیک تفکیک کرد.
بگذارید با مثالی از بازی شطرنج معنای این تفکیک را روشن کنیم. در شطرنج هدف “کیش و مات” حریف است، شما برای رسیدن به این هدف باید یک طرح و شیوهی کلی در ذهن داشته باشید که استراتژی شماست و بعد بر اساس آن طرح کلی از مهرههای خود استفاده کنید، مثلا پیاده نظام را جابجا کنید، راه وزیر را باز کنید و… در اینجا حرکات مهرهها (تاکتیک) در راستای تحقق طرح کلی شما (استراتژی) جهت رسیدن به هدف (پیروزی در بازی) است.
حال در بین دموکراسی خواهان ایرانی عدهای راه رسیدن به هدف را پافشاری بر اصلاحات تدریجی و گام به گام از طریق پیوند “جنبش اجتماعی” و “بهبود خواهی حکومتی” میدانند و عدهای نیز براندازی و سرنگونی نظام به وسیلهی یک جنبش تودهای را تنها راه گذار به دموکراسی میپندارند، برخی نیز اینجا و آنجا، پنهان و آشکار دل به حملهی نظامی ناتو و دموکراتیزاسیون به شیوهی آلمان غربی و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم بستهاند که فعلا نقد این دیدگاه آخر از موضوع بحث من خارج است.
بنابراین بحث و گفتگو در مورد دوگانهی اصلاح طلبی/براندازی بحثی است استراتژیک ناظر به “چگونگی گذار به دموکراسی” و رسیدن به هدف و درنتیجه طرح چنین بحثی و تلاش در جهت نتیجه گیری از آن “عین بازی در زمین دموکراسی است”.
واقعیت این است که بسته به اینکه شما چه روشی را جهت رسیدن به هدف پیش بگیرید، اولویتها و نیروهایی که با آنها قادر به همکاری و ائتلاف هستید نیز تغییر خواهند کرد. بنابراین نادیده گرفتن این دوگانه و اصرار بر عدم طرح آن کمکی به ما نمیکند. این دو گانه در جریان مبارزه با رژیم شاه نیز وجود داشت، و پس از انقلاب و در مواجهه با نظام برآمده از انقلاب نیز از همان ابتدا میشد نیروهای حامل این دوگانه را در اپوزیسیون جمهوری اسلامی تشخیص داد.
به نظر میرسد از قضا نیروهای دموکراسی خواه باید به طور جدی در گسترش این گفتگو و تکاپوی “تعیین استراتژی گذار” مشارکت جویند و البته با پرهیز ازمچ گیری و تعمیق کینههای تاریخی و رقابتهای شخصی و گروهی بکوشند که حتی الامکان از آفات و آسیبهای احتمالی این بحثها که تولید کینههای جدید و یادآوری کینههای قدیم میتواند مهمترین آنها باشد امتناع کنند.
ضمن اینکه هر دو گروه ضمن بحث و گفتگو میتوانند مسیر خود را بروند و برا اساس استراتژی مورد نظر خود دست به فعالیت و سازماندهی بزنند، شاید روزی راه آنها به هم برسد.
نکتهی مهم دیگر این است که اصلاح طلبان به این دوگانه از منظر نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی نگاه نمیکنند بنابراین قرار گرفتن یا نگرفتن یک نیروی سیاسی در دایرهی اصلاح طلبی از نظر اپوزیسیون اصلاح طلب بر اساس شیوهی مبارزاتی آن گروه مشخص میشود نه بر مبنای خوش آمد حاکمیت. بنابراین همهی نیروهایی که معتقد به “مبارزهی مسالمت آمیز قانونی” و “شیوهی حرکت تدریجی و گام به گام” جهت نیل به دموکراسی هستند در دایرهی اصلاح طلبی میگنجند و در این معنا بدیهی است که موسوی، کروبی، نوری و خاتمی، احزابی نظیر جبههی مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی و نهضت آزادی و بخش عمدهای از نیروهای ملی-مذهبی و برخی از نیروهای سکولار- دموکرات، علیرغم تفاوتهای غیرقابل انکارشان، به سنت سترگ اصلاح طلبی متعلقاند و طبیعتا نمیتوانند وارد همکاری استراتژیک با نیروهای خواهان براندازی شوند، چنانکه چنین همکاریای برای نیروهای خواهان براندازی جمهوری اسلامی نیز ممکن نیست و اتفاقا برخی از این نیروها به همین دلیل در این روزها شدیدترین و گستردهترین حملات لفظی را علیه اپوزیسیون اصلاح طلب و تلاشهای آنان صورت میدهند تا آنجایی که متاسفانه گاه در مخالفت با اصلاح طلبان مسیر افراط می پیمایند و کار را به دشمن کامی و انتقامجویی میکشند.
قابل پیش بینی است که این بحث به رغم نگرانیهای برخی دوستان بیشتر از این اوج خواهد گرفت. گریزی هم از آن نیست، آنچه که در این بین به سود جبههی اقتدارگرایی خواهد بود نه اصل این بحثها که برخوردهای تند و غیرمعقول و توام با بغض و کینهی نیروهای دموکراسی خواه با یکدیگر است. شاید تنها مسئلهی قابل اجتناب و مدیریت دراین بحثها همان باشد که گفتم: پرهیز از آفات و آسیبهای چنین بحثهایی و جلوگیری از اینکه این بحثها و گفتگوها از مسیر اعتدال و انصاف خارج شود، مبادا که دو طرف با “شیطان سازی” از یکدیگر وارد چنان جوی از تخاصم و دشمن کامی شوند که ضمن تخریب تلاشهای یکدیگر، امکان همکاری یا همزیستی مسالمت آمیز در فرداهای دور یا نزدیک را نیز از دست دهند. جلوگیری از چنین فرجامی برای این بحثها البته وظیفه ایست نه فقط برعهدهی اصلاح طلبان که بر گردن تک تک آنها که دل در گرو دموکراسی دارند.