گفت و گو با کامران عدل
عکاسی نه هنر است و نه فن…
در میان شاخه های عکاسی بیشتر به کدام یک علاقه مند هستید؟
علاقه شخصی من در عکاسی به «انسان در محیط زیست» است به عنوان مثال انسان در بازارها، آنجا که انسان ارتباطی دارد با محیط خودش، در این چهل و هشت سال که عکاسی می کردم همه جا بودم، در میان مردم خودمان و در میان اقوام دیگر و با تمام توان تحمل کردم تا بتوانم آدم ها را ببینم به طوری که امروز در جایگاهی قرار دارم که شاید با دیدن یک آدم در ظرف 5ثانیه خیلی از درونیاتش را می بینم و همین آشنایی و شناخت باعث علاقه من به این شاخه از عکاسی شده است.
در یکی از مصاحبه ها گفته اید عکاسی «نه هنر است، نه یک فن و تا عکاس نباشی این حس را درک نمی کنی» لطفاً در ارتباط با این جمله بیشتر توضیح دهید…
اول باید بدانیم فن عکاسی چیست، در ابتدا می شود جواب داد فن عکاسی دیافراگم، سرعت و حساسیت فیلم و در نهایت ظهور فیلم است. اما آیا کسی که خوب پرسپکتیو، کار با لنز، نور و… را بداند عکاس خوبی است و هنر عکاسی را هم دارد؟ در اینجا می گویم که وقتی وارد بحث هنر عکاسی می شوید به دنیای دیگری پا می گذارید، من همیشه در تعریف هنر عکاسی به یاد این شعر حافظ می افتم که می گوید: «سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود اما با خون جگر شود» هنر عکاسی هم همان خون جگر است، یک عکاس با رفت و آمدهایش، صبح زود بلند شدنش، دیالوگ هایش با صاحبان حرفه و برخوردهایش با مردم است که یاد می گیرد به گونه ای متفاوت تر از بقیه به دنیای پیرامونش نگاه کند و آنجا که یاد بگیرد دنیا منحصربه خانه و داخل خانه نیست، قدرت بودن در همه جا و متفاوت دیدن را بیاموزد، هنر عکاسی را هم خواهد آموخت.
در بیشتر عکس های معماری که شما می گیرید توجه به جزییات را در مرحله اول توجه خود قرار می دهید به طوری که وقتی به عکس های قلعه «جند» در مالی نگاه می کنیم تماما از جزییات، عکاسی شده است و تقریبا هیچ عکس کلی از این قلعه وجود ندارد. علت توجه به جزییات چیست؟
به طور کلی عکاسی معماری از کل به جز است به عنوان مثال زمانی که قرار می شود من از یک ساختمان برای یک هیات به منظور آنالیز آن ساختمان عکاسی کنم از اطراف آن شروع می کنم تا این که رفته، رفته برسم به قلب آن در آنجا تمام پیچ و خم ها و تابش های نو را آنالیز می کنم و در نهایت تمام خوبی ها و بدی ها را نشان می دهم.وقتی از جزییات عکاسی می کنم خیلی زیباتر و بهتر می توانم زیبایی ها را نشان بدهم، شاید اگر کلیات یک تصویر را در ابتدا نشان دهم چیز زیادی دستگیر بیننده نشود پس سعی می کنم با نشان دادن جزییات آن نوع معماری از بین رفته و آن زیبایی را نشان دهم، پس با نشان دادن کلیات کار را تمام کنم.
شما اعتقاد دارید که پس از آمدنتان از فرانسه تحول خاصی در عکاسی خبری اتفاق افتاد؟
بله من عکاسی خبری را در ایران پایه گذاری کردم. تا قبل از این که من به ایران برگردم، عکاسی خبری ایران از حیث موضوع مجموعه ای از عکس های یادگاری یا در حد بالای خود عکس هایی از «دست بوس دست اعلی حضرت» بودند و از سوی دیگر دوربین ها در آن دوران دوربین های دو لنزه بود که خب من دوربین 135 را آوردم که با این کار حرکت زیاد شد. برای من شخصیت ها مهم نبودند بلکه ستون های نظامی در حال رژه و… ارزش داشتند و با گرفتن این نوع از عکس ها توانستم نوعی عکاسی مدرن و امروزی را وارد عکاسی خبری ایران کنم. عکاسی خبری را تا 1357 ادامه دادم و در سال 1357 چون از اوضاع ناراضی بودم کنار گذاشتم. در سال 1357 عکاسی خبری ایران به آن مفهوم نداشتیم و تعداد عکاسان خبری در آن دوران به 10 نفر هم نمی رسید. این موج عکاسان که در حال حاضر شما شاهد آن هستید در سال های اخیر وارد شده اند.در هر حال من برای اولین بار در ایران عکاسی صحنه و تلویزیون را نیز انجام دادم که از سریال ها و شوهای تلویزیونی آن زمان بود و همچنین عکس های معماری مدرن را همراه با آرشیتکت های ایرانی کار کردم و به تنها چیزی که خیلی زیاد علاقه نداشتم و وارد آن نشدم عکاسی صنعتی یا تبلیغاتی بود که خوب رشته من نبود و آقایانی چون وحید سینمایی، رضا نور بختیار و معصومی آنها در این رشته بودند. من اما هیچ گاه وارد این عرصه نشدم.
به نظر می رسد شما علاقه ای به عکاسی صنعتی ندارید علت این عدم علاقه در چیست؟
نه من به شکل حرفه ای و سنگین کار عکاسی صنعتی هم داشتم به عنوان مثال من در شرکت هیدرو که یک شرکت نروژی است که در جنوب چاه نفت حفاری می کند تمام عکس های چاه نفت آنجا را گرفتم، یا در سال 63-62 که هنوز مترو در حد ابتدایی بود و برنامه های اولیه آن را می ریختند به داخل تونل های مترو می رفتم و کارهای عکاسی، آن را انجام می دادم به طوری که در جاهایی عمق تونل 3متری را با عکاسی 300متر نشان می دادم حتی یکسری عکاسی صنعتی در جنوب از بخش های جنگی داشتم، در هر حال تا آن زمانی که عکاسی صنعتی در جایگاه اصلی خود قرار داشته باشد و جنبه تبلیغاتی پیدا نکند با آن مخالف نیستم.
با توجه به اینکه شما به طور حرفه ای عکاسی مد را انجام داده اید ویژگی های عکاسی مد را چگونه ارزیابی می کنید؟
اصولاهیچ نسخه ای در عکاسی برای آموزش عکاسی در سبک های مختلف وجود ندارد البته قوانین احمقانه ای هم برای عکاسی مد تعریف شده مانند اینکه در هنگام عکاسی از سوژه های ثابت، لباس ها نباید تا و پیلی داشته باشند و در نهایت باید بسیار مرتب و صاف باشد؛ به طوری که به پشت لباس های یک مانکن ثابت آنقدر گیره و سنجاق قفلی وصل می کنند که لباس هایش بسیار صاف جلوه کند، اما در عکاسی مد دفیله که سوژه در حرکت است چنین قانونی وجود ندارد و می گویند اگر چین و چروک داشتیم، مهم نیست.
شما هم در فرانسه عکاسی مد می کردید؛ درست است؟
در پاریس ما از تمام مارک های بزرگ آرایشی و بهداشتی دنیا عکس می گرفتیم هر چیزی که فکر کنی، از جواهرات تزئینی تا وسایل آرایشی مانند Roozi، Martini و… عکاسی کردن از لوازم آرایشی یک مارک بزرگ، کار سختی است. باید تصورتان از نورپردازی و پس زمینه دادن و حالت ها خیلی ها وسیع باشد که بتوانید تولید کنندگان این گونه وسایل را راضی نگه دارید. من عکاسی مد را قبل از انقلاب انجام می دادم اما در حال حاضر نه، این روزها عکاسی های تبلیغاتی و مد از آقایان انجام می شود ولی چنین عکاسی به نظرم کلی خاص و خنده دار است و اصلابه آن علاقه ندارم.
عکاسی مد به نظر می آید بر روی مرزهای عکس های خبری و هنری حرکت می کند به نظر شما این نوع از عکاسی به کدام یک از آنها بیشتر شبیه است؟
در دورانی که ما عکاسی مد می کردیم، به هر دوی اینها شبیه می شد به عنوان مثال زمانی که ما در دفیله ها (شو زنده لباس و مد) عکاسی می کردیم و قرار بود عکس آن فردا صبح در روزنامه های صبح کار شوند به نوعی عکاسی خبری می شد، اما همان شب بعد از پایان دفیله لباس ها به سالن های مختلف مد می رفت و به شکل های دیگر برای جمع آوری آنها در مجلات سالانه مد عکس هایی گرفته می شد که دسته دوم به عکس های هنری و صنعتی شباهت بیشتری داشت.
سوال دیگر اینکه، چرا عمدتا عکس های شما سیاه و سفید هستند؟
عکس رنگی، بعد از مدتی رنگ خود را از دست می دهد اما سیاه و سفید ابدی است.
علت گرایش من به عکس سیاه و سفید این است که وقتی دارم عکس را به کسی می فروشم، نمی خواهم ده سال دیگر رنگ عکس برود و بگوید کامران عدل این عکس را به من قالب کرد. عکس هایم را خودم ظاهر می کنم و می شویم و می دانم که رنگشان ابدی است. در هر حال من 48 سال است که عکاسی می کنم و می دانم چگونه عکس بگیرم. من اشباع عکس ام. این به آدم تجربه می دهد و نگاه انسان را دقیق تر می کند.
منبع: دنیای اقتصاد