منطقه ای کردن بحران ایران

کاظم علمداری
کاظم علمداری

کاهش دادن اختلاف غرب و کشورهای منطقه با جمهوری اسلامی به پروژه اتمی ایران گمراه کننده است. بحران هسته ای ایران را باید در بطن کشمکشی کلان دید. جمهوری اسلامی در داخل ایران درگیربحرانی چند وجهی است و سعی کرده است آنرا با بحران هسته ای گره بزند تا جنبش مدنی ایران را به حاشیه براند، غرب را در برابرمردم ایران قراردهد، و مردم ایران را به رو در رویی با غرب و حتی جنگ بکشاند. درحالیکه مردم ایران هیچ دلیلی ندارند که با کشوردیگری وارد جنگ بشوند. پروژه هسته ای ایران نیزمی تواند از راه گفتگوحل شود. منافع ایران درصلح و حفظ روابط عادی با کشورهای دیگرتأمین می شود، نه با تضاد و کشمکش باغرب، در انزوا نگاهداشتن ایران، و تهدید دائمی جنگ. اما منطقه ای کردن بحران درونی ایران با انگیزه کنارزدن مبارزات مردم ایران نمی تواند شکاف میان جامعه و حکومت را پر کند و بحران ایران که ریشه در ساختارقانونی و ولایت مطلقه فقیه دارد را کاهش دهد. یکی دیگر از دلایل منطقه ای کردن بحران این است که جمهوری اسلامی دروازه مقابله با فرو پاشی خود را در سوریه می بیند. بنابراین برای حفظ اسد همه جانبه هزینه می کند. اما گره زدن مشکلات ایران با رژیم منزوی و جنایتکار اسد که تمام کشورهای منطقه راعلیه خود بسیج کرده است تنها می تواند هزینه رژیم ایران را بالا ببرد بی آنکه از سقوط اسد و پی آمد های آن در ایران جلوگیری نماید.

کشمکش ها در منطقه خاورمیانه چند مرکز دارد. جمهوری اسلامی، اسرائیل، عربستان سعودی، ترکیه و سوریه، و چند متحد جهانی، اتحادیه اروپا، آمریکا در یکسو و روسیه و چین دردگرسو. ریشه این کشمکش و بحران آفرینی جمهوری اسلامی است. بنابراین راه حل آن هم پایان دادن بحران در درون ایران است. فراهم شدن آزادی کامل برای انتخاب حاکمیت مردم سرآغاز بر طرف شدن مشکلات چند وجهی و ساختاری ایران است و پایان دادن به تنش با جهان غرب است.

سوریه نزدیک ترین متحد رژیم ایران درآستانۀ جنگ داخلی قرارگرفته است. همانند روسیه و چین، خامنه ای می کوشد که با کمک رسانی به اسد از سقوط او جلوگیری کند. زیرا با سقوط دولت اسد حزب الله در لبنان عامل اجرایی عملیات تروریستی رژیم درمنطقه بی پشتوانه خواهد شد. اعتراف خامنه ای مبنی بر کمک به حزب الله و حماس از جمله در جنگ سی وسه روزه با اسرائیل بدون همکاری اسد ممکن نبود. بنابراین حفظ اسد برای رژیم ایران حیاتی است. بلوک بندی ایران، چین، روسیه و رژیم اسد تنها می تواند سقوط اسد را به تأخیر بیاندازد، ولی هزینه متحدین او را بالا می برد، ازجمله تنش غرب و کشورهای عرب با ایران را افزایش دهد و رژیم ایران سریع تر درسراشیبی فروپاشی قرار بگیرد واعتبار و منافع روس و چین در منطقه نیزصدمه درازمدت ببیند.

ولی فروپاشی رژیم ایران نیز می تواند از مسیر دیگری پیش برود و آن بستن تنگه هرمز است، که به مصداق شلیک به پای خود، لنگان زمینه درگیری با قدرت های بزرگ و منطقه را فراهم آورد. پی آمد این ماجراجویی نیز می تواند پایان رژیم ایران باشد. این پی آمد تنها تردید سران رژیم ایران برای بستن تنگه هرمزاست. وگرنه در راه اندازی جنگ و به ویران کردن ایران و قربانی کردن مردم تردیدی نخواهند کرد. آنها ایران را برای خود می خواهند، نه خود را برای ایران. آنها از جنگ، کشته و ویرانی مملکت برکت دیده اند. برکتی که سی سال آنها را در قدرت نگهداشته است. امروز نیر با بحرانی شدن وضعیت رژیم باردیگر به فکر برکت جنگ افتاده اند، ولی این بار نه مردم توهم دوران گذشته را دارند که فریب شعار های رژیم را بخورند، و نه حریف صدام است، بلکه ارتش های قدرتمند غرب اند که در صورت رو در رویی با آنها شکست جمهوری اسلامی حتمی است.

در کشمکش کلان منطقه و بلند پروازی های عملی نشده جمهوری اسلامی باید احساس خطر کشورهای سنی مذهب نیز اضافه شود. بلند پروازی هایی که باشعار آزاد سازی قدس از راه کربلا آغاز شد با جانشین شدن احزاب شیعی عراق و در رأس آن نوری المالکی، نخست وزیر به جای صدام حسین ظاهرا نیمی از راه پیموده شده است. صدام چماق اعراب در برابرقلدری های رژیم ایران، حذف شده، و نوری المالکی به سپر دفاع جمهوری اسلامی دربرابر اعراب و غرب بدل گردیده است. نوری المالکی بر خلاف کشورهای عضو اتحادیه عرب، مانند خامنه ای مدافع دیکتاتوری اسد است. البته بلند پروازی رژیم که دهه نود اوج یافته وخواستار پرکردن خلا ناشی از فروپاشی ابرقدرت شوروی در جهان شده بود، فروکش کرده است. آنها درعمل دریافتند که بدون تسلیم شدن به اراده روس ها و امتیازدهی های سخاتمندانه به آنها موقعیت خود را نیز نمی توانند حفظ کنند. بنابراین خواست جهان گشایی رژیم به شعارهای پوچ مدیریت جهانی احمدی نژاد محدود شده است. اما این بدان معنا نیست که آنها از توهمات هژمونی طلبی خود در منطقه و جهان اسلام دست کشیده اند.

درگیری های روزافزون در سوریه منطقه خاورمیانه را به شدت دستخوش التهاب کرده است. دامنه این کشمکش ها می تواند همه کشورهای منطقه را در بربگیرد. هر یک از قدرت های منطقه، ایران، عربستان سعودی و ترکیه در تلاش اند که درفرایند این دگرگونی ها موقعیت خود را حفظ کنند. یارگیری جهانی نیز می تواند ابعاد بحران را گسترده تر سازد. موج دگرگونی ها درمنطقه بی شک فراتراز مرزهای تونس، مصر و لیبی خواهد رفت. دو پایگاه مهم رژیم جمهوری اسلامی، یعنی سوریه و حماس نیزدستخوش تغییرند. رشد خطرناک تضاد شیعه و سنی در منطقه در حاشیه این دگرگونی ها می تواند ابعاد خطرناک و کوری بخود بگیرد و درگیری های خونین پراکنده شیعه و سنی درعراق و پاکستان را به کشورهای دیگر گسترش دهد که سر انجام به جای آنکه ایرانیان نگران حمله نظامی اسرائیل باشند باید درنگرانی بمب های هسته ای همسایه شرقی خود پاکستان زندگی کنند.

اگر دامنه اختلافات ایران و غرب فقط انرژی اتمی بود، می توانست در زمان خاتمی، با پشتیبانی رفسنجانی و نماینده او حسن روحانی در رأس نهاد قدرتمند شورای امنیت ملی رژیم برطرف شود و دو دهه به درازا نکشد و این همه برای ایران هزینه ببار نیاورد. ولی نگاه رژیم به این پروژه کاملا سیاسی و بی توجه به دخل وخرج های اقتصادی آن است. خامنه ای در بطن این بحران قدرت مطلقه خود را حفظ کرده است. او برای حفظ قدرت خود سرنوشت یک ملت را به مخاطره انداخته است. خامنه ای برای اقناع دیگر سران رژیم در ادامه سیاست تنش زای کنونی آشکارا اذعان کرده است که اگر از پروژه اتمی دست بکشند، غرب بر روی مسایل دیگر از جمله فعالیت های تروریستی آنها و نقض حقوق بشر دست خواهد گذاشت. همین امر سیاسی بودن پروژه اتمی را بیشترعریان می کند. بنابراین، به جای رو در رو قرارگرفتن با مردم خود و غرب حول مسائل توجیه ناپذیر عملیات ترریستی و نقض حقوق بشر می کوشد که تب تنش با غرب را حول پروژه اتمی بالا نگهدارد. پروژه ای که به بهانه آن تمام مشکلات عقب ماندگی ایران را نیز توجیه کرده، و از این کانال ضمن عوامفریبی و حواله دادن ریشه مشکلات جامعه به خارج از کشور، غرب ستیزان را نیزبا خود همراه می کند که به جای مقابله با استبداد حاکم با شبح استعمار و آمریکا در ایران مبارزه کنند. جنبش مدنی ایران این ترفند رژیم را شناخته است و دشمن آزادی و سرکوب مردم ایران را می شناسد. مشکل اساسی جامعه ایران استبداد بوده و هست. باید آنرا ریشه کن کرد.