مسلمانان مدرنیست و جنبش زنان

عبدالله مومنی
عبدالله مومنی

abdollah_momeni.jpg

بیش از یک سال و نیم از‎ ‎جاری شدن حرکت کمپین یک میلیون امضاء در پهنه جامعه می گذرد و در این ‏مدت، به دلیل‎ ‎ارتباط گسترده فعالان کمپین با سطوح مختلف جامعه، با چالش ها و موانع متعدد روبرو‏‎ ‎شده ‏اما افتان و خیزان، راه خود را در جهت کسب حقوق برابر ادامه داده است. یکی از‏‎ ‎این چالش ها رابطه ‏کنشگران و کمپین با دین است. هم اکنون در ایران، مذهب به طور‏‎ ‎فعالانه در سه سطح (حکومتی، ‏روشنفکری دینی، و در میان مردم) حضور دارد، پس طبیعی‎ ‎است که حرکت کمپین با امر دینی در هر سه ‏این حوزه ها برخورد و تعامل پیدا می کند‏‎. ‎اما همواره دین عامه مردم، از دایره توجه و بحث بسیاری از ‏روشنفکران بیرون مانده‎ ‎است. حال به نظر شما رابطه کمپین با امر دینی در زندگی روزمره مردم چیست؟

عبدالله مومنی: به نظر من یکی از‏‎ ‎انتقاداتی که به برخی از جریانات وارد است این است که “سکولاریسم” را ‏با “دین‎ ‎ستیزی” یکی می کنند. البته سکولاریسم به عنوان پروژه ی اصلی عقل مدرن که هدفش نفی‎ ‎هر گونه ‏مرجعی خارج از عقل انسان است با هیچ نوع حاکمیت دینی و ایدئولوژیک سر‎ ‎سازگاری ندارد ولی نفی ‏حکومت دینی و دین حکومتی با دین ستیزی فرق دارد. دین ستیزان‎ ‎سعی می کنند اینگونه جلوه دهند که همه ‏ی بدبختی بشر از اعتقاد به خدا و ادیان ناشی‎ ‎می شود! آنها به همین سیاق می کوشند تا منشا همه ی مشکلات ‏را به اعتقادات دینی نسبت‏‎ ‎دهند، گویی اگر اعتقاد به خدا و دین همین فردا رخت بر بندد همه ی مشکلات ‏ایران و‎ ‎جهان حل می شود و مسائل به سامان می شود. این یک رویکرد افراطی است که در بسیاری‎ ‎موارد ‏سویه های غیر دموکراتیک و توتالیتر هم دارد. یعنی فرضا احساس می شود اگر این‎ ‎افراد قدرت در دست ‏داشته باشند اولین برنامه شان برای حل مشکلات خراب کردن مساجد و‏‎ ‎معابد باشد! خب چنین رویکردی نه ‏تنها در جامعه ی ایران خریدار ندارد که در دنیا هم‎ ‎از آن استقبالی نمی شود. به عکس در کشورهایی مثل ‏ایران رویکردهای دین ستیزانه هم با‎ ‎واکنش افکار عمومی مواجه می شود و هم به فاشیستهای مذهبی برای ‏سرکوب مدرنیستها‎ ‎بهانه ی لازم را می دهد. در واقع آن رویکرد دین ستیزانه هم غیر دموکراتیک است هم‎ ‎تخیلی و غیر واقع بینانه. از این رو کسانی که این تلقی از سکولاریسم که متبادر‎ ‎کننده نوعی دین ستیزی به ‏اذهان هست را ترویج می کنند کمترین دستاوردی درطرح مباحث‏‎ ‎شان می توانند داشته باشند. بخصوص در ‏جامعه ایرانی که مذهب در بین عامه مردم و حتی‎ ‎روشنفکران حضور جدی دارد با تلقی دین ستیزانه هیچ گاه ‏موفقیتی حاصل نخواهند‏‎ ‎کرد‎.‎

مدرنیست ها و کسانی که تلقی های آشتی پذیر از دین با برخی مفاهیم‎ ‎دنیای مدرن دارند در داخل ایران اهداف ‏خود را باید با ظرافت و هوشمندی به پیش برند‎. ‎به همین جهت لازم است که با گفتمانهای دین ستیزانه ‏مرزبندی کنند. بالاخره مذهب بخشی‎ ‎از واقعیت جوامع است، اینکه کسانی بخواهند به جنگ این واقعیت ‏بروند مشکلی را حل نمی‎ ‎کند، بلکه باید ببینید چگونه می توانید بین این واقعیت و ارزشهای مدرن- نظیر ‏برابری‎ ‎زن و مرد- سازش یا حداقل همزیستی برقرار کنید. در این راه می توان و باید با آن‎ ‎دسته از متدینین ‏که ارزشهای دموکراتیک را کم و بیش پذیرفته اند وارد تعامل شد. حتی‎ ‎برخی از مجتهدین و مراجع هستند که ‏با آنها هم می توان وارد تعامل شد. اساسا به‎ ‎رابطه ی اسلام و مدرنیته نباید انتزاعی نگاه کرد. افراد وصاحب ‏نظرانی در تضاد اسلام‏‎ ‎و مدرنیته هزاران صفحه قلم فرسایی کرده اند و نمی توان منکر ارزش برخی از این‎ ‎تلاشهای تئوریک بود ولی واقعیت به ما می گوید ما می توانیم مسلمان مدرن داشته‎ ‎باشیم. فرضا اگر من به ‏عنوان یک مسلمان فهمی از دین دارم که در آن هم دموکراسی را‏‎ ‎می پذیرم، هم حقوق بشر را، هم جدایی ‏نهاد دین از نهاد دولت را و هم برابری حقوق زن‏‎ ‎و مرد را، چرا باید عده ای با طرح اینکه اسلام با این ‏مفاهیم مدرن سر سازگاری ندارد، بگویند مسلمان مدرن نمی توانیم داشته باشیم؟‎!‎

خب این رویکرد همان رویکرد بنیادگرایانه است. ما مسلمان مدرن می‎ ‎توانیم داشته باشیم همانطور که داریم ‏مثل مسیحی مدرن یا حتی یهودی مدرن. اساسا‎ ‎ادیان اگر در یک محیط مدرن قرار بگیرند خودشان را تطبیق ‏می دهند، مثل اتفاقی که در‏‎ ‎اروپا و آمریکای شمالی افتاد. نواندیشان دینی هم برخی اوقات با چنین انتقاداتی‎ ‎مواجه می شوند ولی به نظرم کسانی که این انتقادات را مطرح می کنند بیشتر در یک فضای‎ ‎صرفا انتزاعی ‏سیر می کنند. پس در مجموع می توان گفت ما باید بین سکولاریسم با دین‎ ‎ستیزی و تلاش جهت محو کامل ‏دین از عرصه ی حیات انسانی قائل به تفکیک و تمایز شویم‎. ‎سکولاریسم به معنای جدایی نهاد دین از دولت و ‏رهایی نظام سیاسی از قید دین‎ ‎ایدئولوژیک و اداره ی جامعه بر اساس عقل و تجربه ی بشر هم مطلوب است ‏و هم ممکن، اما‎ ‎محو دین از عرصه ی حیات انسانی نه مطلوب است و نه ممکن. به عقیده ی من جنبش زنان‏‎ ‎نیز باید در بستر چنین فهمی از سکولاریسم رابطه اش را با دین در جامعه تنظیم کند‎. ‎پس در این بستر دین ‏عامه به عنوان یک واقعیت پذیرفته می شود و بدون اینکه بخواهم‎ ‎وارد مصادیق شوم باید بگویم اگر در دین ‏عامه ظرفیتهایی وجود دارد که می توان از آن‏‎ ‎در جهت اهداف برابری خواهانه استفاده کرد باید به آنها توجه ‏نمود‎.‎

بالاخره شما می خواهید اهداف برابری خواهانه را در بین مسلمانان پیش‎ ‎ببرید پس نمی توانید به دین عامه بی ‏اعتنا یا با آن در ستیز باشید. مثلا وقتی شما‏‎ ‎در کنار استدلالهایتان این نکته را هم اضافه کنید که فلان مرجع ‏تقلید هم از این‎ ‎خواستها حمایت می کند و اینها تضادی با اسلام ندارند برای عامه ی دینداران هم این‎ ‎خواستها ‏پذیرفتنی تر خواهد بود. اینجاست که نقش مثبت مراجع پیشرو نظیر آیت الله‎ ‎صانعی و یا حتی روحانیون نو ‏اندیشی مثل آقای کدیور یا دیگر روشنفکران دینی مثل دکتر‏‎ ‎سروش مشخص می شود و لزوم تعامل بیشتر با ‏آنها قابل دفاع می گردد. مثلا چرا دوستان‎ ‎کمپین تاکنون اصلا سراغ دکتر سروش نرفته اند یا امثال آقای ‏کدیور را در بحثهایشان‎ ‎درگیر نکرده اند؟

مطمئنا اینگونه ارتباطات و گفتگوها می تواند مفید باشد.همچنین باید‎ ‎با مراجعی که در دیدگاههای فقهی شان ‏ظرفیتهایی برای تایید خواستهای کمپین هست نیز‎ ‎تعامل بیشتری داشت ولو آن مرجع تنها با یک خواست ‏کمپین موافق باشد و با بقیه مخالف‎. ‎این کار وحدت ایدئولوژیک بنیادگرایان دینی برای مقابله با خواستهای ‏برابری خواهانه‏‎ ‎را به شدت به چالش می کشد، بی حرمتی هایی که به بزرگانی نظیر آیت الله صانعی می ‏شود‎ ‎هم به همین خاطر است. در این مورد باید بی توجه به کسانی که با جوسازی و انگ زدن‏‎ ‎فضای بی عمل ‏را تقویت می کنند حرکت کرد و شجاعانه هم باید حرکت کرد چرا که این‎ ‎شجاعت در عمل ریشه در بصیرتی ‏نظری دارد‏‎.‎

مدرسه فمنیستی: جنبشی که بنا دارد با‏‎ ‎زندگی روزمره مردم در تعامل قرار بگیرد آیا نمی تواند آیین ها و ‏مناسک مردمی را به‏‎ ‎اهداف جنبش اجتماعی خود پیوند بزند؟ البته منظور از رفتارهای مردمی، مناسک و ‏آیین‎ ‎هایی است که بیشتر در شکل همدلی و همبستگی قابل تعریف اند و نه رفتارهایی که ضدیت‎ ‎با حقوق ‏انسانی و حقوق بشر دارند (مثلاً قمه زنی!) یعنی اگر این آیین ها و مناسک‎ ‎برای گره گشایی در زندگی “این ‏جهانی” باشد آیا نمی تواند به روند تدریجی سکولار شدن‏‎ ‎جامعه تعبیر شود؟ و آیا اساسا قرار است “خرافات” ‏و رفتارهای غیرعقلانی در جامعه ای‎ ‎سکولار از بین برود؟ تجربه جنبش دانشجویی در این زمینه ها چطور ‏بوده است؟

عبدالله مومنی: در بحث استفاده ازظرفیت‎ ‎هایی نظیر مناسک دینی برای پیشبرد خواسته ها، فعالین جنبش ‏زنان باید تشخیص دهند که‎ ‎در رسیدن به اهدافشان می تواند مفید باشد یا نه. و اینکه می گویید حتی در مراسم‏‎ ‎مذهبی هم فعالین کمپین برای جمع آوری امضا رفته اند به نظر من نکته ی بسیار مثبتی‎ ‎است. حرکت واقعی ‏در بستر اجتماع یعنی استفاده از چنین ظرفیت هایی. یعنی شما بتوانید‎ ‎همین مردمی را که مثلا برای امام ‏حسین سینه می زنند یا شبهای احیا بیدار می مانند و‏‎ ‎نیایش می کنند را با خواستهای کمپین همراه کنید. بسیاری ‏از مردم نماز می خوانند و‏‎ ‎روزه می گیرند یا در مناسبتهای مذهبی مناسک لازم را به جا می آورند و در عین ‏حال در‎ ‎مواردی مثل وجود موانع حقوق برابر زن و مرد، مبارزه با خشونت علیه زنان و امثالهم‎ ‎همراهی و ‏همدلی نشان می دهند و اینکه وقتی شما به عقاید دینی مردم احترام بگذارید‎ ‎خیلی بهتر می توانید همدلی و ‏همراهی آنها را جلب کنید‎.‎

اما در مورد اینکه آیا آیین هایی که برای گره گشایی در زندگی این‎ ‎جهانی هستند به روند تدریجی سکولاریسم ‏کمک می کنند یا نه بحث نسبتا پیچیده ای ست‏‎. ‎وقتی به تجربه ی سکولاریسم در جهان نگاه می کنیم می بینیم ‏که برخی اعتقادات دینی به‏‎ ‎سکولاریزه شدن جامعه کمک کرده اند این خصوصا در مورد تجربه ی کشورهای ‏پروتستان‎ ‎بیشتر صادق است. مثلا برخی اعتقادات پیوریتن ها در باب تقدس کار و اعتقاداتی از این‎ ‎قبیل، هم ‏به سکولاریزاسیون کمک کردند هم به توسعه ی صنعتی، این بحثها را ماکس وبر‎ ‎در اخلاق پروتستانی و ‏روح سرمایه داری کم و بیش مطرح می کند. پس این تجربه در جهان‎ ‎وجود دارد ولی باید توجه داشت و در ‏مورد خاص ایران با دقت تحلیل کرد که آیا گزاره‏‎ ‎های دینی یا مناسکی وجود دارند که بتوانند ‏سکولاریزاسیون را تسریع کنند. کلا در‎ ‎مورد مناسک پذیرفتن این بحث کمی دشوار است ولی در مورد برخی ‏گزاره های دینی می توان‏‎ ‎این بحث را دنبال کرد. مثلا همین که برخی فقهای شیعه می گویند اجرای احکام ‏اسلام در‎ ‎زمان غیبت معصوم مجاز نیست عملا ً راه را برای یک نظام حقوقی سکولار باز می کند‏‎ ‎اینجا باید ‏توجه داشت که این یک گزاره ی دینی – فقهی است نه یک آیین، این بحثها با‎ ‎مناسک متفاوت است. تجربه ی ‏غرب هم نشان دهنده ی نقش مثبت برخی گزاره های دینی است‏‎. ‎در مورد خرافات در جامعه ی سکولار هم ‏باید عرض کنم که برخی از متفکرینی که پروژه ی‎ ‎عقل مدرن و سکولاریسم را طرح کردند ابتدا خیلی ‏حداکثری آن را تعریف کردند. در واقع‎ ‎سکولاریسم فلسفی حد نهاییش حذف خرافات بود ولی این اتفاق عملا ‏حتی در پیشرفته ترین‎ ‎کشورهای غربی هم نیفتاده است که البته دلایل مفصلی هم دارد. بنابراین سکولاریسم ‏در‎ ‎معنای حداکثری و فلسفی اش متضمن یک جور خرافه زدایی مطلق بود که این خودش از نتایج‎ ‎عقل ‏روشنگری بود ولی سکولاریسم در معنای سیاسی اش(فلسفه ی سیاسی) که بیشتر هم موفق‎ ‎بوده است الزاما ‏هدفش محو خرافات نیست اگر چه با خرافات موافقتی هم ندارد. فراتر از‎ ‎این بحثها معتقدم به دلایلی که عمدتا ‏به روانشناسی انسانها بر می گردد حذف کامل‏‎ ‎خرافات از جوامع اگر نگوییم غیر ممکن لا اقل بسیار دشوار ‏است. همین که جامعه غرق در‎ ‎خرافه نباشد و اداره ی آن بر اساس خرافات نباشد و خرافات نقشی در سیاست ‏و اقتصاد‎ ‎نداشته باشند به نظرم اهداف واقع بینانه ای برای پروژه ی سکولاریسم خصوصا در ایران‎ ‎هستند‎.‎

در مورد تجارب جنبش دانشجویی در مواجهه با امر دینی هم باید عرض کنم‎ ‎که جنبش دانشجویی به اندازه ی ‏جنبش زنان با امر دینی دچار اصطکاک نیست. ضمن اینکه‎ ‎در جنبش دانشجویی نیروهای لیبرال سکولار و ‏مسلمانان مدرنیست، هواداران روشنفکری‎ ‎دینی و حتی چپ های دموکرات در کنار هم برای اهداف مشترک ‏تلاش می کنند و در واقع‏‎ ‎بسیاری از نیروهای موثر جنبش دانشجویی را مسلمانان معتقدی تشکیل می دهند که ‏به‎ ‎دموکراسی و حقوق بشر باوری عمیق دارند و البته با سایر نیروهای دموکراتیک هم همکاری‎ ‎می کنند که ‏این در واقع موید همان نکاتی است که در پاسخ به سئوال قبل هم عرض کردم‏‎. ‎منتها جنبش دانشجویی هم ‏تجارب جالبی در بحث مناسک مذهبی دارد مثلا دعای کمیل برای‎ ‎آزادی دانشجویان یا برگزاری مراسم شب ‏قدر و یا عاشورا در حسینیه ی ارشاد که با‏‎ ‎سخنرانی نواندیشان دینی همراه بود و تجارب موفقی هم بودند از ‏این بابت که هم افراد‎ ‎مذهبی را جذب آرمانهای دموکراتیک و حقوق بشری می کردند و هم قرائت دموکراتیک ‏از‎ ‎اسلام را تقویت می نمودند‏‎.‎

مدرسه فمنیستی: برخی معتقدند که ورود‏‎ ‎جنبش های اجتماعی به عرصه دین روزمره مردم (یعنی مناسک و ‏آیین ها) به تقویت دین‎ ‎سیاسی و دولتی می انجامد و برای اثبات و تاکید بر این نظر، تجربه گروه های سیاسی‎ ‎پیش از انقلاب را مثال می آورند. درحالی که در مقابل چنین تجربه ای می توان تجارب‏‎ ‎کشورهای دیگر را ‏مثال آورد که در آن کشورها ما شاهد بوده ایم که “دین حاشیه” توانسته در مقابل “دین قدرت و مرکزی” ‏‏(سلسله مراتب کلیسا) قد علم کند و در روند‎ ‎سکولاریزاسیون جامعه واقعا نقش داشته باشد. این تجارب مختلف ‏‏(و گاه متضاد) در بستر‎ ‎موقعیت سیال جهانی و منطقه ای و ملی هر کشوری نتایج متفاوتی به دست داده است. ‏برای‎ ‎نمونه تجربه قبل از انقلاب 57 در بستری از موقعیت خاص بین الملی و وضعیت دولت ایران‎ ‎در آن ‏زمان قابل بررسی است. در آن دوره بخش هایی از قدرت های بین المللی برای‎ ‎جلوگیری از رشد نیروی چپ ‏به تقویت نیروهای بنیادگرای مذهبی می پرداختند اما اکنون‏‎ ‎وضع به گونه ای متفاوت است. از سوی دیگر ‏دولت آن روز ایران، دولت دینی نبود درحالی‎ ‎که اکنون ما با دولت دینی در کشورمان مواجه هستیم. بنابراین ‏موقعیت های مختلف، می‎ ‎تواند به نتایج گوناگون و گاه متضاد بیانجامد. با توجه به این مسایل، به نظر شما‏‎ ‎تعامل جنبش های اجتماعی در ایران امروز با مذهب عامه مردم (از جمله آیین ها و مناسک‎ ‎و…) چه خطرات ‏احتمالی را می تواند برای این جنبش ها به همراه داشته باشد و چه‎ ‎پتانسیل ها و ظرفیت هایی را ممکن است ‏برای این جنبش ها به ارمغان آورد؟

عبدالله مومنی: در این باره که آیا‎ ‎همدلی با دین عامه، اسلام سیاسی را تقویت می کند یا نه من معتقدم این ‏همدلی الزاما‏‎ ‎چنین نتیجه ای نمی دهد. دین عامه شاید سویه های دموکراتیک نداشته باشد ولی اساسا‏‎ ‎چندان ‏سیاسی هم نیست. در واقع دین برای مردم بیشتر وسیله ای برای تسکین و آرامش‎ ‎است. به همین دلیل است که ‏شما روحانیون خیلی بلند مرتبه ای مثل آیت الله سیستانی را‏‎ ‎می بینید که با اندیشه ی حکومت دینی و یا نظریه ‏ی ولایت فقیه موافقتی ندارند و در‏‎ ‎عین حال فردی مثل آیت الله سیستانی به نوعی پر طرفدار ترین مرجع ‏شیعه هم هست. یا‎ ‎مثلا شما تعداد زیادی از متدینین را می بینید که از عملکرد حکومت راضی نیستند و حتی‎ ‎نسبت به طرحهایی نظیر امنیت اجتماعی که در واقع متضمن نوعی برخورد خشونت آمیز با‎ ‎زنان و جوانان ‏بود هم واکنش منفی نشان می دهند. به هر حال این بحث ظریفی است و در‏‎ ‎این زمینه باید به گونه ای عمل ‏شود که همانطور که خودتان هم گفته اید به تقویت و‎ ‎رواج دین خرافی نینجامد. در مورد بخشهای دیگر این ‏سوال هم ضمن پاسخ به سوالات قبلی‎ ‎توضیحاتی ارائه کردم. با این حال در یک جمع بندی کلی می توان گفت ‏که اولا ً باید‎ ‎پتانسیلهایی را که مذهب در اختیار جنبشهای اجتماعی مثل جنبش زنان می گذارد را‏‎ ‎شناسایی کرد ‏ثانیا ً از طریق احترام به مذهب عامه اعتماد و همدلی مردم نسبت به‏‎ ‎اهداف دموکراتیک را جلب کرد و در ‏آنها این باور را به وجود آورد که دینداری منافاتی‎ ‎با برابری حقوق زن و مرد و مقولاتی از این دست ندارد ‏ثالثا در یک چشم انداز کلی تر‏‎ ‎با تقویت اسلام دموکراتیک زمینه را برای سازگاری جوامع اسلامی با ‏ساختارهای حقوقی و‏‎ ‎سیاسی مدرن آماده تر کرد‏

منبع: مدرسه فمینیستی