از ۸ مارس ۱۳۵۷ که بیش از ۳۰ هزار زن اولین اعتراض جمعی و فمینیستیشان را به اجباری شدن حجاب شکل دادند و “در بهار آزادی / جای حق زن خالی” را سردادند، تاکنون ۲۷ سال می گذرد. یعنی نزدیک به سه دهه است که قانون حجاب بر بدن ما زنان حاکم، ومسئله پوشش مان از مباحث محوری در گفتمان سیاسی دوران مان شده است. طی این سال ها، تلاش های بسیاری شد تا مفهوم حجاب در تمام جوانب زندگی مان رو بنمایاند ونه تنها تصویر”باحجاب”، بلکه “رفتار باحجاب” و “کلام باحجاب” را در زندگی مان نهادینه کند؛ تا، با جاذبه و اشعه ای که داریم مردان را کور نکنیم! اگر در دوران پهلوی با مفهوم “کشف حجاب” به عنوان یک کشف مردانه و شاهانه آشنا شدیم، بعد از انقلاب هم، با “حجاب اجباری”، به عنوان اجبارو مقابله به مثلی مردانه، جبر را به جای آزادی بر تن مان کردیم. پس از آن، مفاهیم مردانه ساز بسیاری به فرهنگ لغت حجابمان وارد شدند: “بی حجاب، باحجاب، بدحجاب، خیابان حجاب، باشگاه ورزشی حجاب، مانتوفروشی های زنجیره ای حجاب…” همین طور اشکال دیگری از حجاب به فرهنگ لغت شهری ما راه یافتند تا عرصه عمومی را از زنان بگیرند و حجاب را در نظام ارزشی ما بگنجانند. مانند آموزش رایگان حجاب!: “حجاب مصونیت است نه محدودیت، حجاب ارزنده ترین زینت زن است، خواهرم حجاب تو کوبنده تر از خون من است،…” و نصب الزامات حجاب مانند: “رعایت حجاب اسلامی الزامی است” یا “از پذیرفتن زنان بدحجاب معذوریم” در ادارات، مراکز آموزشی، بر روی بلیط ها و داخل اتوبوس ها، دیوارنوشته ها و اعلانات تبلیغاتی در سراسر شهر…که گاه ناظر را به یاد “پارک کردن مساوی است با پنچری” می انداخت! و همچنین حراست های منتظر در ادارات و سازمان ها و…برای “معاینه فنی حجابمان”! با اینهمه تصاویر رنگارنگ برای آموزش بی وقفه حجاب، دور بی راه نبود اگر ناگهان تصویرگشت کمیته یا “لباس های وحشت زا” را می دیدیم، ناخودآگاه دست هایمان به سمت روسری هایمان می رفت.
با آنکه بررسی تاریخی مفاهیم در رویکرد تاریخی شان امری مهم به شمار می آیند سخن از حجاب گاه نیز در هر مقطعی معانی گوناگون و کارکردهای مختلف داشته است. اما به طورکلی، کشف حجاب، یا حجاب اجباری با هر تعریفی که از آن ها ارائه شده است در گفتمان سیاسی ما به مثابه یک سیستم همسان ساز برای اعمال سیاست جنسیتی نظام عمل کرده است. این سیاست هم در قالب قانون و استفاده از زور و هم از طریق نهادهای آموزشی و هم از طریق شیوه های تبلیغی نقش اقناعی داشته است. اما باوجود این فشارها، همواره، سیاست های اعمال شده حاکم با واکنش زنان نیز روبه رو بوده است. همان طور که همراهی آنان به تقویت سیاست های حاکم کمک کرده، مقاومت آنان در تضعیف یا تغییر این سیاست ها عمل کرده است. همان طور که دوروتی اسمیت می گوید: “زنان در فرایند درگیری با قید و بندهای گفتمانی فعالانه نقش های دفاعی و فاعلی برای خود دست و پا می کنند.” به جرئت می توان گفت که در برابر گفتمان رسمی حجاب، زنان با استراتژی های مختلف مقاومت خود، مفهوم حجاب را تغییر داده و به نفع فضای برتر برای خود همت گماشته اند. به اعتقاد موهانتی فمینیست پسااستعمارگرا سیاست جنسی مردان هدف سیاسی واحد دارد و آن تضمین وابستگی زنان به هرقیمتی است. به همین دلیل، خشونت علیه زنان همه جا دیده می شود. زنان به طور سیستماتیک قربانی کنترل مردان هستند اما این که زنان را قربانی صرف بدانیم آن ها را به موضوع شناختی تبدیل کرده ایم که باید ازخودش دفاع کند. درواقع، شیوه های کنترل زنان با استراتژی های مقاومت زنان عوض می شود.موهانتی حجاب را به عنوان شکلی از کنترل، مورد توافق همه فمینیست ها می داند اما معتقد است این مسئله را باید در شرایط خاص جامعه توضیح داد. او در این باره ایران را مثال میزند: “فضای نمادین پرده جداسازنده ممکن است در شرایط خاصی مثل هم باشد اما به معنی داشتن معنی یکسانی در عرصه اجتماعی نیست. زنان طبقه متوسط در ۱۹۷۹ حجاب سر کردند تا همبستگی شان را با خواهران طبقه کارگر نشان دهند در حالی که، الان در ایران طبق قانون، حجاب اجباری است. درحالی که، برای هر دو موقعیت یکسانی از حجاب ذکر می شود، یعنی مخالفت با شاه و استعمار غربی در مورد اول و اسلامی شدن واقعی ایران در مورد دوم، معانی مشخصی در حجاب به سر کردن زنان ایرانی داده است. این دو به وضوح متفاوت اند. در مورد اول، حجاب هم از طرف زنان مخالف پذیرفته می شود و هم ژستی انقلابی است، اما در مورد دوم اجباری و دستور حکومت است.این که بدانیم در هر دوره تاریخی وقتی سخن از حجاب می شد منظور چه نوع پوششی بوده و چه کارکردی داشته و چه مقاومت هایی صورت گرفته است با دقت بیشتری به این مقوله و بستر تاریخی آن می پردازیم.
در قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم و به دنبال گسترش سیطره غرب در حوزه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، ایران نیزبی نصیب نماند. تلاش های دول اروپایی برای مستعمره سازی مستقیم و غیرمستقیم در ابعاد سیاسی و اقتصادی، شکست ایران از روسیه و توجه ایران به ضعف و ناتوانی کشور در برابر دولت های اروپایی و ضرورت دسترسی به مدنیت، از جمله عواملی بود که ایران را به توجه واداشت. پذیرفتن نظام آموزشی غرب، اعزام محصل به اروپا، دعوت از اساتید خارجی، گسترش چاپ، انتشار نشریات گوناگون… سبب شکل گیری گفتمان مدرنیته بر ایده گذار از جامعه سنتی از طریق نوسازی و غربی شدن شد. تحولات سیاسی در ایران در این دوره بر موقعیت زن تاثیرگذار بود و زنان، خودشان نیز در گسترش و شکل گیری این فرایند نقش داشتند. انقلاب مشروطه و تحول در نظام سیاسی حاکم به نظام پارلمانی و آزادی های سیاسی به زنان فرصت و امکان فعالیت داد. مشارکت زنان در انقلاب مشروطه بیانگر حضور سیاسی و اجتماعی زنان در عرصه عمومی بود. حضوری که در تلاش بود حقوق شهروندی خود را رسمیت بخشد. مسئله تعلیم و تربیت زنان و اصلاح وضعیت زنان نه تنها از سوی زنان مطرح شد که در دستور کار احزاب سیاسی نیز قرار گرفت. با حضور بیرونی زنان، مقاومت نیروهای سنتی نیز در برابر آنان آغاز شد. اما “مقاومت جناح سنتی دربرابر این خواست ها نه تنها آن را خاموش نکرد بلکه بر شدت آن افزود و مقالات آتشینی در مجلات و روزنامه های فارسی زبان داخل و خارج ایران در دفاع از حقوق بانوان و محکوم کردن شرایط سخت حاکم بر آنان منتشر شد.” ( خشونت و فرهنگ، ۱۳۷۱: ۱۰) و زنان به عنوان آغازگران مدرنیته در ایران بر ایفای حقوق خود پافشاری کردند. مطالبه حقوق برابر با مردان و برخورداری از حقوق شهروندی چون حق رای، برخورداری از حق انتخاب لباس، مسکن، شغل و… از جمله چالشهای اساسی زنان با مخالفان فعالیت مستقلشان بود. با وجود این، نقش خود زنان کمتر در این تعاملات منعکس شده است.
پیش از انقلاب مشروطه نوع پوشش زنان چادر و چاقچور بود (خشونت و فرهنگ، ۱۳۷۱: ۱۰)، با انقلاب مشروطه و مشارکت زنان در انقلاب و همراهی مردان دراین عرصه، موضوع حجاب زنان به ویژه در بین زنان طبقات متوسط و تحصیل کرده و بیشتر به عنوان ابزاری که تحرک زنان را کاهش میدهد مطرح بود. برخی از آنان چون صدیقه دولت آبادی پس از تحصیل در پاریس و بازگشت به ایران قبل از کشف حجاب رضاخانی- با لباس اروپایی و کلاه ظاهر شد. در اولین دوره سیاست نوسازی فرهنگی، به فرمان رضاشاه، ابتدا لباس مردان به لباس متحدالشکل درآمد و دستور استفاده از کلاه پهلوی صادر شد، درمرحله بعد بود که دستور کشف حجاب زنان صادر شد و این امر از سوی مقامات رسمی “آزادی زن” معنی شد. (خشونت و فرهنگ، ۱۳۷۱، ۱۱) حال آنکه پیش از کشف حجاب، زنان برداشتن حجاب را آغاز کرده بودند، و بعد رسمی بخشیدن به آن، انتخاب زنان را در سایه، و مقاومت آنان را افزایش داد. در سالهای اولیه بعد از کشف حجاب، بسیاری از زنان مذهبی خانه نشین شدند اما مقاومت زنان برای مقابله با این زور به تدریج قانون کشف حجاب را از قابلیت اجرا انداخت و قانون کشف حجاب که در سال ۱۳۱۴ مقرر شد در سال ۱۳۲۰ لغو شد و زنان با حجاب توانستند وارد عرصه های عمومی شوند. این بی حجابی اجباری و نظامی که در دوره رضاخان با خشونت هم همراه بود در دوره پسر او محمد رضا پهلوی بیشتر جنبه اقناعی به خود گرفت و مفهوم زن مدرن با “بی حجابی” و زن سنتی با “باحجابی” یکسان گرفته شد. زن باحجاب به معنای زن مذهبی نبود بلکه بیشتر تصویری از زن سنتی یا “زن نجیب” را ارائه می داد. به رغم اجرای سیاست های اقناعی وسیع، در همین دوره بر تعداد زنان باحجاب مذهبی سیاسی افزوده شد و حجاب زن مسلمان مفهومی سیاسی یافت و با انقلاب اسلامی نشانه ای از انقلابی بودن شد، همانطور که بی حجابی با ضد انقلابی بودن تعریف شد.
با انقلاب اسلامی در ایران، فرمان حجاب قبل از آن که بخواهد با خشونت همراه شود با مقاومت متشکل و سازمان یافته زنان روبه رو شد و همین امر دولت را ابتدا به عقب نشینی واداشت تا سپس با پی گیری استراتژی گام به گام و سپس سرکوب مخالفان و درهم شکستن مقاومت متشکل زنان ادامه یابد. این سیاست به ویژه در دهه ۶۰ و دوران جنگ به خوبی پاسخ داد و حجاب به مثابه هویت زن مسلمان ارزش گذاری شد. دستور حجاب اجباری در مدارس و ادارات دولتی اجرا شد و سپس به دیگر حوزه های عمومی مانند رستوران ها، فروشگاه ها،…گسترش یافت و با اعمال خشونت قانونی همراه شد. فرمان حجاب نیز مانند فرمان بی حجابی با مقاومت زنان روبه رو شده است. در این عرصه هم، مقاومت زنان مخالف با این سیاست، تصویری عمومی داشته است و تغییر در نوع پوشش را به رغم عدم تغییر قانون آن در دهه های گوناگون بعد از انقلاب (۶۰، ۷۰، ۸۰) شاهد بوده ایم. بعد از انقلاب اسلامی، اجباری شدن حجاب زنان از سوی نهادهای رسمی به مثابه خواسته اسلام، ضدیت با امپریالیسم و همبستگی انقلابی توجیه شد. اما در دوره های بعدی به مثابه قانون، ارزش، شخصیت، حیثیت مطرح بوده است و در پی مقاومت های زنان در بخش غیررسمی مفهوم ارزشی حجاب نیزعوض شده است. شاید بتوان یکی از نشانه های آن را تغییری دانست که زنان به فرم روسری ها و مانتوهایشان داده اند و با تغییر نوع حجابشان، در تغییر مفاهیم حجاب یا بی معنی کردن مفهوم رسمی و ارزش رسمی، و درنتیجه در تغییر سیاست های رسمی نقش داشتند.
حجاب امری الزامی در عرصه عمومی است و به همین دلیل هم ایستادگی زنان در برابر الزامات گفتمان حاکم حضور بیرونی دارد. این مقاومت الزامآً به معنای برخورداری از آگاهی فمینیستی نیست بلکه می تواند در تقابل با آن نیز باشد. شکل آگاهانه تر آن بیشتر در آثار مکتوب و آثار هنری منعکس می شود اما جالب آنکه هرجا گفتمانی مسلط بوده، به ویژه در حوزه زنان و به ویژه در موضوع حجاب، مقاومت زنان در برابر گفتمان غالب بیشتر در نوع پوشش و چگونگی آن یعنی نمای بیرونی ظاهر شده است تا در آثار هنری یا نوشتاری منتقدانه. به این دلیل که کنترل و سانسور آثار نوشتاری و هنری به مراتب آسان تر از کنترل میلیون ها جمعیت با سلیقه های شخصی متفاوت و در گروه های سنی متفاوت است. سانسور و ممانعت از چاپ آثاری که مغایر با گفتمان غالب بود سبب می شد که حضور مکتوب زنان کمتر در نوشته و بیشتر در نوع پوشش آنان ظاهر شود. به طور مثال طی سال های پس از انقلاب، وحتی تاکنون، نوشتن در ضدیت با حجاب اجباری خط قرمزی پررنگ بوده است و طی سال های اخیر است که لااقل می توان در نقد آن نوشت، به همین دلیل، درست در سال هایی که به دلیل سانسور حاکم، نوشتن درباره حجاب ناممکن بود بسیاری از فعالان جنبش زنان در خارج کشور به انتشار مطالبی در این حوزه پرداخته اند. شاید از همین روست که تعداد تحقیقات دانشگاهی درباره حجاب در ایران انگشت شمار است زیرا هر گونه تحقیقی که نتیجه آن به نقد حجاب منجرشده پذیرفته هم نشده است و یا اصلا شهامتی برای طرح آن وجود نداشته است. اما در حوزه عمومی تغییر پوشش به رغم وجود قانون حجاب و دستور العمل های آن از مانتوی های بلند، مقنعه، شلوار گشاد و با رنگ های تیره، به تصاویری از مانتوهای کوتاه، رنگی، روسری های کوچک، شلوارهای کوتاه، آرایش های زیاد….تغییر شکل داده است. این اتفاق ها در خلا رخ نمی دهد همه تصاویری از مقاومت های فردی و جمعی زنان در جامعه و تاثیر آن ها بر گفتمان غالب و مسلط است. این فعالیت ها تشکل یافته نیست اما مفهومی جمعی را به تصویر می کشد، وقتی ندای فغان و واویلا بر می خیزد که تمامی ارزش ها زیر پا گذاشته شده است و نیروی پلیس برای بازگرداندن ارزش ها به کار می آید بدین معناست که مفهوم جمعی این حرکت ها کارگر شده است.
به هرحال در مطالعه فرایندهای سیاسی ایران تغییرات مفهومی حجاب را می توان از خلال سیاست های رسمی و همچنین مقاومت های غیررسمی زنان دنبال کرد. بنیان اصلی نظریه فمینیستی، مردسالاری است که نظام سلطه مردانه است و از طریق نهادهای اقتصادی، سیاسی، و اجتماعی اش زنان را سرکوب می کند. در تمامی مظاهر تاریخی جامعه مردسالار، چه فئودالی، چه سرمایه داری… نظام جنس- جنسیت و نظام تبعیض اقتصادی به طور همزمان عمل می کنند(هام، 1382: 323) نظام مردسالاری چه در شکل مدرن چه در شکل سنتی آن با ابزارهای گوناگون خواهان کنترل زنان بوده است و همه آن ها در کنترل زنان منافع داشته اند هر چند در شکل مدرن آن کشف حجاب اتفاق می افتد و در شکل سنتی آن قانون حجاب حاکم می شود اما در همه حال هدف آنان کنترل زنان بوده است و حجاب نیز در هر شکلش نسبتی با کنترل زنان و از طریق آن کنترل جامعه دارد. به باور من کلیه نظام های سیاسی ایران از مشروطه تاکنون با هر زمینه فکری که داشته اند نسبت به زن نگاه مردسالارانه داشته و تلاش شان بر کنترل زن در عرصه عمومی بوده و کنترل پوشش زنان یکی از ابزارهای آن و رنگ یا شیوه پوشش زنان در هر دوره ای نمای بیرونی این سیاست ها و واکنش های زنان به این سیاست ها بوده است. و جالب تر آن که غالب صاحبنظران ومسئولانی که دیدگاه هایشان در این حوزه انتشار یافته است نه زنان بلکه مردان روشنفکر و روحانی بوده اند که برای نوع پوشش ما حکم تعیین کرده اند.
منابع:
۱. جعفریان، رسول، داستان حجاب در ایران پیش از انقلاب، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۳.
۲. ریتزر، جرج، نظریههای فمینیستی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، انتشرات علمی، ۱۳۷۴.
۳. سازمان اسناد ملی ایران، مدیریت پژوهش انتشارات و آموزش، خشونت و فرهنگ (اسناد محرمانه کشف حجاب، ۱۳۲۳-۱۳۱۳).
۴. هام، مگی، فرهنگ نظریه های فمینیستی، ترجمه فیروزه مهاجر، نوشین احمدی خراسانی و فرخ قره داغی، تهران، نشرتوسعه، 1382.
- Lewis Reina and Mills Sara, Feminist Poscolonial Theroy ،Theory ،Edinbourgh university Press LTD،2003.
منتشر شده در: شماره 4 نامه زن