عزلت یازده روز و عواقب آن

مسعود بهنود
مسعود بهنود

قهر یا خانه نشینی، اعتکاف یا عزلت، گوشه گیری یا زیج و چله نشینی هر اسمی روی حرکت نامتعارف هفته گذشته آقای احمدی نژاد گذاشته شود در این تردید نیست که به بهایش نمی ارزید، مگر این که این چله نشینی را به ماورا الطبیعه متصل بدارند و چنان که از چشمان خسته و گونه گود افتاده دو رفیق در عکس جلسه هیات دولت به نظر می رسد، یا باید به نظر برسد، به عواملی دور از دسترس ما آدمیان برسانند که ربطی به حساب و کتاب های عالم مادی و کارهای جاری دولتی نداشته باشد و با کلیدواژه هائی مانند هاله نور بیان شود.

نمی ارزید، اول بدان سبب که نصحیت های معمول مادران باتجربه یا عروسان نوسال را نادیده می گرفت و باعث می شد که قهرکننده بی مقدار شود و دوم این که به قول سعدی همه شهر را خبر شد غم دل که می نهفتم. و این هم به صلاح نبود. پند مادران باتجربه به نوعروسان این بود که پیش از قهر و ناز حتما مطمئن شوند که نیازمندی هست و این ناز می خرد. در حقیقت باید گفت با وجود همه ادعاهای طرفین که رسانه های جهانی و مخالفان جمهوری اسلامی ماجرا را بزرگ کردند، کس نیست که نداند که هیچ رسانه موافق و مخالف سهمی در واقعه نداشت، و کاسه ای ترک خورد. حالا هر چه چینی بندزن ماهر خبر کنند.

این قهر از شوخی هائی مانند خیال پردازی های نویسنده یادداشت روز کیهان و برخی تحلیل های بیرون از کشور که بگذریم و به تحلیل محسوسات بسنده کنیم، تنها یک مایه و پایه داشت و نه چند تا. از همین رو پیش بینی این که سال نود بر سر انتخابات مجلس و دو سال بعدی بر سر انتخابات جانشین احمدی نژاد، روزهای شیرین و پر تنشی در کشور خواهد بود، چندان دشوار نبود و نیست. چنان که هم امروز هم آن ها که تصور می کنند انتخاباتی سرد و بی گفتگو در پیش است به گمان من همان قدر خطا می کنند که تا دو ماه قبل از انتخابات خرداد 1388 می کردند که در گزارش ها و مقالات خود از سردی فضای انتخابات خبر می دادند. چنین است آن ها که گمان می کنند بعد از انتخابات دوباره احمدی نژاد کشور یکپارچه شده و اختناق کامل و روزنامه ها همه در کنترل و خفه یا مبلغ رییس جمهور معین آینده.

بی پرده بگویم به نظر من آن یک علتی که باعث می شود در دو سال آینده هم گروه آقای احمدی نژاد در چرخ گوشت گروه های سیاسی از جمله جناح راست باقی بماند و توسط همان کسانی که تا به حال حمایتش می کردند به راه راست دعوت شود، و در نتیجه ریزش نیرو بدهد و دچار غمزدگی و افسردگی شود، یک چیز است. آقای احمدی نژاد می خواهد در قدرت بماند گیرم در هیات رییس دفتر یا مشاور ارشد یک دوست، قصدش این است که گروه بمانند، بچه محل ها بمانند، دوستان دستبوس بمانند، امضا کنندگان میثاق نامه بمانند. کسی که دامادهای جوان فامیل خود و خواهر و بستگان و رفیقان را در جاهای مسلط جاسازی کرده، نیامده است که در سال 1388 کلاه بردارد و صحنه را به دیگران بسپارد. کسی که به بهانه تمرکززدایی توزیع امکانات مالی و تسهیلات پولی و بانکی را به دفتر خود کشاند و در دستان برگزیدگانی قرار داد که در سراسر کشور در نقش استاندار و فرماندار و معاون استاندار محرم گمارده شده اند، و اینک همان ها را قصد دارد راهی مجلس کند، نمی توان پنداشت بعد چهار سال قصد دارد عتبه ببوسد و مرخص شود.

دیری است که پشت همه تبلیغات و رجزخوانی ها و وعده های خالی که گمان می کنند می توان با تبلیغات پر و پیمان و واقعی نشانش داد، این عطش آتشین و غیرقابل مهار برای ماندن در قدرت به چشم می خورد. برای رسیدن به این نقطه چنان بی تابند که چون کس در گوششان گفت که روحانیت آن اعتبار پیشین ندارد، همه آن چه را ادعا کرده بودند در کوزه نهادند و پشت به قم کردند. چنان برای ماندن به شوق آمدند که گمان کردند می توان تا پشت کاخ سفید به التماس رفت و بعد که دست نداد سرنوشت کشور را با رجزخوانی به خطر و ماجراجوئی کشاند یعنی منم پهلوان ضد آمریکائی منطقه، آن هم در زمانه ای خطرناک. گمان کردند می توان چنان دم را به پوتین گره زد که کسی در داخل هم نتواند بازش کند. انگار بعد از جنگ های ایران و روس است و قائم مقام به پاسیکوویچ توصیه کرده در عوض همه تحقیرها، دست کم سلطنت را در اعقاب نایب السلطنه مهر و تضمین کند چون وقتی اعلیحضرت به رحمت ابدی بروند مدعی بسیار است.

باری اگر نامش لحاف ملاست یا بقچه بگیر و بنشان، هر چه هست، دعوا تنها بر سر همین است. در سال های مانده اگر آقای احمدی نژاد بر این خواست انجام نشدنی پافشاری کند، چنان طشت ها از بام می افتد که هیچ یاری یار نمی ماند و پرده از کارهائی برمی افتد که نه در سی و چند ساله که چه بسا در تاریخ قانونداری این ملک بی سابقه بوده است. چرایش هم ساده است. در این لجام گسیختگی و ناهماهنگی و قلدر بازی و بی قانونی که همه دیگر می دانند و می خوانند چندان ریخت و پاش ها شده که هرگز نشده بود. این را به ضرس قاطع می توان گفت. احمدی نژاد و دوستانش گمان کرده اند دزدی و چربدستی تنها بدان است که مانند دوستانی که الان به مدیریت عامل بانک ها و شرکت های دولتی منصوب شده اند حقوق ماهانه هشت رقمی [تا صفرها حذف نشده] دریافت دارند و به حساب خود بریزند یا زمین های دولتی تحساب کنند. نه چنین است. تقسیم پول بی حساب و بی سند هم به همان اندازه دزدی است. صندوق ذخیره ارزی را دارای صد میلیارد دلار اعلام کردن و بعد خالی بودن، هم آقای بهمنی را گیر می اندازد و هم رییس جمهور را. میلیاردها واردات بنزین بی مجوز مجلس در روزی که روز حساب آید، چندان درشت است که وقتی مردم پابرهنه هم بدانند رو برمی گردانند. یادشان باشد که کل رقم ماجرای غلامحسین کرباسچی در بزرگ ترین محاکمه تاریخ ایران گرفتن وامی بیست میلیون تومانی بود از بودجه ای در دست وزارت کشور بود که به زعم قاضی اژه ای مجوز قانونی نداشت. خنده می آید روزی که معلوم شود چند صد تا از این بییست میلیون تومان ها در سال های اخیر برای عادی ترین کارها از ساختن روزنامه و یا انعام و خیرات و مبرات خرج شده است.

این چنین کارنامه ای، هر چقدر ساده زیستی و مردمی در جوف آن باشد ماجراسازست و آدمی را با همه اتصال ها به جن و پری، دعوت به احتیاط می کند.

چنین پیداست که در جمهوری اسلامی هر خطائی ممکن است اما این خطا را مجال نیست که مقام دوم کشور هم پایدار و ماندنی شود و این تنعم را هم از مردم بگیرند که هر چهار سال یک بار به بازی از پیش نامعلومی بروند. در روزگاری که روند تمدن جهانی به گونه ای است که مردم مدام سهم بیشتر در تصمیم گیری ها می جویند و می یابند، به شوخی می ماند این تصور که دارودسته آقای احمدی نژاد به سحری دست یافته باشند که وی را که نه بالاتر و محرم تر از هاشمی رفسنجانی است پادار کند در قدرت اجرائی و هم این که نه مانند محمد خاتمی آن همه آبرو خریده است. برنامه ریزی برای ماندن بیش از هشت سال  احلامی است که از خودشیفتگی بر می آید. عزلت گزینی یازده روزه بانک خروس بود و خود شیفته را باید از خواب پرانده باشد.