جوانان ایرانی آخر هفته صدها کیلومتر را از تهران طی می کنند تا به بیابان برسند و دور از نگاه دولتمردان جشن های مختلط بگیرند. مشروب، رقص، معاشرت دوستانه، و دیگر تابوها ازبین می روند.
چهار زن روستایی با چادر در اتوبوس نشسته اند. از تهران تا روستای آنان ۱۴ ساعت راه است و تماماً در بیابان های خشک. جوانان تهرانی بیش از نیمی از اتوبوس را اشغال کرده اند و موسیقی غربی و سر و صدای آنها به مزاج زنان چادری خوش نیامده. چند دختر جوان که ظاهرشان با حجاب اسلامی سنخیتی ندارد و سیگار رو سیگار روشن می کنند، هدف نگاه های پرمعنای مسافران اند. یک پسر ۱۹ ساله یک بطری ودکا درمی آورد. یکی از مسافران مسن سرش را تکان می دهد و می گوید: “ببین وضع ایران به کجا رسیده؟”
همزیستی دو فرهنگ کاملاً متفاوت به خوبی در این سفر مشهود است. به نظر می رسد که حضور این جوانان با لباس های رنگارنگ و مجهز به موبایل های مدرن برای ساکنان بیابان که بیشتر نگران سنت ها هستند قابل تحمل نیست.
هدف این جوانان توریستی نیست، بلکه صرفاً برای جشن آمده اند. روستایی که این ۳۰ جوان قصد دارند به آن بروند، ۵۰۰ سال است تغییر نکرده. توریسم فعالیت اصلی این روستاییان نیست. اینجا خرما منبع درآمد محسوب می شود. آفتاب وسط آسمان است. دختران جوان لباس های نیمه باز به تن کرده اند و گروهی از روستاییان به آنها تذکر می دهند: “اینجا ایران است.”
اگر برخورد فرهنگ ها گاهی باعث تنش می شود، ولی ساکنان بیابان پذیرای این گردشگران آشوبگرند. قرار است هر جوان ۲۲۰ دلار برای اقامتش در روستا پرداخت کند؛ یک منبع درآمد که در این روستای دورافتاده بیابانی غنیمت است. یک چادر وسط تپه های شنی در بیابان برای جوانان نصب شده. درحالی که دی جی همراه با گروه ترانه “لوکا لوکا”ی شکیرا را پخش می کند، یکی از جوانان فریاد می زند: “الان احمدی نژاد کجاست؟”
چندین قانون اسلامی در این جشن زیر پا گذاشته شده، ولی خبری از نمایندگان دولتی و مأموران نیست. جشن آنها ۴۸ ساعت طول می کشد. آزادی ای که جوانان طی این دو روز به دست آورده بودند، در پایتخت برایشان بسیار دور و دست نیافتنی به نظر می رسد.
آنها در بیابان می پرسند: “این راه سفید در آسمان چیست؟” آخر جوانان تهرانی به دلیل آلودگی بیش از حد هوای پایتخت، تاکنون کهکشان راه شیری و این همه ستاره را به چشم ندیده اند.
منبع: کوریه انترناسیونال، ۲ اکتبر