طی روزهای گذشته و از پی امضای تفاهم نامه ای بین دو حزب کومله کردستان و دموکرات کردستان، بحث ها در مورد جدایی طلب بودن این دو حزب کرد و همچنین حق جدایی طلبی و یا تاکید بر تمامیت ارضی ایران در بین نیروهای اپوزیسیون حکومت اسلامی بالا گرفته است.
گذشته از اصل موضوع تفاهم نامه فی ما بین این دوحزب، آنچه بیشتر مورد توجه قرار گرفته است و می طلبد که بیش از پیش و به صورت بسیار شفاف به آن پرداخته شود، موضوع مطالبات اقوام یا ملیت های ساکن چهارچوب مرزهای ایران و همچنین جدایی ویا تاکید بر تمامیت ارضی ایران است.
موضوع جدایی طلبی و یا تمامیت ارضی حداقل از زمان تشکیل حکومت آذربایجان در ۱۵ تیر ماه ۱۳۲۴ در تبریز، و در پی آن اعلام جمهوری کردستان در مهاباد به تاریخ دوم بهمن ۱۳۲۴ ـ– که البته هر دو دولت مستعجل بودند-ـ برای هر گروه سیاسی و احزاب و همچنین حکومت های پهلوی و اسلامی همواره محل مناقشه بوده و گاها این امربه درست یا به غلط دستاویزی جهت سرکوب های خونین( حداقل در کردستان) و فجایع بسیاری از جمله در ابتدای شروع زمامداری حکومت اسلامی شده است.
با وجود سپری شدن نزدیک به هفتاد سال ازصعودو سقوط حکومتهای آذربایجان و کردستان، هنوز مطالبات مردم ساکن این مناطق و نحوه ی رفتار حکام مرکز نشین و موضع گیریهای گروهها و احزاب سیاسی در این مورد تغییر چندانی نکرده است. نگارنده متذکر می شود که تشکیل این دو حکومت در در دهه ی چهل قرن بیستم، بزرگترین و جدی ترین زنهاردر مورد پتانسیل موجود در منطقه برای جدایی و همچنین دست اندازی همسایگان ایران در این مناطق و شکل و جهت دادن به مطالبات حقه آنان به سمتی که خود می خواهند بوده است. پس از این منظر است که هفتاد سال برای درک شرایط خاص این مناطق و سایر مناطق غیر فارس زبان اهمیت ویژه ای دارد.مطالبات عمده ی مردم ساکن مناطق قومیت نشین همچنان بر جای خود استوار است و نه حکومت پهلوی و نه حکومت اسلامی عملا هیچ اقدام شفاف و مدونی در جهت رفع این مطالبات و حقوق انجام نداده اند. مطالباتی که بعضا و در برهه های تاریخی خاصی و با بالاگرفتن ستم سیاسی و اقتصادی و فرهنگی حاکمان مرکز نشین، به دور از این نگاه که این ستم عمومی بوده و شامل تمام مردم ایران می شود، ولی با تفاوت اینکه اقوام همواره دچار نوعی ستم ذاتی ـ– به دلیل غیر فارس بودن-ـ هستند، از طرف نیروهای سیاسی اپوزیسیون این مناطق شکل رادیکال به خود گرفته و گاه به صورت سر دادن نوای جدایی طلبی، عنوان گردیده و همین امر معمولا سر منشا گسیل نیروهای نظامی حکومتی به این مناطق (علی الخصوص کردستان) گردیده است؛ سرکوبی که عمدتا با سکوت بخش اعظمی از اپوزیسیون همراه بوده و گاه اگر در زبان نیز اندک اعتراضی شده، در دل و عقل راه سرکوب را تنها راه موجود برای حل مساله دانسته اند.
نگارنده به عنوان یک ایرانی، به لحاظ تجربی پایه گذاری و تشکیل کشور و حکومت بر پایه ی اشتراک نژادی یا قومی را مقدمه و قدم اول در راه بسط فاشیسم و نژاد پرستی دانسته و با جدایی هر تکه از ایران ( از منظر تجربی و عملی و نه از روی عصبیتی که در بسیاری از فعالین سیاسی در هنگام برخورد با پدیده ی جدایی طلبی دیده می شود) مخالف بوده و در خطوط زیر خواهد کوشید دلایل مخالفت خود با جدایی طلبی و از طرفی نقد خود نسبت به دسته ای از مخالفین این امر را شرح دهم.
بدیهی است جدایی طلبی در بین هر قوم یا ملیت یا اتنیکی که خود را صاحب و وارث تاریخی منطقه ای دانسته و در آن منطقه از اکثریت برخودار باشد و تحت حاکمیت غیر همزبان باشد، همواره به عنوان یکی از نسخه های جدی رهایی بخش در پسا ذهن وجود دارد و این میل با میزان فشار و سرکوب از طرف حکومت و یا در برهه های تاریخی نزدیک به سقوط و فروپاشی حکومت دیکتاتوری فزونی می گیرد.
به غیر از تجربیاتی که دور از خاک ایران و در قلب اروپا به هنگام جدایی کشورهایی که زمانی جزو یوگسلاوی سابق بودند و فجایعی که در آن کشور به هنگام این جدایی رخ داد، می توان به تجربه ی نزدیکتری در کشورهای آذربایجان و ارمنستان به هنگام استقلال این کشورها از حکومت شوروی اشاره کرد. فجایعی که در منطقه ی قره باغ فی مابین این دو کشور و به هنگام ادعای هر یک از طرفین بر سر مالکیت این منطقه رخ داد، به قدری سهمگین و اندوهبار بوده است که با گذشت بیست سال از آن دوران، دو کشور هنوز صلح نکرده و هر یک همواره بر حق مالکیت خود به این اراضی اصرار داشته و کینه ای عمومی بین دو ملت ریشه دوانده است. شاید اینگونه به نظر آید این نمونه ای از جدایی یک منطقه از یک کشور نیست، اما ذکر نمونه ی مزبور از این جهت حائز اهمیت و شایان تامل است که در صورت جدایی هر یک از مناطق ایران، فجایع مشابهی به بار خواهد نشست.
اینکه تعیین مرزهای بین دو کشور چگونه انجام خواهد شد؟ (در صورت جدایی) اینکه چه سرنوشتی در انتظار ساکنین غیرهم نژاد یا قوم اکثریت خواهد بود، مطلقا یک موضوع خیالی و فانتزی نبوده و مبین مطالب ژرف و عملی است که نیروی جدی سیاسی را به فکر وادار می کند ومی بایست جوابی برایش بیابد. بی پرده خواهد بود ذکر نام شهرهای مرزی کردستان و اینکه چه جوهایی که در این شهرها از خون لبریز می شود اگر آن فاجعه به بار نشیند. تکاب متعلق به کردستان خواهد بود یا نه؟ نقده متعلق به کردستان خواهد بود؟ چند درصد از ساکنین ارومیه کرد هستند؟ سرنوشت سلماس چه خواهد شد؟
جهت شفافیت موضوع شایان ذکر است است که هرکدام از ساکنین ارمنی و آذری ساکن در قره باغ نخجوان داستانهای واقعی و یا افسانه های بسیاری از قتل و تجاوز…و آنچه در روزگار نزاع بینشان گذشته روایت می کنند. از جمله نزاع خونین شهروندانی که تا دیروز همسایه هم بوده اند با یکدیگر و به محض بالاگرفتن این جنگ خونین اقدام به ربودن و به فجیع ترین شکل ممکن به قتل رساندن کودک و نوجوان همسایه ی ارمنی یا آذری کرده اند. نام دکتر “ زوری بالایان” که به ادعای برخی مطبوعات آذربایجانی چندین کودک آذری را زنده زنده پوست کنده است و هم اکنون تحت الحمایه ی دولت ارمنستان است شاید بتواند واقعیت محتملی که نگارنده از بیانش واهمه دارد را به مخاطب منتقل نماید.
جدای از حق یا ناحق بودن، میل و یا اقدام به تشکیل یک کشور فقط و فقط بر پایه ی نژادی مشترک معنای مطلق فاشیسم است و خون از همان قدم اول شروع می شود. بدیهی است که زندگی برای یک اقلیت مطلق در کشوری یکسان سازی شده به لحاظ نژادی چه میزان یاد آور فجایع آلمان نازی است.
تمام آنچه که ذکر شد همه بر این بود که جدایی طلبی و یا جدایی برای هر قوم یا ملتی آنقدر فاجعه بار و هولناک خواهد بود که عقلای و نیروهای سیاسی همان قوم یا ملت که ذره ای اشراف به جغرافیایی منطقه و پراکندگی نژادی و قومیتی دارند، از آن پرهیز کرده و سعی بر بیان مطالبات جدی خود درساختار یک ایران بزرگ و دموکتراتیک نمایند.
از طرفی مخالفت سیاسی با جدایی طلبی به معنای تایید رفتار هیستیریک و ناشی از عصبیت برخی از فعالین و گروههای سیاسی که به زبان فارسی ـ– که زبانی غیربومی در مناطق قومیت نشین ایران است-ـ سخن می گویند نیست. “ کردستان جزو جدایی ناپذیر خاک ایران است نه یک کلمه کمتر نه یک کلمه بیشتر” و تاکید بر این جمله و احتمالا هر بار با شدت بخشیدن به این فریاد به مثابه سرکوب گفتاری بوده و نه اینکه هیچ موضوعی را حل نمی کند، بلکه این امکان را به نیروهای رادیکال طرف مقابل جهت تکرار خواسته ی خود از طریق بیان همتایشان می دهد. پس اگر یک نیروی سیاسی هیچگاه به موضوع مطالبات تاریخی و قومی این بخش از ایرانیان نیاندیشیده و هیچ نسخه ی جدی و علمی جهت ارائه ندارد، بهتر است سکوت اختیار کند و به خشن تر شدن و غبارآلودگی بیشتر فضا کمک نکند.
موضوع اصلی این است که اگر کسی بخواهد امروز فریاد بر آرد که” ما اجازه نخواهیم داد سانتیمتری از کردستان جدا شود” احتمالا فردا نیز خواهد توانست برای سرکوب آن منطقه و یا سایر مناطق مشابه از نسخه ی قدیمی شاه و شیخ استفاده و تانک و فانتوم جهت سوزاندن تر و خشک و کودک و زن به آن مناطق اعزام کند. امری که با مشاهده و بررسی رفتاری برخی، دور از ذهن از واقعیت نبوده و لذابه هر میزان که لازم است با تفکر جدایی طلبی به جدیت وارد بحث و تعامل سازنده شد، با این قشر از مخالفان نیز باید به طور جدی و آگاهی بخش سخن گفت.
این نوع برخورد هیچ دستاوردی جز کمک به بسط اندیشه ی جدایی طلبی و همچنین یارگیری جدایی طلبان در بین توده های زحمتکش و احتمالا کم سواد سیاسی در این مناطق نخواهد داشت. هر عصبیت یک فعال سیاسی در برخورد با تفکر جدایی طلبی، به اندازه ی ده فعال جدایی طلب به گسترده شدن تمایلات جدایی خواهانه یاری می رسند.
نظر گاه دیگر لزوم فعالیت نظری و ارائه دادن راهکارهای عملی برای احقاق مطالبات حقه ی این اقوام در ایران دموکراتیک آینده است. ایرانی که در آن نوع بشر از هر جنس و قوم و نژاد و ملیت و مذهب و آئین، بتواند آزادی را تنفس کند و دموکراسی، بار سنگین زیست در یک کشورعقب مانده را از دوشش بردارد. نیروی اپوزیسیون باید راه حلی جهت تقسیم واقعی قدرت و سهیم کردن بیشتر اقوام در آن ارائه کند. نیروی اپوزیسیون باید عرب خوزستانی را که پا برهنه روی اقیانوس نفت (اصلی ترین ممر حیات کل کشور ایران) راه می رود در حالی که چند صد کیلومتر آنطرفتر هم نژادش و در کشوری با نام جز ایران با استفاده از همین نفت در بالاترین سطح کیفیت زیست اقتصادی منطقه زندگی می کند، به زندگی در ایران دموکراتیک و آزاد امیدوار کند.
تحصیل کرده سیاسی نمی تواند روشها و سلوکهای کشوری مترقی و پیشرفته ی غربی را که به بهترین شکل ممکن اجرا گشته و چنان معضلات عظیم ملیتی و قومیتی را حل نموده است دور از نظر داشته باشد. فعال سیاسی که نداند فدرالیسم به معنای سهیم کردن شهروندان مناطق مختلف در کشور داری و حل معضلاتشان به دست خودشان است و نداند که فدرالیسم به معنای تقسیم قدرت است و نه تقسیم کشور، شاید بهتر باشد قبل از اظهار نظر اندکی به غنای سواد سیاسی خود و دوری از تعصبات سنتی بپردازد.
هنوز هیچ ملیتی یا قوم ساکن ایران و نه هیچ شخص ایرانی لذت زندگی در یک ایران دموکراتیک و آزاد را نچشیده، ولی بدیهی است ایرانی که بازیگران صحنه ی سیاستش از هم اکنون به دنبال بوییدن دهان اقوام باشند مبادا که نوای جدایی طلبی زمزمه کرده باشند، ما حصلی جز واهمه و ترس و نگرانی از آینده برای ساکنین عموما رنج کشیده ی این مناطق نخواهد داشت.