پس از توتالیتاریسم

نویسنده

mortezakazemian501.jpg

یاران دیکتاتور پیشین عراق، در میان ناآرامی و خون ریزی و ناامنی در عراق، یکی یکی اعدام یا به حبس های طولانی مدت، محکوم می شوند؛ در هفته ی اخیر، دادگاه عالی جنایی عراق علی حسن المجید، پسر عموی صدام (معروف به علی شیمیایی)، سلطان هاشم احمد الطائی، وزیر دفاع سابق، و حسین رشید التکریتی، معاون رییس ستاد ارتش سابق را به اتهام نسل‌کشی و جنایت جنگی به مرگ محکوم کرد. براساس حکم این دادگاه، فرحان مطلب الجبوری، رییس اطلاعات نظامی مناطق شرق عراق نیز به ارتکاب جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت به زندان مادام‌العمر محکوم شد. همچنین صابرعبدالعزیز الدوری، رییس دستگاه اطلاعات نظامی به زندان مادام‌العمر محکوم گردید. این احکام، پس از اعدام صدام حسین، دیکتاتور عراق در دسامبر 2006، و نیز برزان ابراهیم التکریتی، برادر ناتنی صدام حسین و رییس سازمان اطلاعات این کشور، و عواد حامد البندر، قاضی دادگاه انقلاب در رژیم سابق عراق که دو هفته پس از اعدام صدام به دار آویخته شدند، صادر شده است.

نظام توتالیتر حاکم بر عراق ماه هاست که متلاشی شده و به تاریخ پیوسته است؛ آنچنان که صدام و یاران و رژیم سیاسی اش به همان سرنوشتی دچار شدند که استالین، هیتلر و موسولینی و همراهانشان بدان مبتلا شدند.

“باور کنید، اطاعت کنید، جنگ کنید”؛ این یکی از “ده فرمان” معروف موسولینی، رهبر حزب فاشیست ایتالیا بود؛ پیشوا در نظامهای توتالیتر - آنچنان که صدام بود و عمل می کرد - “خواست مردم” را بدون در نظر گرفتن خواست مردم تعیین می کند. نظامهای توتالیتر نظامهایی توصیف شده اند که بر طبق یک ایدئولوژی فراگیر، در همهِ حوزه های زندگی فرد و جامعه دخالت می کنند و تلاش می نمایند آن ایدئولوژی را بر واقعیت تحمیل کنند. این نظامها ( آنچنان که در رژیم بعثی حاکم بر عراق شاهد بودیم ) بر تمامی وسایل ارتباط جمعی و رسانه ها و دستگاه های آموزشی و فرهنگی، کنترل و نظارت تمام و کمال دارند. افزون بر این، دولت توتالیتر با از میان بردن نهادهای خودجوش جامعه مدنی، می کوشد تا برای تحکیم و تداوم و تعمیق قدرت خود، نهادهایی از بالا بر جامعه تحمیل نماید. از دیدگاه توتالیتاریسم، مردم مصلحت واقعی خود را تشخیص نمی دهند، بلکه این گروه حاکم است که منفع مردم را می داند و برای تحقق آن، تلاش می کند. به طور خلاصه، دولت توتالیتر، ویژگیهای زندان، پادگان و گورستان را در خود جمع می کند؛ خصوصیاتی که به سهولت در فضای سیاسی حاکم بر عراق، پیش از سقوط صدام، قابل ردیابی است.

هانا آرنت، نظریه پرداز شهیر معتقد است که دولتهای توتالیتری در نهایت، جنگی را علیه کل نژاد بشریت به پیش می برند، جنگی که فقط زمانی تمام می شود که نوع بشر از روی زمین محو شده باشد؛ او تاکید می نماید: “توتالیتاریسم به دنبال حکومت جابرانه بر انسانها نیست، بلکه به دنبال نظامی است که در آن انسانها زائدند”. در نظر آرنت، این بزرگترین شری است که دولت توتالیتری مرتکب می شود.

فرجام نظام های توتالیتر، آنچنان که “تاریخ” آشکار و متبلور ساخته است، کمابیش مشابه است؛ پایان داستان سلطه ی رژیمهای هیتلر و موسولینی، در نهایت تفاوت چندانی با سرانجام دولت توتالیتر استالین در شوروی، و رسوایی و بدنامی آن در افکار عمومی جهان ندارد؛ و این همه بار دیگر در سرنگونی و محاکمه رژیم صدام، تکرارشده است. آرنت در اظهار نظری قابل تامل می گوید: “من یقین کامل دارم که فاجعۀ توتالیتاریسم اگر مردم به خدا و جهنّم (غایات) اعتقاد داشتند به هیچ روی پیش نمی آمد”…

در هر حال، قدرت مطلقه و حکومت خودکامه ی صدام، و نظام توتالیتر بعثی، در اوج نفرت جهانیان، اینک چند سالی است که به نقطه ی پایان رسیده است؛ اما سخن اصلی ما در این نوشتار، قصه ی تلخ مردم عراق است که در ناامنی و خشونت و قتل و تهدید دائم، غوطه ورند و مصائب آنان پایان نیافته است. بیش از چهار سال از سقوط نظام دیکتاتوری و تمامیت خواه حاکم بر عراق سپری می شود اما همسایگان و همشهری ها و هموطنان دیروز، اینک در اوج جهل و خشونت طلبی، جان و مال یکدیگر را نشانه رفته اند؛ تاسف بار است؛ کمتر روزی است که خبری از قتل و انفجار و برادر کشی در عراق مخابره نشود. از دست حدود 200هزار نیروی نظامی خارجی در این کشور هم ظاهرا” کاری ساخته نیست؛ بدیهی است، زمانی که ملتی سرنوشت خود را به دست دیگران بسپارد، دیگران برایش تصمیم خواهند گرفت. مردمانی که ناچار به تحمل بیگانه اند؛ مردمانی هنوز مفهوم “آزادی مثبت” را در نیافته اند…

به عقیده ی آیزایا برلین، فیلسوف برجسته معاصر، مهمترین ویژگی انسان، خودمختاری و توانایی او درتصمیم گیری درباره زندگی خویش است؛ از این منظر، آزادی، خصلت اصلی انسان است.و این گونه، نقض آزادی و خودمختاری انسان، نقض انسانیت اوست. برلین، از دو مفهوم “آزادی مثبت” یا ایجابی و اثباتی، و “آزادی منفی” یا سلبی سخن می گوید؛ به بیان دیگر، آزادی منفی، به معنای “آزادی از” و آزادی مثبت به معنای “آزادی در” است.

مفهوم آزادی منفی، به معنای نبود محدودیت های قانونی یا مستبدانه در جامعه است، محدودیت ها و موانعی که خود علت اصلی عدم رشد و فقدان شکوفائی مبتنی بر رقابت سالم بین افراد جامعه محسوب می شود. در “آزادی منفی” فرد مختار است کنش خود را آن گونه که می خواهد پیش برد و “آزاد از” هر نوع دخالت بیرونی باشد؛ در واقع فرد هرگونه عامل بیرونی مخل کنش آزادانه خود را سلب می کند. “آزادی منفی” به تعبیر دیگر، “آزادی از” دیکتاتوری و مداخله است.

در مقابل، “آزادی مثبت” یا ایجابی، ناظر است به “آزادی در” انجام آنچه فرد می خواهد. “آزادی مثبت” یا ایجابی همچنین به معنای توانایی فرد برای شکوفا ساختن خویش از طریق احراز و ایفای نقشی چشمگیر در جامعه است. “آزادی مثبت” باید موجب بهره مندی عموم مردم از مواهب مادی و معنوی گردد. “آزادی مثبت” در نظریه برلین چند معنا دارد؛ نخست، به معنای خودمختاری فردی؛ و دیگر، به مفهوم عمل برحسب مقتضیات عقل؛ و نیز، به معنای حق مشارکت در قدرت عمومی. آیزایا برلین معتقد است: “معنای مثبت آزادی از خواست فرد برای خودمختاری برمی خیزد؛ آرزوی من در مقام فرد این است که زندگی و تصمیمات من متکی بر خودم باشد، نه بر نیروهای خارج از من. می خواهم ابزار اراده خودم باشم نه اراده دیگران. می خواهم کارگزار باشم نه کارپذیر و به موجب دلایل و اهداف آگاهانه ای عمل کنم که از آن خود من است نه به موجب عواملی که از خارج بر من اثر می گذارد. می خواهم کسی باشم نه هیچکس. کارگزار و تصمیم گیرنده باشم نه این که برایم تصمیم بگیرند، خودگردان باشم نه این که دیگران با من چنان رفتار کنند که گویی شیء یا حیوانم یا برده ای عاجز از ایفای نقش انسانی خود؛ یعنی این که بتوانم اهداف و شیوه های رسیدن به آنها را در ذهن خود تصور کنم. این دست کم بخشی از معنای عقلانی بودن انسان است”. آزادی مثبت به این معنا عبارت است از زیستن به حکم عقل، و نیز “آزادی برای” انجام هر کاری در قلمرو شخصی - آزادی برای درک نفس.

با این توضیح، مردم عراق در ظاهر، آزاد شده اند؛ آنان ماه هاست که “آزادی از” دیکتاتوری و مداخله را تجربه می کنند و “آزاد از” هر نوع دخالت بیرونی، در عراق جدید می زییند؛ اما با کمال تاسف نشانه های ناامید کننده ای از رفتارهای غیرعقلانی، کنشهای ناآگاهانه و نیز عدم فهم اهمیت و ضرورت “آزادی مثبت” در عراق این ماه ها قابل مشاهده است. موانع ساختاری (فرهنگی – اجتماعی) تکوین و تثبیت یک نظام دموکراتیک در عراق، آشکارا محسوس است. خردگریزی، تعصب و جهل، سیکل معیوب خشونت و ناامنی را پیوسته باز تولید می کنند.

وضع عراق، مدل به شدت قابل تامل و تحلیلی برای نیروهای دموکراسی خواه در جهان است؛ دقت و توجه به “آزادی منفی” در جوامع غیر آزاد، به تنهایی کافی و وافی به مقصود نیست؛ بی توجهی به وجوه اثباتی و ایجابی آزادی (آزادی مثبت) و ریشه ها و بنیان های معرفت شناختی و جامعه شناختی آن، چه بسا که عوارض و پیامدهای بس ناگواری را به واقعیت، تحمیل کند.زنده یاد مهندس مهدی بازرگان در سخنی نغز تصریح کرده است: دموکراسی نه دادنی و نه گرفتنی است؛ دموکراسی یاد گرفتنی است. تربیت دموکراتیک و عقلانیت لازم برای زندگی توام با مدارا و دورنگری و تمکین به قانون و میثاق جمعی، هر چند در ظاهر واژه هایی بیش نیستند، اما در صحنه ی تحولات سیاسی – اجتماعی کلان یک ملت، چه بسا نقشی حیاتی ایفا نمایند. آن روی سکه ی توتالیتاریسم، الزاما” دموکراسی حاضر نیست؛ چه بسا آنارشی و هرج و مرج و ناامنی، بر عقول کوتاه اندیش و خودخواه، فائق آید و حیات ملتی را به مخاطره افکند.تاسف بار آنجاست که این عدم امنیت و از هم گسیختگی و خون ریزی، در نهایت بخش قابل توجهی از جامعه را به همان آرامش و سکوت گورستانی حاکم در نظامهای توتالیتر، علاقه مند سازد و سوق دهد، و نوعی نوستالژی نسبت به آن نظام فاسد و تباه کننده، در بخش مهمی از جامعه، خلق نماید…

منبع: ادوار نیوز