از آرش تا آریوبرزن

علی ایزدی
علی ایزدی

اینکه جمهوری اسلامی با همه چیز سرستیز دارد، مدت مدیدی است که بر همگان مبرهن شده وجای تشکیک و تردیدی در آن نیست؛ فردوسی بزرگ که گاها با اوهم از سرستیز برمی خیزند، به زیبائی دردحال ما را قرن ها پیش توصیف و پیش بینی کرده است :     

زمی نشئه و نغمه از چنگ رفت / زگل عطر و معنی زفرهنگ رفت    

ادب خوار گشت و هنرشد وبال / به بستند اندیشه را پر و بال

سراینده شاهنامه از عواقب حمله اعراب می نالد و ما اکنون از پیامدهای اخلاف بادیه نشینان، که سه دهه است بنام همان دین وبا بیرق انقلاب اسلامی به غارت ارزش های اسلامی می پردازند. مسخ و نهایتا محو اساطیریا حقایق تاریخی این سرزمین به بهانه های مضحک درصدر انجام این ماموریت شوم قرار گرفته است، دیروز مجسمه شاهان را نابود می کردند و امروز در صدد حذف نام آنان از کتب درسی برمی آیند و دگرروز پیکره اساطیریا قهرمانان ملی ما را از میادین و معابربرمی چینند، در همه جا عذرآنان تقدیرمبانی و ارزش های اسلامی اعلام می شود!

از آرش کمانگیر تا اسب های برنزی آرش کمانگیر، اسطوره اصیل ایرانی ست؛ هموکه در شاهنامه در سه مورد از او نام برده شده، گر چه فردوسی به شرح داستان حماسی آن نپرداخته است، در اوستا نیز از وی با نام ارخشه یاد شده، به معنی تابان و درخشنده و خداوند تیرشتابان. از سوئی برخی منابع مدعی اند که آرش حاکم پارتی گرکان بوده است که به زور تیر و کمان، دشمن را که به قول بسیار محتمل سکادها بودند، با زور تیرو کمان خود از پای در آورده بدینسان ازمرز و بوم ایران می راند.

دراکثر منابع او به عنوان پهلوانی نامدار شناخته شده که در لشکر منوچهر به رزم می پرداخت منوچهرپیشداری پادشاه و حکمرانی است که در اخرین دوره حکمرانی خویش، ناگزیر به جنگ با افراسیاب فرمانروای توران می شود، اما افراسیاب بر او غلبه می کند و منوچهر به ناچار به مازندران می گریزد، سرانجام او جام زهر صلح با تورانیان را می نوشد! بدین خاطر، مقرر می شود که دلاوری ایرانی تیری بیفکند تا در محل نزول آن مرز ایران و توران تعیین گردد، به روایتی اسفندیارمذ که رب النوع زمین بود، آرش را برمی گزیند، تیرو کمانی به او می دهد تا مسئولیت تعیین مرز ایران را به عهده می گیرد، اما درعین حال او از این اجتناب نمی کند که او را با خبر سازد که هر که تیر را بیفکند برای گسترش مرز و بو م ایران زمین جانش را نیزدر گرو آن بی درنگ خواهد دا د! آرش کمانگیر با علم بدان با آخرین قوایش تیر را به کمان و نهایتا جانش رابه دادار می سپارد، تیز تیرآرش از قله دماوند افکنده می شود و در کنار آمودریا که همان رود جیحون است به زمین می نشیند، در ویس و رامین محل پرتاب تیر شهر ساری کنونی شناخته شده است.

در 54 سال پیش به بهانه بزرگداشت این اسطوره و قهرمان ملی ایران زمین، در راستای بخشی از طرح های فرهنگی و به منظور حفظ یک میراث فرهنگی و اساطیری، در کارگاه جرالد سیسیلیانو در ایتالیا، مجسمه ای چهار تکه ای ساخته می شود تا درزادگاه این اسطوره در شمال نصب شود، این اثر بزرگ هنری متشکل از چهارکالسکه زرین دوره اشکانی و چهارسرباز اشکانی، ساسانی ، هخامنشی و سلوکی است که به چهار جهت تیر می افکنند به عنوان نمادی از آرش اسطوره، ا ین مجموعه در سال 1957 با هزینه ای معادل 420 هزار تومان در کارگاه جرالد سیلیسیانو ایتا لیا خلق شد، این در حالی است که ارزش فعلی آن را 254 میلیون تومان برآورد نموده اند.          

با توجه به گذشت نیم قرن از نصب این مجموعه و التفات به این موضوع که بیش از سه دهه ازانقلاب اسلامی می گذرد، دادستان نابغه شهر ساری اکنون به این استنتاج بکر نا ئل می شود که ادامه حضوراین مجسمه هاباعث بی حرمتی به ساحت امام خمینی می گردد! راستی این نوع طرز تلقی صرفا برخا سته از جهل است یا غرض؟ با برداشتن نماد اساطیری گستردگی و استقلال ایران زمین، داد ( نا) ستان هایی امثا ل ایشان در پی اثبات چه هستند؟ آیا اندیشه و غیرت ملی مردمان یک مرز و بوم به سترگی ایران را می توان با این د سیسه های نافرجام مسخ نمود؟ از سوئی سردر آوردن این مجموعه در محل کشتارگاه سابق ساری خود نشان از اوج احساس مسئولیتی دارد که در وجود دست اندرکارا ن مرتبط با دادستان در باره حفظ بیت المال مردم دیده می شود! آیا واقعا حتی با فرض توجیه عمل مسئولین درارتبا ط با جمع آوری این مجموعه نفیس، جایگاه آن گنج های نفیس در مخروبه ای چون کشتارگاه سابق شهر ساری می تواند باشد!؟            

 

آریو برزن و اسکندر

آریو برزن یا به گویشی آریا برزن در سال 330 پیش از میلاد، به عنوان فرمانده قهرمان ارتش ایران درنبردی سهمگین در دربند پارس با سپاه مهیب و متشکل از ده ها هزارنیروی اسکندرمقدونی، درکوه های سر به فلک کشیده زاگرس تا پای جان نبرد می کند، گرچه این جنگ نابرابربه واسطه اندک نیرویی که سردار ایران در مقابل اسکندر علم می کند، به شکست تراژدیک آریو برزن که شکل اسطوره ای را از خود به جای می گذرد که حتی فاتحی درنده چون فاتح مقدونی را سرانجام به تحسین شجاعت این فرمانده ایرانی وامی دارد، منجرمی شود، اما برگی از تاریخ ایران زمین را رقم می زند که چه بسا تجلیل از این قهرمان ملی ایران حتی در سطح جهانی کمترین کاری باشد که ایرانیان می توانند به پاس رشاد ت های او درجهت بزرگداشت اش انجام دهند.   

پدرآریوبرزن، آرتابا زوس، که در قرن سوم پیش از میلاد می زیست، اشراف زاده ای ایرانی در دربار داریوش سوم بود، او در نزد پادشاه ایران جایگاه خاصی داشت. داریوش سوم آخرین پادشاه سلسله هخامنشی بعدها فرزند او یعنی آریوبرزن را به عنوان فرماندار ( ساتراپ ) پرسیس و پرسپولیس که از مهم ترین و به جهتی حساس ترین ساتراپی های ایران بود، منصوب می نماید، برای شاه انتخاب فردی با چنان اهمیتی کلیدی که پرسیس و پرسپولیس ( تخت جمشید ) داشت، نیز بسیار خطیر بود، زیرا او خود برای مقابله با دشمنان دربیرون از پارس بسر می برد، بنابراین برای جلوگیری از پیشرفت مقدونیان، به سرداری قا بل و مورد اطمینان نیاز داشت.   

شاه ایران که در سال های 333 و 331 پیش از میلاد به ترتیب در ایسوس، شهری باستانی مجاور اسکندریون، در ترکیه امروزی و گاوگاملا، صحرایی پهناور در نزدیکی شهر باستانی تل گومل در شرق موصل ( ازنواحی کردستان امروزی در عراق ) با سپاهیان مقدونی به نبرد پرداخته بود، آریوبرزن را بدان امید که فرمانده ای قدردر برخورد با فاتح مقدونی با شد، بر گزید. گرچه حسب برخی روایات تاریخی یک علت گزینش آریوبرزن به واسطه این ذکر شده که وی از نزدیکان شاه بوده، اما قطعا دلیل اصلی این انتخاب شا یستگی این سردار بوده، به طوری که بعدها در تاریخ آن را به منصه ظهور می رساند.            

کالیستنس مورخ رسمی اسکندر، می آورد که، در آ گوست سال 330 قبل از میلاد، نیروهای فاتح اسکندر در منطقه ای کوهستانی و صعب العبور، دربند پارس که مراد همان تنگ تکاب در کهکیلویه امروز است، با یک هنگ ارتش ایران مرکب از 1000 تا 1200 نفر مواجه می شود، فرماندهی این هنگ را که مانع پیشروی نیروهای فاتح مقدونی می گردد، ژنرال آریو برزن به عهده داشت، این ارتش کوچک تا چند روز‍‍ی در برابر دشمن مقاومت می کند و در نتیجه، موقتا از پیشروی لشکر ده ها هزار نفری اسکندر جلوگیری می نماید، این در حالی است که اسکندر پیش از این در سه جنگ بزرگ داریوش سوم را شکست و نهایتا فراری داده بود و مصر، با بل و شوش رااز پیش تصرف نموده بود. بنا به شهادت این مورخ، پس از این کشورگشائی ها و پیشرفت های بی پایان اکنون که شوش نیز به عنوان آخرین پایگاه مقاومت داریوش سوم در دستان اسکندر بود، هوس تصرف پارسه به عنوان آخرین نشانه سلسله شاهنشاهی این فاتح را وسوسه می کند، اسکندر به این منظور با ورود لشکری که خود فرماندهی آن را به عهده داشت به تنگه تکاب، با مقاومت غیر منتظره سردارآریوبرزن مواجه می شود، با این ایستادگی آریو برزن سردار، لشکرعظیم مقدونی به شکل ناباورانه ای مقهورو مجبور به عقب نشینی می گردد، تنها پس از 48 ساعت ادامه نبرد، درپی فرارسپاه همیشه فا تح مقدونی، اسکندر خود را شکست خورده و باخته می بیند، بنابراین و بنا گزیر برای شکستن این گریز حتمی ارتش اش، متوسل به حیله و حربه ای می شود، یکی از روسای طوایف ایرانی را می یابد، ( البته بر اساس برخی مآخذ تاریخی، او یک چوپان ایرانی، اسیر در دست سپاه اسکندر بوده ) و با وعده جاه و مقام در آینده پیروزی و تصرف اش در پارسه، راه نفوذ درآخرین سنگرمقاومت را که آریوبرزن هدایت می کند، می جوید، با خیانت این فرد که بیراهه ای را برای ورود به محدوده تحت تسلط سردار ایرانی به مقدونیان نشان می دهد، اسکندر لشکرآریوبرزن را ازسه سو محاصره می کند، سپاهیان مقدونی ازسه جها ت شمال به فرماندهی فیلوتاس، غرب با هدایت کراتروس و شرق با سکانداری خود اسکندر به هنگ ایرانی حمله می کنند، این ترفند دشمن باعث می شود تا مقاومت سردارایرانی از هر طرف محاصره شده تدریجا سلب گردد. یوتاب خواهر آریو برزن تنها فرماندهی بود که سرلشکر ایرانی می توانست به او امیدوار باشد. این بانوی شجاع که سرداری بخشی از سپاه را به عهده داشت یکی از فرماندهان منصوب داریوش سوم بود. حرکت خا ئنی که راه ورود را برای مقدونیان گشوده بود، متاسفانه باعث شد تا برغم رشادت های بی پایان این دو سردار ایرانی، سپاه دشمن پیشتازو پیروز گردد، آریو برزن و یوتاب تا آخرین لحظه برای نجات پارسه ایستادند، پس از این جان فشانی تراژدیک، آخرین دژ مقاومت منهدم می شود و آغازی تلخ بر پایان فرمانروائی هخامنشیان رقم می خورد، اسکندر خرامان به سمت آخرین هدفش، تخت جمشید می تازد، مردم بی پناه آنجا را تسلیم می نماید و به غارت شهر فرمان می دهد.

درتاریخ آمده که اسکندر در واقع قصد تخریب آن شهر عظیم تاریخ ایران را نداشته بلکه به واسطه مستی ناشی ازسرمستی پیروزی بر دشمن قدر ایرانی، آنهم با درخواست یک زن آتنی تبار که در اینجا نقش معشوقه ای را برایش باز‍‍‍ی می کرده است، تخت جمشید را به آتش می کشد. البته وقتی تقریبا همه منا بع تاریخی از سوی دشمن و یونانیها تدوین گشته و شاید مستند ترین ها منابع مربوط به هرودوت باشد، توجیه انگیزه های دشمن و رنگ مدنیت بدان بخشیدن چندان دور از انتظار نیست، بهرحال چه انتقام جوئی اسکندر و چه نقش زن‍ی بنام تائیس را در تخریب نشان

تاریخی و اریکه قدرت پادشاهان ایرانی درنظر بگیریم در اصل موضوع که کاخ عظیم پارسه به دست سپاهیان دشمن ظرف چند ساعت به تلی از خاکستر بدل می شود، خللی وارد نمی کند. بدین ترتیب، تخت جمشیدی که طی صد سال تلاش و هزینه هنگفت افراشته می شود در کوته زمانی به ویرانه ای تبد یل می گردد

 

لئونیداس یونان وآریو برزن یونان

حدود 150 سال پیش از رشادت و مقاومت بی همتای سپاه آریو برزن در تنگه تکاپ یا به عبارتی تنگه دربند پارس، در دوره خشایارشاه، ماجرای تنگه ترموپیل در یونان شکل می گیرد، لئونیداس پادشاه اسپارتی ها بود و فرماندهی لشکر آنان در نبرد با خشایارشاه را عهده دار بود، ظاهرا این نبرد در سال 480 پیش از میلاد رخ می دهد، باز درماه اوت همچون نبرد آریوبرزن، یونان در محل به زمین افتادن فرمانده لئونیداس، پارک و بنای یادبود می سازد، تند یس این قهرمان ملی ( به زعم خودشان ) را در آنجا نصب می کنند و با حک آخرین سخنان لئونیداس از او تقدیرمی نمایند. اکنون ترموپیل، تنگه تاریخی یونان، به عنوان یک مکان یادبود هر ساله پذیرای میلیون ها توریست است که از سراسر دنیا راهی آنجا می شوند، در بنای یادبود آن مفتخرانه عکس می گیرند و ازسوئی این نوع تبلیغ و تجلیل توسط یونانی ها باعث می شود که زمینه تاثیرتبلیغات ضد ایرانی در دنیا و در ذهن گردشگران و جهانگردان به خوبی فراهم شود و کمترین نتیجه آن در عرصه هنر ی که نه وسیله بلکه هدفی در د ست عده ای با اغراض از پیش تعیین شده بوده، ارائه فیلم 300 به دنیا باشد، که درآن طبعا این فضا تصویر می گردد که ایرانیان اصولا بربر و دوراز مدنیت بوده اند و این ارتبا طی به حمله اعراب و تاثیرآداب اسلامی یا عربی بر آنان نداشته است.

این در حالی است که بنا به همان منابع تاریخی بیشتر مغرضانه یا دست کم تحریف شده یا یکطرفه غربی که عمومااز یونان و منابع تاریخی آن سرچشمه می گیرد و یکی از موثق ترینشان آثار هرودوت می باشد، خشایارشاه آنگونه که در فیلم 300 به نمایش کشیده می شود، نه تنها وحشی و خون ریز به شکل اسکندری آن نبوده، بلکه به شهادتبسیاری منابع غربی، از صفات عا لی و خصا یص والای انسانی به عنوان یک پادشاه برخوردار بوده است، اما آنچه که مردم دنیا را درمعرض تا ثیرتبلیغات و قضاوت نهائی قرار می دهد، هنرسینمای غرب و به ویژه آمریکا وهالیوود است، نه تاریخ هرود ت، بخصوص اگر نقش 30 ساله جمهوری اسلامی را در معرفی وارونه ایران بهدنیا در شکل گیری فضای فیلم 300 به طور اجتنا ب نا پذیری، نادیده نینگاریم.     

از سوئی مسئولین نظام درایران واقعا در برابرعظمت مردانی به بلندای تاریخ این مرز وبوم چه ظلم ها که نمی کنند، آنچه که در شهر یا سوج به صورت نزاعی احمقانه بین سپاه یا دادستانی و شورای شهر رخ می دهد، صرف نظراز اینکه واقعا مقصر و مسئول را چه کسی بدانیم، کمترین اثرش ضا یع نمودن حقی است که یک قهرمان ملی تاریخیاین مرزو بوم بر گردن ما دارد. به واقع ضمن پرهیزاز هرگونه حس ناسیونالیستی و شاید شوونیستی، ایستادگی آریوبرزن دربرابر اسکندر، با مقاومت لئونیداس در مقابل خشایارشاه قا بل مقایسه است؟ از سوئی دیگر یونانی هااز لئونیداس قدردانی می کنند چون صرفا در مقابل سپاه ایران از سرزمین شان دفاع می کند، ما ایرانیان برای کسیکه هستی اش را در مقا بل غارت گری که توحش او بی تردید بر د نیا مبرهن شده چه کرده ایم؟!  

 

به پاداشتن مجسمه اسکندروبرچینی تندیس آریوبرزن          

درست اند ک زمانی پس از ارائه طرح برچینی مجسمه های آرش و آریو برزن در میادین ساری و یاسوج، مردم

مقدونیه شاهد نصب تندیس اسکندر مقدونی د رپایتخت این کشور کوچک، اسکو پیه بودند، در مورد این مجسمه چند نکته مهم شایان ذکر است، اولا اصولا زادگاه اصلی اسکندرمقدونی یونان است ونه مقدونیه، همان گونه که یونانی ها هم ادعا و پا فشاری می کنند، اما مردم و دولت مقدونیه این روزها به افتخاراین مجسمه به جشن و سرور پرداختند. ثا نیا ، سال ها ست که اصولا یکی از اختلافات و نزاع یبن یونان و مقدونیه بر سر آن است که مقدونیه شهری در شمال یونان و از اراضی آن کشورا ست و محلی با این نام به عنوان کشورمقدونیه وجود و اصا لت ندارد ، اما دولت مقدونیه با این نظر مخالفت شدید دارد و با موضوع مجسمه اسکندر شرایط این نزاع را تشدید کرده است، چه درست در اولین روزهای نصب مجسمه اسکند رد ر اسکوپجی، دولت یونان به آنان هشدار می دهد که اسکندر و این شهر همواره متعلق به آنان بوده است، ثالثا، با توجه فقیربودن این کشور، دولت مقدونیه هزینه گزاف ساخت آن را در ایتا لیا متقبل می شود، اگرچه ممکن است، د لیل اصلی این کارمقدونیه، بهره برداری از پیامدهای توریستی این حرکت باشد، اما حتی اگر با این استدلال پیش برویم چرا درایران خودمان نباید کمترین بهائی دست کم به این بعد قضیه داد؟     

برغم اختلاف و کشمکش 20 ساله بین یونان و مقدونیه، مردم آن کشور بهای 13 میلیونی تند یس اسکندری را که اصالتا مربوط بدان ها نیست می پردازند، دولت مقدونیه نام جنگجوی سوار بر اسب را بر این مجسمه می نهد، مقدونی ها با علم کردن این مجسمه در واقع بیش از بهای اقتصادی، قیمت سنگین ترتشدید اختلاف با یک کشور نسبتا مهمی را که برغم بحران اقتصادی بهرحال کشوری مطرح و قدیمی دراتحادیه اروپا و حتی امروزهم بازار اشتغالی برای بخشی از مردم محروم مقدونیه است، را در آینده بیش از پیش پرداخت خواهند کرد، از سوئی وجه تسمیه جنگجوی سوار براسب( که چنانچه آن را به شکل جنگجوی جانی یا جنایت پیشه جنگجو بخوانیم!) بیشترد رخورفاتح مقدونی خواهد بود، که توسط مقدونیه ها انتخاب شده و قطعا یونانی ها نیز با این گونه گزینش ایجابی برای اسکندر هیچگونه نا سازگاری ای ندارند، خود قا بل تامل از اینرو است که درآن صورت ما ایرانی ها برای داریوش و سرانجام آریوبرزن چه نام در خور تقدیری می توانیم بیابیم که درمقایسه با یونانی ها یا مردم مقدونیه بتواند برازنده و شایان این قهرمانان ملی باستانی ما باشد؟

بدیهی است که با جهتگیری های مغرضانه یا دست کم جا هلانه مسئولین، آن هم در مقام دادستانی که خود باید نمونه رعا یت حق با شند، تحریف حقایقی در این حد که قهرمانان ملی ایران باستان، حتی جایگاهی به میزان نام گذاری یک میدان درگوشه ای از شهری در این سرزمین پهناور نداشته باشد و مردم نتوانند تند یس آنان را در مکان هائی از ایران ببینند، چگونه می توان از غربی ها انتظار داشت که در تحریف حقایق تاریخی ما، گوی سبقت را ازهم نربایند؟ آخرین نمونه وارونه نمائی تاریخ مان را، در فیلم 300 شاهد بودیم، فرانک میلر در سال 1998، حدود 10 سال قبل از اکران این فیلم دروغین، رمانی با همین نام و مضمون می نویسد، سرانجام خود او در همکاری با زاک اسنایدر، درکارگردانی فیلم 300 نقش کلیدی ایفا می نماید. اصولا یکی از شیطنت های سینمای غرب برجسته کردن آثار هنری با تمسک به مستنداتی است که پیشاپیش در کتبی به رشت تحریردر آمده تا بیننده فیلم در موثق بودن اثرسینمائی دچار تردید نشود. در این فیلم که آشکارا با حربه تحریف تاریخ پیش رفته اند در تخریب ایرانی ها به دو دروغ بزرگ متوسل شده بودند، اولا مدعی می شوند که فقط 300 سرباز اسپارتی شجاع در برابر2 میلیون ایرانی بربر که طرفدارخون و خشونت اند ایستادگی می کنند، اما بواسطه توحش و تعدد پارسی ها، اسپارتی ها رشیدانه جنگ را می بازند وبه بیان دیگر درواقع پیروز این نبرد نابرابر یونانی ها بودند که در دفاع ازسرزمین خویش که تنگه ترموپیل بود، قهرمانی تاریخی چون لئونیداس را از دست می دهند.  

ثانیا، دومین دروغ این فیلم القای این طرز تلقی در ذهنیت مردم جهان است که اگر ایرانی ها ی بربر و خونریز که همواره دیکتاتور منش هستند، پیروز می شدند، تمدن طلائی و با شکوه امروزی غرب بوجود نمی آمد! البته استعمارگران غرب همواره، در تلاش بوده اند که تاریخ در واقع 15هزار ساله ایران را تا حد یک سابقه 2500

ساله تقلیل دهند، برای نیل به این مقصود درمنا بع تاریخی، تمدن های سومری، بابلی و ایلامی را از ایران جدا نموده اند، منا بع غربی از سوی دیگر با وارونه نمائی وقایع جنگ های ماراتون، سالامین و ترموپیل، همواره تلاش نموده اند در ثبت پیروزی ها ی یونا نیان بر ایرانیان موفق باشند.      

اما دو نکته را نباید از یاد برد، اولا اگر ایرانیان آنگونه که غربی ها معتقدند، وحشی و بری از مد نیت بوده اند، دراین صورت آنان که در غرب قرن ها بعد مجالس سنا و نمایندگان را به تقلید از کهستان و مهستان اشکا نیان ابداع کردند، چه پاسخی ارائه خواهند کرد؟ آیا به اعتراف بسیاری از منابع خود آنان کوروش کبیر، اولین منشور حقوق بشر را صادر ننمود، آیا اولین نشانه های همین د مکراسی غربی در روش حکمرانی شاهان ایران باستان دیده نمی شود که حکومت هایشان همواره دارای شورائی از بزرگان و مهان بودند که پادشاه با ایشان به رایزنی و تبادل نظرمی پرداختند؟ ازسوئی بزرگانی چون دمکریت و افلاطون ، اندیشه شان تا چه حد مدیون نظرات فلسفی مغان ایران به ویژه در عهد زرتشتیان بوده است؟ بطوریکه برخی منابع غربی آنان را شا گردان مغان می خواندند.

ثانیا، از طرف دیگر ما ایرانیان تا چه حدی دراین تحریف تاریخ در خدمت غربیان بوده ایم، اصولا در بسیاری از مقاطع تاریخی جهل و ارتجاع حکومت های ایرانی با مرض و غرض غربی ها توام گشته و معجون آن القا ء طرز تفکری بوده که ما را به عنوان جامعه عقب مانده به دنیا معرفی کند. آخرین نمونه هایش را در همین دوره جمهوری اسلامی شاهدیم که دولتمردان درجهت تخریب جایگاه ایرانی در جهان نهایت خدمت را به غربی ها نموده اند، آیا مجسمه آرش کمانگیر و ه بویژه آریوبرزن این قدر برای جمهوری اسلامی مخاطره آمیز بوده اند که بواسطه آنها تمام هویت تاریخی ایران باستان، دچارتوهم و تهدید گردد؟ و آخرین پرسش اینکه آیا داد ناستانهای ساری ویاسوج نمی دانند که برچینی نمادهای آرش و آ ریوبرزن، آب به آسیاب دشمن ریختن و به عبارتی خیانت به ملت ایران است نه خدمت به امامی که آنان حضور مجسمه ها را در میادین از مصادیق اهانت به ساحت مقد س وی می شمارند؟ و آیا خیا نتی که مسئولین ما دراین راستا مرتکب آن می شوند، ضررش بیش از تحریف گری های امثال فرانک میلردشمن مسلح به تکنولوژی غربی نیست؟        

شاید ذکرنکته ای دیگردولتمردان ما را اندکی به تامل وا دارد. بنا به امارتقریبا رسمی برخی از خود آنها، ایران با داشتن 10 درصد از جاذبه های با لقوه توریستی در جها ن، فقط میزبان 2 صدم درصد توریست ها از سراسر دنیا ست. آنگاه کشور فقیری چون مقدونیه به بهای تشدید اختلافات و تلویحا تحریم توسط، دولتی چون یونان برای براه اندازی صنعت توریسم خود، مجسمه کسی را درپایتخت اش علم می کند که اصولا متعلق به او نیست!

درپایان این مقا ل پرمجال، قطعه ای ازسروده حما سی توران شهریاری شاعروطن پرورمان ما را می آوریم چه بسا معجزه ای رخ دهد و اندک تلنگری براحسا س ملی مسئولین ما البته اگرتنها جرعه ای از آن را چشیده با شند، وارد نماید.             

آریوبرزن، سردارقهرمان درآخرین لحظات ایستادگی تاریخی اش در برابر اسکندرخونریزو به ظاهر فاتح درتنگ تکاب که جا نش را به تنگ آورده این گونه لب به زبان دل می گشاید :    

بدان ای سکندرپس ازمرگ من

پس از ریزش آخرین برگ من

توانی گشایی در پارس را

نهی بر سرت افسرپارس را

به تخت جم و کاخ شاهنشهان

قدم چون نهی با دگر همرها ن

مبادا شوی غره ازخویشتن

که ایران بسی پرورد همچو من