در نقد کانون وکلای دادگستری

رشید اسماعیلی
رشید اسماعیلی

1- می گویند وکیل و قاضی دو بال فرشته ی عدالتند و بر همین مبناست که در سالهای اخیر بحث دفاع از استقلال کانون وکلا به یکی از مهم ترین مباحث جامعه ی حقوقی کشور تبدیل شده است. اینکه نهادهای مدنی و از جمله مجامع صنفی و علی الخصوص کانون وکلا حق دارند و باید از دولت(به معنای عام کلمه) مستقل باشند در دنیای امروز امری است بدیهی که اثبات آن محتاج بحث و جدل چندانی نیست. جامعه ی دموکراتیک بر تفکیک سه قوه ی حکومتی از یکدیگر و در عین حال تفکیک حوزه ی جامعه ی مدنی از حوزه ی دولت مبتنی است. بدون یک جامعه ی مدنی مستقل هیچ کشوری نمی تواند از دروازه ی تمدن مدرن عبور کند، کانون وکلا هم طبیعتا بخشی از جامعه ی مدنی است که به خاطر درگیری اش با امر قضا، لزوم استقلال آن از دولت اهمیت ویژه ای می یابد. خب این هم بدیهی به نظر می رسد که اگر وکلا از قوای دولتی مستقل نباشند و نام و نان شان در دست مستخدمین دولت باشد، عملا به “وکیل الدوله” و مجرای تحقق اراده ی قوای دولتی تبدیل می شوند. وقتی وکیل مستقل نباشد یک بال فرشته ی عدالت می شکند، و عدالت گزینه ای جز سقوط آزاد در برابر خود نمی یابد. از این گذشته باید بدانیم که در کشوری که وکیل مستقل نباشد قاضی هم مستقل نیست.

2- البته در کشور ما ماجرا به صورتی دیگر است، چرا که اینجا بدیهی ترین اصول زندگی در دنیای متمدن از جمله استقلال کانون وکلا به چالشی غامض و پیچیده تبدیل می شود و صد البته هر کس فکر می کند مشکل کسانی که می خواهند کانون وکلا را دولتی کنند با “استدلال” حل می شود، یا بیش از حد خوش بین است یا تجاهل می کند! اگر کسی فکر می کند “مخالفین اصلی” استقلال وکلا با شنیدن دلیل و برهان(هر چه هم که محکم باشد) به این امر بدیهی گردن می گذارند سخت در اشتباه است. اتفاقا آنها که می خواهند وکیل، مستقل نباشد خودشان می دانند که “وکیل مستقل” چه مزایایی برای جامعه دارد، و باز هم اتفاقا و دقیقا مشکل آنها با همین مزایای “وکیل مستقل” است! در واقع هر چه برای جامعه ی مدنی “مزیت” باشد از منظر مخالفین جامعه ی مدنی “عیب” و خلاف “منافع” آنهاست. از این رو شاید به مزاح بتوان گفت هر چه در باب نقش مثبت وکیل در تحقق عدالت و حاکمیت قانون قصیده سرایی شود، عزم طرف مقابل برای محو کامل استقلال وکلا جزم تر می گردد! این شوخی البته با کمال تاسف از حقیقت بهره ی فراوان می برد. به راستی کسانی که دغدغه ای جز حفظ قدرت ندارند و اساسا گمارده شدن شان بر مناصب با این شرط بوده که حافظ و حامی منافع یک باند و جناح خاص باشند چگونه می توانند دغدغه عدالت و حاکمیت قانون داشته باشند؟ آنها جهت تلاش برای حفظ قدرت مطلقه بیعت سپرده اند و موظفند هر آنچه را که مانع این هدف باشد  از سر راه بردارند، خواه آن چیز وکیل مستقل باشد، خواه روزنامه نگار مستقل.اساسا هیچ حوزه ای مستقل از اراده ی حاکمیت برای آنها پذیرفتنی نیست. بازداشت وکلا و ایجاد محدودیت برای آنها بخشی از همین پروژه ی محو حوزه های مستقل از قدرت است.

3- اما در این میان وظیفه ی جامعه ی وکلا و کانون وکلای دادگستری چیست؟ کانون وکلا تا کنون به جز ذکر مصیبت در باب فلان آیین نامه ی قوه ی قضائیه و یا مصوبه ی مجلس چه اقدامی جهت دفاع از اعضای خود کرده است؟ در حال حاضرچند وکیل دادگستری در زندان به سر می برند، در ماههای گذشته نیز تعداد زیادی از وکلا بازداشت شده یا تحت محاکمه قرار گرفته اند، آیا جامعه ی حقوقی کشور حق ندارد از خانمها و آقایان هیات مدیره ی کانون وکلای مرکز و اتحادیه ی سراسری کانونهای وکلای دادگستری ایران(اسکودا) بپرسد چه اقدامی جهت دفاع از حقوق صنفی این وکلا انجام داده اند؟ آیا این کانون وکلا اکنون مستقل است که بخواهیم در آینده نگران استقلالش باشیم؟ مگر نمی گویید اکنون مستقل است اگر مستقل است پس چرا اقدامی حتی برای دفاع از حقوق اعضایش نمی کند؟ آیا معنای استقلال کانون وکلا این است که هر از چندگاهی انتخاباتی برگزار شود و عده ای هم - به وسیله ی نهادی خارج از کانون وکلا! - رد صلاحیت شوند و عده ای دیگر هم به عضویت هیات مدیره ی مراکز مختلف کانون وکلا یا اتحادیه ی سراسری آن در آیند و بعد هم درگیر دسته بندی ها و جبهه گیری های بچه گانه ی خود شوند؟

4- کانون وکلا به قولی قدیمی ترین نهاد مدنی کشور است. طی سالهای اخیر جامعه ی مدنی ایران متحمل سخت ترین فشارها بوده است. این قدیمی ترین نهاد مدنی کشور که اتفاقا متعهد به دفاع از “حق” است چه واکنشی به سرکوب دیگر نهادهای مدنی نشان داده است؟

کانونهای وکلا گویا این مسئله را درک نکرده اند که برخورد با کانون وکلا بخشی از پروژه ی سرکوب جامعه ی مدنی است. برخورد با کانون وکلا ادامه برخورد با انجمن صنفی روزنامه نگاران و سندیکای کارگران شرکت واحد است، روزی که آن برخوردها با هیات مدیره ی سندیکای شرکت واحد و رییس آن انجام شد واکنش اعضای هیات مدیره ی کانون وکلا چه بود؟ آیا غیر از این است که آنها با خود اندیشیدند بهتر است سکوت کنند تا نوبت سرکوب شان به تاخیر افتد؟ غیر از این است که  تنها در این اندیشه بودند که با سکوت و مماشات می توانند “بیرون کشند از این ورطه رخت خویش”؟ حالا و با کمال تاسف ساعت شنی سرکوب به نوبت کانون وکلا نزدیک می شود و آدمی بی اختیار این شعر برتولت برشت را به خاطر می آورد که:

در آغاز نازی‌ها سراغ کمونیست ها را گرفتند تا با خود ببرند و سر به نیست کنند/من سکوت کردم و لام تا کام حرف نزدم چون کمونیست نبودم/بعد در نخ اتحادیه‌های کارگری رفتند اما چون در شمار آنان نیز، نبودم سکوت کردم/یهودی‌ها را که هدف گرفتند بازهم واکنشی نشان ندادم چون یهودی نبودم/ تا اینکه سر وقت خودم آمدند… وقتی خودم را دستگیر کردند… دیگر کسی نبود تا صدایی به اعتراض برآرد.

5- شاید حدود دو سال پیش بود که کانون وکلا در واکنش به کشتار وحشیانه ی مردم غزه توسط ارتش اسرائیل بیانیه ی خوبی صادر کرد، و به درستی خواستار عدالت برای قربانیان و عاملین آن جنایتها شد. حالا نزدیک 18 ماه است که کشورمان ایران، شاهد حوادث تلخی است. شکنجه و کشتار زندانیان در زندان کهریزک، کشته شدن مردم در خیابانها، تعطیلی احزاب قانونی، توقیف مطبوعات، بازداشت گسترده ی فعالین سیاسی و مدنی و… تنها گوشه ای از آن چیزی است که میهن ما در ماهها ی گذشته با آن مواجه بوده است. آیا قربانیان کهریزک و کشته شدگان در خیابانهای تهران ودیگر شهرها ارزش جان شان کمتر از جان مردم غزه بود که کانون وکلا در دفاع از آنها حتی “آخ” هم نگفت؟

در همین کشور همسایه یعنی پاکستان وقتی حقوق مردم و استقلال قوه ی قضائیه با تهدید جدی مواجه شد وکلای پاکستانی با راهپیمایی شجاعانه ی خود آن هم زیر سر نیزه ی ارتش علیه اقدامات دولت نظامی ژنرال مشرف به پا خاستند، چنانکه اعتراضات آنها نقشی ویژه در بازگشت دموکراسی به پاکستان داشت. حالا اعتراض به نقض سراسری حقوق بشر پیشکش اما آیا وکلای ایرانی از همتایان پاکستانی خود هم کمترند که اتحادیه ی صنفی شان حتی در دفاع از حقوق اعضای بازداشتی اش قدمی بر نمی دارد؟

نقد کانون وکلا البته به معنای نادیده گرفتن عملکرد شرافتمندانه ی بخش قابل توجهی از جامعه ی وکلا نیست، من شخصا تعداد زیادی از این وکلا را می شناسم که دغدغه ای جز دفاع از حق ندارند و هرگز برای تحقق منافع شخصی خود حقوق دیگران را قربانی نمی کنند. در همین هیات مدیره های مختلف کانون وکلا هم کم نیستند وکلای شریف و محترمی که واقعا دغدغه ی حقوق مردم را دارند، این نوشتار به هیچ وجه در پی زیر سئوال بردن کلیت جامعه ی وکلا نیست، این مقاله حتی دعوت به سیاسی شدن وکلا و کانون وکلا هم نیست، آنچه نوشته شد تنها فراخواندن کانون وکلا به انجام بدیهی ترین وظایف صنفی و اخلاقی خود [تازه آن هم نه در قبال مردم ایران ] بلکه لااقل در قبال اعضای  خویش  است. 

به عنوان مثال تنها مایلیم بدانیم در جلسه ی مشترک کانون وکلای مرکز با رییس محترم قوه ی قضاییه وقتی رییس دستگاه قضا مصاحبه با رسانه های خارجی را موجب وهن وکلا دانست واکنش رییس کانون وکلای مرکز چه بود؟ آیا در مورد نحوه ی برخورد با وکلا اعتراض و پرسشی خطاب به رییس قوه ی قضاییه مطرح شد یا اینکه جناب رییس کانون سعی کرد با اعلام مرزبندی بین کانون و وکلای بازداشتی برای خود و دوستانش حاشیه ی امنیت ایجاد کند؟ چنین مباد.

 

پی نوشت:

این شعر که منسوب به برتولت برشت است به شکلهای مختلف ترجمه شده و بارها هم این ترجمه ها دستکاری و کم زیاد شده، با این حال عده ای معتقدند این شعر اصلا از آن مارتین نیمولر- کشیش پروتستان و ضد نازیسم- است.