این روزها از هر سو سخن از “وحدت ملی” و ضرورت و بایسته ها و نبایسته های آن است. ظاهرا گروهها و یا اشخاصی از جریان و طیف اصولگرا در پی طرحی برای برونرفت از بحران فعلی و ایجاد یک نوع آشتی و به اصطلاح وحدت ملی هستند. البته کسانی از همان جریان، که به طیف تندرو و افراطی وابسته اند، نیز به شدت با آن مخالفند و می کوشند به هر طریق ممکن مانع هر نوع طرح و تلاش برای به ثمر رسیدن این کار شوند.
پیش از هر چیز باید گفت به نظر می رسد که منظور از ایجاد وحدت و آشتی بین دوسوی جناح حاکمیت، یعنی محافظه کاران و اصلاح طلبان و به طور مشخص التیام دادن بین جناح احمدی نژادی و دولتی ها و اصلاح طلبان و معترضان به نتایج انتخابات ( موسوی و کروبی و خاتمی ) است. تلاش در زمینه ایجاد وحدت و آشتی قطعا درست و بایسته است، اما گویا در این میان میلیونها حامیان موسوی و کروبی و خاتمی، که فعلا جنبش سبز خوانده می شوند، از این معادله و محاسبه حذف شده اند و شاید وحدت گرایان این انبوه مردم معترض را از یاد برده اند و از این رو به نظرشان رسیده بدون برآورده شدن خواسته های حداقلی اینان می توان به وحدت و تفاهم آن هم در سطح ملی رسید. اگر کمی بدبین باشیم، شاید اینان اساسا برای حذف این انبوه مردم و در نهایت جدا کردن آنان از رهبران جنبش سبز در پی ایجاد وحدت بر آمده اند! اما به هرحال چنین تفکیکی در حال حاضر ممکن نیست.
اما جدای از هر بایسته و نبایسته ای، پرسش اساسی این است که آیا به راستی بین دو جناح درگیر یعنی جناح برنده و حاکم و جناح بازنده و معترض، آشتی و وحدت ممکن و محتمل است؟ در یک کلام می توان گفت به نظر می رسد که در حال حاضر به جد راه هر نوع مصالحه و آشتی و بده و بستان سیاسی بین دو جناح درگیر بسته است و حتی کورسویی برای تحقق این ایده به چشم نمی خورد. زیرا تفاوت دیدگاهها و خواسته ها و توقعات در دو سو چندان زیاد و متباین است که رسیدن به میانه راه و توافق بر سر مطالبات مشترک محال می نماید. در یک سو حناح حاکم به هیچ وجه حاضر نیست از امتیازاتی که با اعلام نتایج این انتخابات و کودتای انتخاباتی به دست آورده است، بگذرد و حتی بخشی از آن را نیز نادیده بگیرد، و در سوی معترضان نیز هیچ نوع آمادگی برای تسلیم شدن و قربانی کردن خواسته ها و توقعات میلیونها مردمی که می پرسند “رأی من کو؟” وجود ندارد. آن سو نمی خواهد از امتیازاتی که به قیمت بی آبرویی بسیار و هزینه های گزاف به دست آورده چشم بپوشد و حتی هنوز هم در پی بازداشت و محاکمه و حتی به اعتراف یکی از اصولگرایان ( عسگراولادی ) اعدام رهبران معترض است و این سو نیز نمی تواند یک تقلب در حد کودتا را نادیده بگیرد و به ویژه از دستاورد بزرگ یک جنبش عظیم مردمی و امیدواری پدید آمده در این تحول مثبت بگذرد. بنابراین راه مصالحه به کلی بسته است و هیچ زمینه مساعدی برای یک آشتی منطقی و مقبول از دو سو وجود ندارد.
اما در عین حال با توجه به اینکه به درستی گفته اند که در عالم سیاست “نمی شود” وجود ندارد و نیز از آنجا که بر هر عنصر ملی و خیرخواه فرض است هر راه حلی که به نظرش می رسد عرضه کند، پیشنهادی به ذهنم خطور کرده است که شاید عرضه آن خالی از لطف نباشد. پیشاپیش بگویم این پیشنهاد مصداق آن ضرب المثل معروف است که: “نمی شود، اما اگر بشود، چه می شود”!
اول بگویم این پیشنهاد مبتنی بر مفروض گرفتن دو پیش فرض است: یکی اینکه جنبش سبز کنونی با توجه به تفکر و شخصیت و استراتژی رهبران آن، فقط در درون دایره نظام جمهوری اسلامی و مبانی و لوازم آن (مانند انقلاب اسلامی، قانون اساسی به مثابة چهارچوب حداقلی برای گفتگو و فعالیت، “خط امام” به عنوان معیار اصلی مورد توافق جناحهای درون نظام) می تواند مطرح و محتمل باشد و در این چهارچوب قادر است به فعالیت مسالمت آمیز و مدنی و مردمی و قانونی خود ادامه دهد. در خارج از ساختار حقیقی و حقوقی نظام هر نوع راه فعالیت مدنی و سیاسی برای جناح اصلاح طلب و دموکراسی خواه بسته است و چه دوست داشته باشیم و چه خوشمان نیاید، این یک واقعیت است و با واقعیت هم باید واقع بینانه برخورد کرد. اساسا دلیلی هم ندارد که از موسوی و کروبی و خاتمی بخواهیم که از مدار نظام خارج شوند. زیرا در این صورت جز سرکوبی و شدت عمل چیزی نصیبشان نخواهد شد و مردم نیز به هیچ دستاوردی نخواهند رسید. اما پیش فرض دوم این است که دموکراسی تدریجی به دست می آید و یک فرایند است و در حال حاضر همین تلاشهای حداقلی ممکن در چهارچوب نظام و استفاده از تمام ظرفیتهای قانونی اساسی میسر و محتمل است و طبعا می تواند راه تحولات بعدی را هموار کند و به مراحل پیشرفته تری ارتقا پیدا کند. حال اگر کسانی با این دو پیش فرض من موافق نیستند، حقشان محفوظ اما باید در جای دیگر تسویه حساب کنیم و فعلا دوستان با این پیش فرض به پیشنهاد من عنایت کنند.
تنها امر ممکن ( حداقل در عالم نظر و تصور ) در شرایط بحرانی کنونی این است که احمدی نژاد تحت هر عنوان استعفا دهد و با تشکیل یک شورای ریاست جمهوری به ترتیبی که در قانون اساسی آمده در اولین زمان ممکن انتخابات ریاست جمهوری در فضای آزاد نسبی و مقبول دو جناح برگزار شود و از این سو نیز موسوی و کروبی و خاتمی و البته احمدی نژاد نیز قبول کنند که این بار کاندیدا نشوند و رقابت بین کاندیداهای دیگر از دو جناح انجام گردد. دلیل خود داری از کاندیدا شدن این شخصیتها برای جلوگیری از ایجاد حساسیت صادق و کاذب در دو سوی اختلاف است. در واقع با این خود داری محورهای اختلاف به طور موقت از صحنه حذف می شوند تا راه تفاهم هموار گردد. این معامله در واقع معامله “برد ـ برد” است و از این رو می تواند به طور نسبی مرضیالطرفین باشد. در این طرح بحث دربارة تقلب و عدم تقلب، که این همه ایجاد حساسیت کرده و رهبری طرح آن را “جرمی بزرگ” دانسته است، عملا منتفی می شود و استعفا نیز می تواند تحت عنوان خدمت به کشور و به منظور جلوگیری از بحران و تنشهای بیشتر و ایجاد آرامش و یا حکم حکومتی رهبر و هرچیز دیگر ( که خود اصولگرایان راهها را به خوبی می دانند ) اعلام شود. از قضا اگر احمدی نژاد به چنین کاری تن دهد، بی گمان به سود او نیز خواهد بود و با نیکنامی که به دست می آورد، چه بسا در ادوار بعدی با رأی بالا بار دیگر به ریاست جمهوری برگردد.
اما فواید کلی این طرح این است که با انجام آن کشور از بحران و تنشهای بیشتر و بن بست کنونی خارج خواهد شد و در یک بستر آرام نظام و جامعه و جناحها وارد میدان تازه ای از رقابتهای سیاسی و مسالمت آمیز و مدنی می شوند و این صد البته به سود همه است. به سود نظام است، چرا که از هزینه بیشتر و بی اعتباری فزونتر معاف می شود و حداقل تا چند سال و ( در صورت تن دادن به اصلاحات مدنی و دموکراتیک بعدی برای همیشه ) بقای خود را تضمین می کند. اگر مدیران نظام فکر می کنند به راستی دچار بحران نیستند و توانسته اند بر خر مراد سوار شوند و ماجرا فیصله پیدا کرده است، به زودی خواهند فهمید که دچار خوش خیالی و توهم هستند. به قول آقای کروبی “ین تازه آغاز داستان است”! فرمانده سپاه اخیرا در یک جا گفته اند “حفظ نظام از نماز واجب تر است” و در جای دیگر فرموده اند که “اشتباه نکنید، نظام در خطر است”! حال این گوی و این میدان! عقلای عالم می گویند که با تأمین آزادی و عدالت و دموکراسی و تن دادن به خواسته های قانونی و مشروع مردم و جلب رضایت میلیونها مردم معترض، نظام حفظ می شود نه تهدید و زندانی کردن بهترین فرزندان ایران و حتی خود نظام و اعمال خشونت و ستم و تبیعض. سود دیگر این است که محور اصلی مناقشه یعنی شخص احمدی نژاد از محوریت حذف می شود و این حذف مسالمت جویانه و مصلحت اندیشانه بیش از همه به سود نظام و رهبری است. فکر می کنم مسؤلان عالی و دانی نظام حال باید متوجه شده باشند که هزینه ای که ایشان و دولت وی در طول چهار سال گذشته و به ویژه در ماجرای انتخابات اخیر بر دوش نظام و کشور نهاده است، چنان سنگین و غیرقابل جبران بوده است که نمی توان به سادگی جبران کرد. قاعده “هزینه ـ فایده” یک قاعده عقلایی و معتبر است. ادامه وضعیت موجود بیش از پیش کار اداره کشور را دچار چالش و مشکل خواهد کرد.به نظر می رسد این شعار ظاهرا جوانانه خیابانی “تا احمدی نژاده / هر روز همین بساطه” کاملا درست و واقع بینانه است و چه بسا منکران آن نیز به زودی معترف خواهند شد.
اما آنچه به سود معترضان است، خروج کشور از بحران و بازگشت آرامش به جامعه است که این به سود عناصر ملی و دموکرات و جنبش مدنی هم هست؛ چرا که در شرایط بحران و تنش و سرکوب به جای تمرین دموکراسی خشونت و استبداد و روحیه انتقام و نفرت رشد می کند. روشن است که جنبش سبز و رهبرانش با حذف محور اختلاف و رسیدن به خواست حداقلی، اما مهم، که در دوران فعالیت انتخاباتی بارها مطرح کرده بودند، به آرامش نسبی می رسند و همه به تداوم جنبش دموکراسی خواهی امیدوار می شوند و در آن صورت در فضای حسن ظن همه می پذیرند که در چهارچوب نظام و قانون اساسی برای تحقق خواسته های خود تلاش کنند. فراموش نکنیم که اگر انتخابات تجدید شود، نظام عملا اپوزیسیون قانونی را به رسمیت شناخته است و این گامی بزرگ و دستاورد بی نظیری است و ما با این رسمیت یافتن اپوزیسیون وارد فاز تحقق و عملی شدن دموکراسی شده ایم. البته به احتمال زیاد در شرایط کنونی حتی در صورت تجدید انتخابات از انتخاب شدن کاندیدای اصلاح طلبان ممانعت خواهد شد اما چه باک! هیچ مهم نیست، دنیا نه تنها به پایان نرسیده است، بلکه تازه همه چیز آغاز شده است، سال دیگر انتخابات شوراها است و دو سال دیگر انتخابان مجلس و… تازه مسأله انتخاب شدن این شخص و حاکمیت آن گروه نیست، مسأله اساسی تمرین دموکراسی و شروع فرایند دموکراتیزه شدن حکومت و جامعه و در متن آن هدف عالی و نهایی توسعه و پیشرفت کشور و تحقق تمدن است.
می دانم که این پیشنهاد به شوخی و طنز بیشتر شباهت دارد اما فکر می کنم برای ثبت در تاریخ هم شده به گفتن و شنیدنش بیارزد. اگر اندکی آینده نگری وجود داشته باشد و منافع ملی و مردم و حتی نظام مورد علاقه آقایان بر منافع زودگذر و گروهی ترجیح داده شود، این پیشنهاد و یا پیشنهاد های مشابه باید پذیرفته شود. اخیرا رهبری نظام به درستی فرموده اند که سیاستمدار باید مانند شطرنج باز ماهری باشد که حرکتهای بعدی را به درستی پیش بینی کند. من سیاستمدار ماهری نیستم اما فکر می کنم پیشنهادی چنین، آینده نگری مفیدی است که منافع آن نصیب همه می شود. البته اگر به گفتة آقای پورنجاتی در این “بازار مسگرها” اصلا کسی بشنود و بخواند.