نقض غرض تکفیر و ترور

اکبر گنجی
اکبر گنجی

نقد یعنی نشان دادن عدم تناسب ادله و مدعیات، مخدوش بودن استدلال. روشن است که نقد دین، آزاد، موجه و دارای فواید بسیار است. سود این کنش نصیب دینداران و دیگران خواهد شد. نقد هیچ آسیبی به دین وارد نمی آورد. تاریخ در برابر ماست. هیچ نقدی نتوانسته است موجب بی دینی اکثریت مردم جهان شود. خداناباوران همیشه در اقلیت بوده اند. بازار دین و دینداری همچنان گرم گرم است و جامعه شناسان بزرگی چون پیتر برگر گفته اند که پیش بینی زوال دینداری توسط پدران علم جامعه شناسی خطایی بیش نبوده و در پایان قرن بیستم شاهد موج جدیدی از گرایش به دین بوده ایم. رادیکال ترین نقدها علیه دین، به سود دینداری تمام می شود، برای اینکه دینداران اندیشه ی دینی را از نو بازسازی می کنند.

توهین به معنای دشنام گویی است. توهین کنشی اخلاقاً نارواست.

مقدسات یعنی اموری که گروهی آنها را بی چون و چرا ، آسمانی، الهی، کامل، حقیقت محض، پاک و…به شمار می آورند.

توهین به مقدسات، همچون توهین به هر امر دیگری، ناموجه است. چرا؟ برای اینکه :

الف- رذیلت اخلاقی و ضعف علمی توهین کننده را به نمایش می گذارد. متفکر نقد می کند، اما توهین نمی کند. ناقد است، نه دشنام گوی،

ب- موجب رنجش فرد و گروهی می شود که به آنها یا اعتقاداتشان توهین شده است،

ج- با دموکراسی- به معنای تحمل و احترام به دیگری (دگراندیشی و دگرباشی)- تعارض دارد، چرا که به جای تحمل باورهای دیگری، به اعتقادات او توهین می کند.

د- زندگی صلح آمیز را ناممکن می سازد و راه گفت و گو را می بندد.

دینداران به درستی به دنبال آنند تا از باورهای خود محافظت به عمل آورند. اما محافظت از باورهای دینی در دوران مدرن همانند دوران ماقبل مدرن نخواهد بود. دین در دوران کهن با تقریباً همه ی ارکان جهان هماهنگ بود، اما در دوران مدرن، دین نه تنها رقبای زیادی پیدا کرده است، بلکه برخی از رقبا چنان مرجعیتی یافته اند که دین می بایست عدم تعارض خود با آنها را نشان دهد.

تعارض فرآورده های وحیانی با یافته های عقل پسینی(علوم طبیعی و انسانی تجربی) و عقل پیشینی (فلسفه) وضعیت دشواری برای دین پدید آورده است. افراد پس از سنی خاص وارد مدارس شده و سپس به دانشگاه می روند. مدارس و دانشگاه ها و رسانه ها علوم جدید را به افراد می آموزانند. کارآیی شگرف یا موفقیت عملی این علوم و تحول عظیمی که در زندگی آدمیان پدید آورده اند، این ایده را در اذهان می رویاند که آنها حقیقت دارند و نمی توانند باورهای کاذب ناموجه باشند. اگر این علوم بیانگر حقیقت اند، پس باورهایی که با آنها تعارض دارند، حقیقت ندارند و کاذب اند. برای معتقدان به این رویکرد، باورهای دینی اموری عقل گریز یا عقل ستیز به شمار می رود. بنابراین، حداقل بخشی از باورهای دینی را خرافات و مهملات قلمداد می کنند که یک آدم عاقل نمی تواند به آنها باور داشته باشد. نتیجه ی این رویکرد این است که دین و دینداران در موضع متهم قرار می گیرند. به تعبیر دیگر، باورهای دینی یا مومنان غیرعقلانی اند.

در خصوص اسلام، این وضع دشوارتر است. وضعیت توسعه نایافته ی جهان اسلام از یک سو و رژیم های استبدادی حاکم بر این جوامع از سوی دیگر، بهانه ی دیگری به دست مخالفان داده تا مدعیات خود را موجه به شمار آورند. کار که به ایران می رسد، وضع بازهم دشوارتر می شود. به هرحال تاکنون در کلیه ی جوامع اسلامی دولت های سکولار حاکم بوده که با اسلام و گروه های اسلامی نیز خصومت ورزیده اند. اما ایران در 33 سال اخیر دارای حکومت دینی جمهوری اسلامی بوده و این رژیم به نام اسلام و تشیع مخالفان را سرکوب و استبداد را بر کشور حاکم کرده است. این رژیم کینه ها و نفرت های بسیاری آفریده است. در این سیاق و زمینه، گروهی نفرت و کینه ی از زمامداران جمهوری اسلامی را به نفرت از اسلام و تشیع تعمیم می دهند. مگر زمامداران حاکم بر ایران خود را با اسلام و تشیع یکسان قلمداد نمی کنند و مگر نمی خواهند دیگران هم به همین نحو به آنها نگاه کنند، خوب حداقل در گروه هایی موفق شده و آنها اسلام و تشیع را همان چیزی می دانند که اینها می گویند و می کنند. این رژیم اسلام و تشیع را بسیار خرج کرده و آنها را برای هر چیزی هزینه کرده است. خرج بسیار(اجرای اجباری دین، مهر دین بر همه چیز زدن، و…)، موجب فرسایش اندوخته می شود.

یکی از جمهوری اسلامی و زمامدارانش ناراحت است و می خواهد آنها را مسخره کند، خوب اسلام و تشیع را مسخره می کند. یکی مراجع تقلید مدافع مظالم رژیم سرکوبگر موجود را منحط می یابد، اسلام و تشیع را منحط قلمداد می کند. یکی دیگر نیز می گوید که زمامداران کنونی ایران نمونه های مدرن پیشوایان اصلی دین اند. یکی می خواهد به این رژیم ضربه ای وارد آورد، زورش نمی رسد، چیزی به پیشوایان دین می گوید تا صدای عصبانیت اینها را بلند کند. یکی دیگر- در این جنگ- از سلاح دشنام استفاده می کند. در جنگ که حقیقت و عدالت و گفت و گو در کار نیست، طرفین از هرسلاحی علیه یکدیگر سود می جویند. اهانت در مقایسه ی با توپ و تانک چیزی به شمار نمی رود. وقتی یک طرف در جنگ برای تسخیر قدرت و نگاهداری آن از زندان و شکنجه و اعد ام استفاده می کند، طرف مقابل که فاقد این امکانات است، زبان را به سلاح مبدل می سازد. در چنین بستری شعر به کلاشینکف تبدیل می شود.

حال فرض کنیم همه یا اکثریت عقلا توافق دارند که فرد یا گروهی به مقدسات مردمانی توهین کرده است. با او یا آنها چه باید کرد؟

آیا فردی که به مقدسات توهین کرده باید مرتد اعلام شود؟

به فرض آنکه توهین کننده مرتد باشد، آیا مجازات مرتد اعدام است؟

هدف این نوع مجازات چیست؟ پیشگیری از تکرار این نوع جرم یا انتقام گرفتن از توهین کننده؟

اگر هدف پیشگیری است، آیا صدور احکام ارتداد بدون آنکه امکانی برای اعمال آن وجود داشته باشد، موثر است؟

به فرض آنکه بتوان توهین کننده را ترور کرد، آیا ترور توهین کننده موجب پیشگیری از توهین به مقدسات می شود؟

به فرض آنکه بتوان توهین کننده گان را ترور کرد، آیا تروریسم موجب حفاظت از دین می شود یا ترور به زیان دین و دینداری است؟

دوام دین در دوران مدرن تا حدود زیادی به اخلاقی بودن آن بستگی دارد. آنچه امروزه بیش از هر چیز به دینداری صدمه وارد می آورد، کنش هایی است که اخلاقاً مذموم به شمار می رود. حذف، تبعیض، خشونت، سرکوب و ترور برخی از کنش های اخلاقاً ناپذیرفتنی دوران معاصرند. دینی که فرمان به ترور می دهد، از نظر انسان امروز غیر اخلاقی است. اهانت به مقدسات و دینداران- اگر چه ناموجه است- موجب کاهش دینداری نمی شود، اما خشونت و ترور می شود.

صدور احکام تکفیر به زیان دین و دینداری است. مخالفان و دین ستیزان همین احکام را علم کرده و سرشت دین را با آن یکسان قلمداد خواهند کرد. از سوی دیگر، اهانت کنندگان وقتی ببینند که اهانت هایشان کارساز بوده و ارباب دین را به واکنش هایی واداشته که موجب جهانی شدن کنش شان گردیده، بر اهانت های به مقدسات خواهند افزود. فرد گمنامی را در نظر بگیرید که خواستار شهرت است. او می بیند که بدون هیچ هزینه ای می تواند مشهور شود. چگونه؟ با اهانت کردن به مقدسات و تکفیر شدن از سوی فقیهان و خود را در معرض ترور قلمداد کردن. این بازار را دشنام گویان و فقیهان با یکدیگر گرم می کنند. دینداران اگر واقعاً درد دین دارند، باید این دشنام ها را نادیده بگیرند. آنان حتی می توانند از این امر به سود دین و دینداری استفاده کنند. چگونه؟ می توانند بگویند که دین ستیزان افرادی غیر اخلاقی اند که به جای نقد عالمانه به دشنام گویی توسل می جویند. اما ما دینداران، با اخلاق و عقلانیت از دین دفاع می کنیم.

یک تفاوت عمده را نباید نادیده گرفت: هر کس اهانت می کند، دشنام گوی است. اما هر کس حکم ترور صادر می کند، تروریست است. حفظ و احیای دین منوط به آیت الله های تروریست نیست.