در اینکه محمدباقر قالیباف تنها ستاره اصول گرایی در ایران است هیچ شکی وجود ندارد. در میان تمام کاندیداهای اصول گرا، فقط قالیباف است که مستقل از اراده نهادهای قدرت، می تواند در یک انتخابات رقابتی، بازیگر مهمی باشد و حتی رای بیاورد. اما آیا برای رئیس جمهور شدن درون نیروهای اصول گرا، کف رای به تنهایی کفایت می کند؟ جواب من به این پرسش منفی است و توضیح می دهم که استراتژی انتخاباتی قالیباف چگونه با تهدیدهای جدی مواجه خواهد شد.
من اگر در تیم کمپین انتخاباتی قالیباف بودم، تاکتیک های انتخاباتی ام را بر تمرکز رای در ۳ استان اصلی کشور خلاصه می کردم. تهران، اصفهان و خراسان. دلیل اهمیت این سه استان پتانسیل رایی است که فردی مثل قالیباف می تواند داشته باشد.
بگذارید به آخرین آمار انتخاباتی قالیباف در این ۳ استان – سال ۱۳۸۴ – نگاهی بینداریم:
رای قالیباف در خراسان رضوی ۸۷۷ هزار نفر ـ– رای اول ـ– بود. نفر دوم، هاشمی ۵۲۰ و نفر سوم احمدینژاد ۳۷۰ هزار رای داشتند. خراسان رضوی و شمالی استانهایی هستند که قالیباف رای آنها را به سبب قومیتی میتواند بدست آورد.
در تهران، قالیباف ۶۴۰ هزار رای بدست آورد. احمدینژاد ۱. ۵ میلیون رای داشت ـ– رای اول ـ– و هاشمی هم ۱/۲ میلیون رای بدست آورد. تهران استانی است که قالیباف به دلیل شهرداری شهر تهران، میتواند رای بخشی از مردم را به خودش جلب کند.
قالیباف در دور اول سال ۱۳۸۴، رای ۲۰۰ هزار نفر از مردم اصفهان را بدست آورد. رای او تقریبا برابر با کروبی و معین و ۶۰ هزار نفر کمتر از هاشمی رفسنجانی بود. در این انتخابات، احمدینژاد رای ۸۰۰ هزار نفر از مردم اصفهان را بدست آورد. اصفهان استانی است که در سال ۱۳۸۴ به کاندیدای منتسب به خود ـ– دکتر معین ـ– رای اول را نداد. برخلاف بقیه استانها از قبیل خراسان، مازندران، آذربایجان، لرستان و سمنان که نفرات اول در این استانها، کاندیداهایی بودند که انتساب قومیتی داشتند، برای اصفهان اینگونه نبود. به اضافه اینکه در انتخابات سال ۱۳۹۲ هم، هیچ کاندیدای قدرتمندی از اصفهان، کاندیدا نشده است (جهانگیری کاندیدای بالقوه اصلاح طلبان، وزیر صنایع و معادن دولت خاتمی، در زمان هاشمی رفسنجانی استاندار اصفهان بود).
اگر فرض کنیم که انتخابات سال ۱۳۹۲ با تعدد کاندیداها همانند انتخابات سال ۱۳۸۴، دو مرحلهای باشد، قالیباف به صورت بالقوه توان بدست آوردن بخشی از رای هاشمی، معین و قسمت زیادی از رای احمدینژاد در دور اول را دارد. یعنی طبقه متوسط و اصلاح طلبان که به صورت مشترک آرای هاشمی و معین را تشکیل میدادند میتوانند بخشی از آرای قالیباف را در سال ۱۳۹۲ تشکیل دهند (مطابق محاسبات من، ۱/۴ میلیون از آرای قالیباف در دور دوم سال ۱۳۸۴ به سبد هاشمی رفتند. اثبات مطالعه موردی این ادعا، رای ۱۷۰ هزار نفری هاشمی در دور دوم سال ۱۳۸۴ در استان خراسان شمالی است که از مجموع آرای معین – ۳۷ هزار رای - و قالیباف ۱۰۰ هزار رای بدست آمده است. در مقاله دیگری به تفصیل در مورد تقسیم بندی آرای انتخاباتی در سال ۱۳۸۴ خواهم نوشت).
به همین ترتیب، رایهای تشکیلاتی نهادهای حاکمیتی هم که در دور اول سال ۱۳۸۴ برای احمدینژاد محسوب شدند میتوانند برای قالیباف شمرده شوند. به این نکته هم باید توجه کنیم که رای احمدینژاد در دور اول، لزوما رای مخالفت با الیگارشی نظام حاکم و ضدیت با هاشمی نبود. رای ۱۷ میلیونی او در دور دوم اینگونه قابل تعریف است.
اما خب، مشکل قالیباف همین جاست. او برای بدست آوردن رای تشکیلاتی احمدینژاد در سال ۱۳۸۴، باید حتما رای تشکیلاتی نظام را بدست آورد و برای این امر دو رقیب جدی دارد. ولایتی درون ائتلاف ۲+۱ که این روزها گفته می شود رای های تشکیلاتی –ـ طرح بصیرت ـ– فعلا برای اوست و دیگری سعید جلیلی که در اینجا توضیح داده ام چرا می تواند کاندیدای نظام باشد. این موضوع را هم فراموش نکنیم که سعید جلیلی، زاده مشهد است و حتی در این استان مهم برای قالیباف، می تواند یک رقیب ویژه باشد.
بنابراین قالیباف برای آنکه بتواند بتواند حتما به دور دوم برود، باید تمام یا بخشی از آرای تشکیلاتی نظام را داشته باشد، و دقیقا به همین دلیل است که او این روزها بارها از فتنه و مبارزه با سران فتنه می گوید و مدعی می شود که در خط مقدم مبارزه با حوادث سال ۱۳۸۸ قرار داشته است.
اما همانطور که قبلا هم گفتم قالیباف باید بخشی از آرای طبقه متوسط را هم به خودش اختصاص دهد. منظورم از طبقه متوسط گروههایی هستند که در یک انتخابات معمولی به اصلاح طلبان ـ– با نمادهایی مانند خاتمی ـ– رای میدهند و با احتمال بالا در انتخابات سال ۱۳۶۸ هم ـ– بخصوص در تهران ـ- به میرحسین موسوی رای داده بودند. رای این گروه در سال ۱۳۸۸ در تهران اهمیت اساسی دارد و قالیباف به عنوان شهردار تهران برای رسیدن به دور دوم به بخشی از این آرا یا تمام آن، به شدت احتیاج دارد. به همین دلیل هم هست درحالی که قالیباف یکی به نعل و یکی به میخ می زند، بدنه تشکیلاتی او، به ویژه در شبکه های اجتماعی به توجیه عملکرد وی مشغول هستند. به عنوان مثال پس از آنکه سخنانی از قالیباف منتشر شد که گفته بود سران فتنه با عذرخواهی هم نمی توانند برگردند، صفحات منتسب به قالیباف در شبکه های اجتماعی مدعی شدند که منظور آقای شهردار، موسوی و کروبی نیست.
همین زیست دوگانه یعنی عدم انطباق بین عمل و گفتار، مهمترین نقطه ضعف انتخاباتی قالیباف است. او اگرچه این روزها از آنچه که “فتنه” نامیده می شود اعلام برائت می کند اما متهم است که دیر این کار را انجام داده است و جزئی از “ساکتین فتنه” محسوب می شود. درحالی که این ادعا برای کسانی مانند حداد عادل، ولایتی و البته جلیلی که به نظر من اصلی ترین رای تشکیلاتی می تواند متوجه او باشد، صادق نیست.
این زیست دوگانه را اگر با محبوبیت نسبی قالیباف در طبقه متوسط جمع کنیم، همان می شود که می تواند به مهمترین منبع اعتراضی برای یک فرد تبدیل گردد. مزیت احمدی نژاد به قالیباف در سال ۱۳۸۴ و جلیلی به قالیباف در سال ۱۳۹۲ این است که به نظر می رسد این دو در طبقه متوسط –ـ که دارای رابطه ارگانیک با اصلاح طلبان هستند ـ– پایگاهی ندارند و پایگاه رای آنها صرفا در جاهایی است که می تواند با پایگاه رای نظام در سطوح بالای خود مشترک باشد، به همین دلیل هیچ گاه در مقابل نظام قرار نمی گیرند و یا توان این کار را ندارند. درحالیکه قالیباف به صورت بالقوه پتانسیل این امر را دارد و این نکته ای است که به نظرم اجازه سرازیر شدن رای تشکیلاتی نظام را به او می گیرد و قالیباف در حد نامزد سوم و چهارم در انتخاباتی شبیه انتخابات سال ۱۳۸۴ رای می آورد.
نکته آخر هم برای قالیباف، احتمال حضور خاتمی در انتخابات است. حضور خاتمی برنامه انتخاباتی دو نفر را به صورت حتم با مشکل مواجه می کند. اولین آنها قالیباف و دومی اسفندیار رحیم مشائی است که گمان می کنند رای اصلاح طلبانه وقتی با طبقه متوسط همپوشانی پیدا میکند شاید به طرف آنها هم برود. خاتمی اگر بیاید، قالیباف ستادهای انتخاباتیاش را جمع خواهد کرد؛ همان کاری که در سال ۱۳۸۸ انجام داد و بعد از کاندیداتوری خاتمی، ستادهای انتخاباتیاش را تعطیل نمود. مهمترین دلیل این امر آن است که قالیباف هم مانند محسن رضایی رویای ریاست جمهوری دارد، اما نمیخواهد همانند محسن رضایی به دلیل شکستهای متعدد و پشت سر هم موجبات تمسخر خود را فراهم آورد. و اگر اینگونه شود، قالیباف راحتتر به برنامه ائتلاف ۲+۱ تن خواهد داد که قصد دارد قالیباف را به عنوان معاون اول یکی از دو کاندیدای دیگر ـ– یعنی ولایتی و حداد عادل و با احتمال بیشتر ولایتی ـ – معرفی کند.
یک بار در سال ۷۶ و پس از پیروزی خاتمی برخی میگفتند که راه پاستور از ساختمان وزارت ارشاد در بهارستان میگذرد. همان شد که برخی در میانههای کار خاتمی، رئیس جمهور بعدی را در قامت مهاجرانی، وزیر ارشاد خاتمی، میدیدند. بعد از پیروزی احمدینژاد در سال ۱۳۸۴ که مستقیم از ساختمان خیابان بهشت به دفتر رئیس رئیس جمهور در پاستور رفت، امر به برخی دیگر مشتبه شده است که این بهشت است که مسیر پاستور را همراه میکند و قالیباف هم این رویا را دارد. اما این را نباید فراموش کند که بعد از سال ۸۴،اگر یک کاندیدا اصول گراست و می خواهد رئیس جمهور شود باید دم ساختمان های خیابان جمهوری را ببیند که نصف راه را رفته است. نصف دیگر به بازی اصلاح طلبان و کاندیدای نهایی آنان بستگی دارد. قالیباف نه در این سوی میدان شانسی دارد و نه در سوی دیگر هنوز به نیامدن خاتمی مطمئن است.