اجرایی در خلاء
“به مراسم مرگ داداش خوش آمدید” نوشته سلما رفیعی و کارگردانی سمانه زندی نژاد دربخش کارگردانی،طراحی صحنه و بازیگری مرد جوایز ویژه ی جشنواره بین المللی تئاتر فجر را به خود اختصاص داده است.نگاهی داریم به متن و چند و چون اجرا در صفحه نمایش…
خلاصه نمایش: پیرمردی به نام “آقا عبدالصمد” میراث دار دستگاهی است به نام “نقره ها” که به وسیله تسلط بر آن می تواند آهنگ زمان را در دست گیرد. او می خواهد طبق قاعده ای فرزند خود را نیز با میراث اجدادش (نحوه کار با دستگاه) آشنا کند اما فرزند او که سودای “فوتبال” را به سر دارد دل به یادگیری فنون نقره ها نمی دهد. سالها گذشته و پسر خود صاحب خانواده ای شده است. در آن روز خاص پسر دستگاه نقره ها را دستکاری می کند و به همین سبب زمان در همان روز که قرار است فرزند پسرش (داداش) از خدمت سربازی به خانه بازگردد متوقف می شود. ..
“به مراسم مرگ داداش خوش آمدید”در شرایطی نامتعادل میان شک و یقین سیر میکند. شرایطی که گاه به وضوح رئالیستی و یا گاه به همان وضوح غیر واقعی است. به این منظور که روایت این اثر در جایی مابین واقعیت و خیال سیر میکند. تا آنجا که گاهی مخاطب به این فرض میرسد که آیا شخصیت های قصه مسخ شده اند، و یا اینکه از ابتدا خود را در لوای مخفی نگه داشتن نامشان پنهان کرده اند؟در واقع این نمایش از یکسو بر پایه موقعیت استوار است و از سوی دیگر تنها این قدرت پردازش شخصیتهاست که روند پیشبرد قصه اثر رابر اساس عواظف و نظامی که به آن ها می بخشد، پی میگیرد.
سازماندهی عواطفی که منجر به گریه میشود، تمامیت اجرای سمانه زندی نژاد در مقام کارگردان است. در این نگاه ساده چیزهایی هست که شاید در نگاه سطحی این جمله به کجی کشیده شود و نتواند گویای اجرایی باشد که تماشاگر با آن مواجه میشود. تکنیکهای رایج گریستن تماشاگر با عناصر کلیشهای بارها آزموده شده و هر بار نیز نتیجه داده است. عناصری همچون استفاده از ضجهمورههای دردانگیز، داستانهای اشکانگیز، مکثهای طولانی یا به طور مسلسلی ایجاد رخوت فکری در تماشاگر و تصویرهای نابهنجار را در ذهن او تداعی کردن، حتی استفاده از موسیقیهای آن چنانی و بالاخص نواهای انسانی شبیه به حالتهای غمانگیز، حتی منظر نمایش وافعی و رنگ و رو رفته و تأکید بر بحرانهایی که انسان را مورد ظلم قرار میدهد؛ استفاده از نورهای موضعی بیسبب و هر روشی که باعث رقتانگیزی موقعیت نمایشی شود. حتی کشمکشهای بیپایان و دست و پنجه نرم کردن شخصی با مرگ تا مرگ!
“به مراسم مرگ داداش خوش آمدید”، هیچ کدام از این روشها را ندارد. سازماندهی کلی نوشتار به گونهای به تخریب تراژدی و کمدی میپردازد. برای این کارسلما رفیعی به عنوان نویسنده و زندی نژاد به عنوان کارگردان با استفاده از سادهترین حرفها که شاید سالهای دور از مد افتاده است، به خلق لحظات غیر منتظرهای میپردازند.
دراین نمایش با یک موقعیت دیدنی روبروئیم که در عین رویکرد اجتماعیاش، کاملاً درونی و انسانی هم هست: از سویی به تقابل قدرت و مفهوم آزادی اشاره دارد(بیآنکه به دام شعارهای سطحی درغلتد) و از سوی دیگر درونیات شخصیتی پیچیده را در موقعیتی بغرنج به بهترین شکل رو در روی مخاطبش قرار میدهد. انسانی که از هر سو مورد هجوم است. از این حیث نمایش میتواند به رغم انبوهی حرفهای”بزرگ” و”عمیق” ـ که میتواند هر نمایشی را به قعر بکشد ـ سربلند بیرون میآید.
از سویی خوشبختانه متن با اجرای در خوری هم همراه است. سمانه زندی نژاد در “تجربه”ی خود در سالن سایه ـ که به درستی جایگاه چنین کاری است ـ میتواند به درک درستی از متن برسد و تماشاگر را درگیر مفاهیم آشکار و پنهان اثر کند. همه چیز به شکل درستی غیرعادی است. قرار نیست با نمایشی معمول روبرو باشیم؛ و خوشبختانه این غیرعادی بودن چندان عامرانه به قصد متفاوت بودن نیست. به یک معنی چنین متنی اجرایی غیرعادی میطلبد، اما نه ادایی. در نتیجه اغلب شگردهای به کار رفته، متناسب با متن ـ از سویی و از سوی دیگر ـ به هیچ عنوان برای مرعوب کردن تماشاگر نیست. فضای ساخته شده مهمترین امتیاز است.
زبان نمایشنامه هم با وجود کم و کاستی هایی که در ارائه و انتقال مفاهیم خود دارد ،حائز اهمیت است.زبان درام در لایههای خود آن قدر فقیر است که به راحتی با ذهن مخاطب ارتباط برقرار میکند. از این روست که نیازی به در خود فرورفتن و رمزگشایی نیست. شاید تمام فرورفتن در معانی این کار به همین خاطر است. در واقع هدف اصلی که در این اجرا تعقیب میشود یک جمله است: نشان دادن وضعیت بحرانی بشر از سادهترین روش ممکن!
در اجرای مورد نظر به راحتی می توان متوجه شد که کشش متن تنها از جایگاه خود و با قدرت بسزایش وجود مخاطب را درگیر میکند. یعنی در واقع این تنها شرایط بصری روایت است که عامل انتقال صحیح متن میشود.
بسیاری معتقدند که کارگردان در بسیاری از موارد باید به راحتی از کنار متن بگذرد و ریتم اثر را به دلخواهش تند و یا گاه کندتر کند و همچنین نوشته را با ایدههای شخصی اثر همسو کند. اما این تنها در صورتی است که مفهوم و تم اصلی اثر را قربانی نکرده و اصولاً به عنوان اجراگر ادبیات، جایگاهش را حفظ کند. هر چند که در این اجرا نیز گوشههایی از متن سلما رفیعی حذف شده است، اما در نهایت به رسالت گروه اجرایی نسبت به نمایشنامه خدشهای وارد نشده است.
کارگردان با طراحی و اجرای میزانسن های منحنی در بخش نخست نمایش و خطوط شکسته در میانه ی دوم اجرا مسیر مشخص و درستی را جهت بیان تصاویر خود انتخاب می کند.او با هدایت بازیگران در فضایی سوررئالیستی تلاش می کند تا از ناهمواری های درام کاسته و آنچه نمایشنامه از گفتنش عاجز است در قالب فضاسازی منتقل کند.
در اینن میان بازی بازیگران یک دست و دیدنی است.حسین امیدی در نقش پدربزرگ خانواده با ارائه نقش و رنگ آمیزی درست آن می کوشد نبض صحنه را در دست داشته باشد.مکث ها،سکوت ها و پرتاب به وقت دیالوگ ها از زبان وی باعث می شود دیگر بازیگران صحنه نیز با ریتمی درست و دقیق به تبعیت از وی ایفاگر کاراکترهای خود باشند.
اما با نگاهی دقیق تر به مجموعه ی اجرای “به مراسم مرگ داداش خوش آمدید” متوجه خواهیم شد که به واقع شیما میرحمیدی طراح صحنه و لباس، پس از کارگردان مهمترین نقش را در این نمایش دارد. صحنه که یک طبقه از اتاق نشیمن منزلی را نشان میدهد، به جز چراغهای آسانسور کاملاً سپید و تداعیگر فضایی خیالی و انتزاعی است. همان خیالی که در سرهر یک از شخصیت های نمایش است. در این نمایش گروه مجری از زوایای مختلف ساختمان به کنجکاوی می پردازد.تغییر مکان بازیگران و صحنه که انگار از پنجرهای بیرونی به این اتاق مینگرند، ایده فوقالعادهای است که با یک تمهید ساده تحقق مییابد. تغییر شمارة طبقه آسانسور حس انتقال فضا را یک طبقه به طبقة دیگر را کاملاً و به زیبایی به تماشاگر منتقل میکند. طراحی صحنه چشمگیرترین وجه این نمایش است که دقت در ساخت آن، در اجرای ایدههای خلاقانهتر، راهگشا و یاریگر کارگردان است.
اما کارگردان به تمامی از آن استفاده نمیکند. کارگردانی سر راست و بیپیرایه زندی نژاد در خدمت روایت صریح و مطلق متن است و به حاشیه روی و بازیگوشی تن نمیدهد. میتوان گفت خطر نمیکند. او در استفاده مفید از درهای مختلفی که به صحنه باز میشوند غفلت میکند و از بهرهگیری از طرحهای خلاقانهای که به خلاقیت بیشتر هم راه میدهد، سر باز میزند. نظریه تفکر برانگیز بودن نمایش، پس از پایان، مورد تاکید بیشتری قرار میگیرد.
تالار اجرا: تالار سایه
اردیبهشت ۱۳۹۱ - ۲۵ خرداد ۱۳۹۱
نویسنده: سلما رفیعی
کارگردان: سمانه زندی نژاد
بازنویسی: فرزانه سهیلی . محمد زارعی
بازیگران: حسین امیدی . آذر خوارزمی ، محمدرضا علی اکبری . فرزانه سهیلی . غزاله رشیدی . محمد جواد ذوالقدر
دستیار کارگردان و برنامه ریز: کیارش وفایی
طراح صحنه و لباس: شیما میر محمدی
روایط عمومی: شهاب الدین حسین پور
طراح پوستر: عماد سالکی
بهای بلیط: 8000 تومان. 60 دقیقه
برنده جایزه اول کارگردانی ، اول طراحی صحنه ، اول متن ، تقدیر بازیگری مرد و کاندیدای بازیگری مرد از بخش مسابقه سی امین جشنواره بین المللی تئاتر فجر