کسانی که چند دهه پیش از انقلاب را تجربه کردهاند، بهخوبی میدانند که در خانههای بسیاری از خانوادههای مذهبی شهری تلویزیون نبود، روستاها که به دلایل متعدد جای خود داشت، حتی رادیو هم در این خانهها بعضا دیده نمیشد، یا موارد استفاده از آن محدود به اخبار و اذان یا سخنرانی مرحوم راشد و دعای سحر و داستان شب بود. براساس نتایج سرشماری در سال ۱۳۵۵ بیش از ۷۶ درصد خانوارهای کشور که احتمالا بیش از ۸۰ درصد جمعیت را تشکیل میدادند فاقد تلویزیون بودند و حدود ۳۵درصد نیز رادیو نداشتند. بخشی از این وضعیت ناشی از فقدان امکانات مثل برق یا منابع پایین درآمدی خانوارها بود، ولی بخش مهم تر آن به دلیل حساسیتهای مذهبی در استفاده از این دو رسانه بود. حساسیتی که به صورت سنتی در برابر هر پدیده نوظهوری وجود داشت، همچنان که در اوایل ورود بلندگو به جامعه برخی نیروهای سنتی از به کاربردن آن اجتناب میکردند، هر چند بلندگو برخلاف رادیو و تلویزیون به لحاظ پیام، پدیدهیی خنثی بود در حالی که به دلیل انحصاری بودن رادیو و تلویزیون نزد دولت این دو وسیله به لحاظ مفهومی و پیام، جهتگیری مخالف با ارزشهای خانوادههای مذهبی داشتند و جامعه در برابر استفاده از آنها بیشتر مقاومت میکرد. آنچه که گفته شد مربوط به گذشته بود ولی الان در برخورد با پدیده های جدید با چه وضعی روبرو هستیم؟ حضور اینترنت و شبکههای اجتماعی آن در خانههای ایرانیان و رشد سریع آن مورد مناسبی برای ارزیابی این وضع است. در واقع اگر بخواهیم با معیارهایی که مردم ایران در گذشته نسبت به داشتن رادیو و تلویزیون مقاومت میکردند نگاه کنیم، دراین صورت باید گفت که از طرف مردم تمام راهها برای حضور این میهمان تازه آمده در منزل، محل کار، محیط آموزشی و کافیشاپها، باید بسته باشد، و از آن مهمتر اینکه مقایسهیی میان شبکههای ماهوارهیی فعلی با شبکه تلویزیونی ایران پیش از انقلاب نشان میدهد که با اتکا به آن معیارها، نه تنها بامهای منازل ایرانی نباید از دیشهای ماهوارهیی پر باشد، بلکه اگر مقدار اندکی هم باشد باید از جانب مردم مورد تخریب قرار گیرند، در حالی که وضعیت به گونه دیگری است و بهرغم فشارهای قانونی و محدودیتهای رسمی ارتباطی، گرایش برای استفاده از این رسانهها به طور روزافزونی بیشتر میشود(شاید مصداق مردم بر چیزی که منع میشوند حریص هستند، شدهایم). این یادداشت در مقام پرداختن به چرایی این پدیده نیست و فقط میخواهد متذکر شود که توسعه و کاربرد رسانههای جدید ماهواره و اینترنت در ایران و سایر جوامع اسلامی زمینهساز چه نتایجی خواهد بود؟ و البته فقط به یک مورد آن که اجتماعی شدن است اشاره خواهد کرد. کودک از هنگامی که متولد میشود، در معرض روابطی قرار میگیرد که او را اجتماعی میکند، این روابط از طریق نزدیکان، خانواده، همسالان، مدرسه، رسانهها، مساجد و … برقرار میشود. درطول زمان سهم هر یک از این عوامل اجتماعیکننده تغییر کرده، بویژه در چند دهه اخیر تغییرات مزبور بیشتر شده است، ولی در گذشته نوعی توازن و هماهنگی میان اجتماعی کردن این نهادها وجود داشت، به عبارت دیگر هرکدام از آنها بخشی از اجتماعی شدن فرد را عهده دار میشدند که در نهایت مکمل یکدیگر بودند و کمتر پیش میآمد که یک نهاد یا عامل، ساز کاملا مخالفی را در اجتماعی کردن فرد بزند. علت هم روشن بود، زیرا همه این نهادها بهنحوی منشا داخلی و با یکدیگر تعامل داشتند و جامعه میتوانست بر آنها نظارت داشته باشد. ولی با آمدن ماهواره و اینترنت توازن و تعامل مذکور به هم خورده است، زیرا از یکسو بر جهتگیریهای محتوایی این عامل جدید نظارتی وجود ندارد، و ازسوی دیگر اقشار و گروههای خاصی بیش از دیگران در آن حضور دارند (اعم از اینکه استفاده کننده پیام باشند یا تولیدکننده پیام). ضمن آنکه وزن و اهمیت آنها در اجتماعی کردن مخاطبان خود، هم از حیث کمیت هم از حیث کیفیت بیش از رسانهها و نهادهای پیشین شده است. تنوع وسیع دسترسی به مطالب و ارزشهای جدید در کنار امکان حضور در شبکههای اجتماعی موجب شده است که فضای ارزشی و فرهنگی و نیز اجتماعی و ارتباطی افرادی که از این رسانهها استفاده میکنند بهمرور زمان با سایرین تغییر کند و کمکم شاهد دو فضای ذهنی و رفتاری متفاوت و حتی متضاد در درون یک فضای فیزیکی و عینی معین باشیم و به لحاظ جامعه شناسی، جامعه به دو قطب و دو جامعه جداگانه تقسیم شود، بدون آنکه امکان جداسازی فضایی و مکانی آنها فراهم باشد. دو جامعهیی که مراجع و مجاری اجتماعی کننده آنها متفاوت است، و در نتیجه افراد آنها نسبت به فضای یکدیگر ذهنی و انتزاعی میشوند و درک نادرستی از جایگاه خود و دیگران پیدا میکنند. آنها در لباس پوشیدن، آرایش ظاهر، ارزشها و درک مصداقی از ارزشها و حتی ادبیات و زبان و هنر و مهمتر از همه از نظر اطلاعات در دو مسیر متفاوت با یکدیگر سیر خواهند کرد. در این جامعه با دو جهان مواجهیم، یکی جهان واقعی که از گذشته بوده و دیگری جهان مجازی که برآمده از انقلاب ارتباطات و اطلاعات است و این دوگانگی منشا اصلی ناپایداری جامعه خواهد شد. این دوگانگی در غرب شکل نمیگیرد، اگرهم باشد، درحدی نیست که شکافی عمیق و پرنشدنی میان طرفین ایجاد کند، ولی در جوامعی مثل جوامع اسلامی و ایران تاثیرات مذکور گسترده است. شکافهایی که بر اثر این پدیده تعمیق میشود منحصر به شکاف فرهنگ غربی و اسلامی نیست، بلکه شکافهای قومی و درون دینی(فرقههای گوناگون مذهبی) و سیاسی میان حکومت و مردم هم ژرف تر خواهد شد. اکنون این سوال پیش میآید که راهحل چیست؟ آیا با شیوههای فنی و سختافزاری مثل ممنوعیت و محدودیت برقرار کردن و فیلتر کردن یا پارازیت انداختن میتوان مشکل را حل کرد؟ باید واقعبین بود. پیش از انقلاب استفاده از تلویزیون از سوی حکومت ترویج و تبلیغ میشد ولی مردم با انتخاب خودشان از آن اجتناب میکردند، اما چگونه است که امروز ماهواره را غیرقانونی میکنیم، ولی نتیجه معکوس میشود؟ پاسخ روشن است؛ شیوههای سختافزاری برای مقابله با رسانههای همهگیر و نیز ضروری موجود کارساز نیست، حتی اگر این شیوهها تاثیرات آن را موقتا مانع شود، پس ازیک تاخیر زمانی، با شدت بیشتری شاهد بروز این تاثیرات خواهیم بود(برخورد با ویدیو را در اوایل دهه ۷۰ فراموش نکنیم). نکته مهم تر اینکه این برخوردها موجب انفعال مردم در انتخاب واکنشهایی میشود که مستقل از دولت میتوانند یا میخواهند در مواجهه با ناهنجاریها از خود بروز دهند. تردیدی نباید داشت تا هنگامی که تمام فکر و ذهن و امکانات و تواناییهای خود را معطوف به مقابلههای سختافزاری میکنیم، نه تنها هیچ نتیجهیی نخواهیم گرفت، بلکه راههای بدیل و کمهزینهتر و موثرتر را هم پیدا نخواهیم کرد، بنابراین اولین راه برای پرهیز از عمیقتر شدن فاصله میان جامعه واقعی و جامعه مجازی این است که بخش مهمی از توان و فکر و ذهن خود را از این نوع مقابله فیزیکی آزاد کرد تا بتوان از طریق شیوههای نرمافزاری راهی برای حل این معضلی که ثبات و توازن جامعه را تهدید میکند، پیدا کرد.
منبع: اعتماد