ورزش و سیاست

بابک مهدی زاده
بابک مهدی زاده

‏1- ورزش معمولا در کشوری موفق است که فضای عمومی آن کشور شاد و با نشاط باشد. زمانی جامعه ای ‏شاد و با نشاط است که از حداقل آزادی های اجتماعی و سیاسی برخوردار باشد و وضعیت نرمال اقتصادی ‏داشته باشد. فوتبال به عنوان مهمترین ورزش دنیا بیشترین بهره را از این شرایط و ویژگی ها می برد. تمام ‏کشورهای صاحب فوتبال از حداقل آزادی ها برخوردارند یا لااقل جامعه بانشاط و غیرافسرده دارند. حتی ‏برزیل که اگرچه شاید کشوری به تمام معنا دموکرات نباشد اما در زمره کشورهای درحال توسعه نزدیک به ‏جهان اول قرار گرفته و در عین اینکه از فقر رنج می برد اما مردمانی شاد و سرزنده دارد. آلمان و ایتالیا و ‏انگلستان و اسپانیا و فرانسه و هلند و غیره را هم که به این مجموعه بیافزایم متوجه رشد و پیشرفت فوتبال در ‏کشورهای دموکرات می شویم. در آسیا هم وضع به همین منوال است. ژاپن زمانی در فوتبال رشد کرد که پله ‏های دموکراسی را یکی یکی در حال بالا رفتن بود و به توسعه همه جانبه می اندیشید و جامعه اش از غم بمب ‏های اتمی جدا شده و به امید آینده ای روشن و شاد بود. یا کره جنوبی. اما وضعیت فوتبال در شبه جزیره ‏عربستان، امارات، قطر و کویت را درنظر بگیرید که به لطف دلارهای آمریکایی حاصل از فروش چاه های ‏نفت هنوز نتوانستند جایگاه مناسبی پیدا کنند. بماند که عربستان یک استثنا است اگرچه فوتبالش همواره در ‏نوسان بوده و حرف چندانی هم در مقابل قدرت های شرق آسیا ندارد. ‏

‏2- سیاست همواره در فوتبال دخالت دارد. مخصوصا در کشورهای غیرپیشرفته که دولتمردانش سعی می ‏کنند با توسل جستن به موفقیت های ورزشی اسم و رسمی هم برای خود پیدا کنند؛ در استادیوم حاضر شوند به ‏گاه پیروزی یا با لباس ورزشی در جمع ملی پوشان حاضر شوند به گاه تمرین و بازی. دخالت سیاست در ‏فوتبال به حدی است که بالاترین مقام ورزشی کشور برای گرفتن همزمان مقامی پایین تر حاضر است با فیفا ‏هم بجنگد. اینگونه است که سیاست های کلان دولت های جهان سوم بر روی ورزش تاثیر مستقیم دارد. حتی ‏انتخاب مربیان و تمایز بین باشگاه ها ایدئولوژیک می شود و همه براساس منافع جناحی و نه منافع ملی. ‏سیاست در چنین کشورهایی سعی می کند در تمام روزنه های ورزشی رسوخ کند و ردپایی از خود برجای ‏گذارد؛ چه به صورت جابه جا کردن باشگاه ها از این استان به آن استان به بهانه عدالت گستری باشد و چه ‏حمایت از یکسری مربیان خاص و چه حتی صدور دستورالعمل برای آرایش موهای سر و صورت بازیکنان.‏
‏3- بعد از انقلاب سال 1357 اولین مقام آسیایی فوتبال در رده ملی 9 سال بعد به دست آمد و با پرویز دهداری ‏که سومی جام ملت های آسیا بود. دو سال بعد هم علی پروین طلای بازی های آسیایی را برد و 6 سال بعد هم ‏مایلی کهن سومی جام ملت های آسیا را برای ایران به ارمغان آورد. اما موضوع بحث این مقاله مقایسه ‏دستاوردهای فوتبالی بازه زمانی 1376تا 1384 یعنی دوران اصلاحات با بازه زمانی 1384 تا الان یعنی ‏دوران اصولگرایی است و نشان دادن رابطه مستقیم سیاست بر ورزش و همچنین اثبات عملی این موضوع که ‏هرگاه در ایران فضای باز سیاسی اجتماعی به وجود آمده فوتبال هم همرده جامعه و کشور به رشد و پیشرفت ‏رسیده است. ‏

ابتدا به لیست مربیان دوران اصلاحات نگاهی بیاندازیم و سپس به لیست مربیان دوران دولت مهرورز: والدیر ‏ویرا، تومیسلاو ایوویچ، جلال طالبی، منصور پورحیدری، مجددا جلال طالبی، آدمار براگا، میروسلاو ‏بلاژویچ، برانکو ایوانکوویچ، همایون شاهرخی و دوباره برانکو ایوانکوویچ مربیان دوران اصلاحات بودند. ‏دورانی که ریاست فدراسیون اش برعهده صفایی فراهانی بود و به سبب سیاست های وی لیگ برتر تشکیل و ‏فوتبال ایران حرفه ای شد. باشگاه ها به سوی حرفه ای شدن و تاسیس استادیوم های ورزشی استاندارد رفتند و ‏برای لیگ و کلا فوتبال ایران برنامه ای منظم ریخته شد با دورنمایی مشخص. خلاصه نتیجه این بود که ‏بهترین نتایج فوتبال ایران بعد از انقلاب در همین 8 ساله اصلاحات گرفته شد. به طوریکه هر دوبار صعود ‏ایران به جامعه جهانی در همین دوره اتفاق افتاد. دایی و عزیزی و باقری و مهدوی کیا و علی کریمی ‏محصول همین دوره بودند که به نظر می رسد دیگر هم به این زودی ها تکرار شدنی نباشند. مدال طلای ‏بازی های آسیایی 98 و مقام سوم جام ملت های 2004 هم از دیگر افتخارات فوتبالی این دوره بود. در این ‏دوره دوران حکومت بلامنازع استقلال و پرسپولیس در فوتبال ایران نیز تمام شد و با سیاست های عادلانه ‏فدراسیون باشگاه های دیگر و مخصوصا شهرستانی مانند سپاهان اصفهان و فولاد اهواز جانی تازه گرفتند و ‏مدعی شدند. اما نکته جالب دیگر این دوره، حضور مربیان معروف خارجی در رده تیم ملی بود و این اتفاقی ‏نو بود در جمهوری اسلامی که نشان دهنده تمایل دولت اصلاحات به نو شدن و مدرن شدن بود. مربیان ایرانی ‏نیز مربیانی نبودند که به واسطه نگاه ایدئولوژیک انتخاب شده باشند. پورحیدری و شاهرخی از نسل قبل از ‏انقلاب بودند و جلال طالبی هم سال ها در آمریکا سکونت داشت. در کل 8 سال دوره اصلاح طلبی که منجر ‏به باز شدن فضای سیاسی و نشاط در جامعه شد در فوتبال هم تاثیر گذاشت و بیشترین افتخارات ملی در همین ‏دوره به دست آمد.‏

اما با پایان یافتن دوره اصلاحات تغییراتی که در سطح دولت و جامعه به وجود آمده بود به ورزش و فوتبال ‏هم رسید. طبیعی بود در جامعه ای که معیارهای رعایت دموکراسی و حقوق بشر پایین آمده بود و گشت های ‏ارشاد در خیابان های شهرها خودنمایی می کردند نشاط و شادابی هم از ورزش گرفته شود. اولین نشانه تغییر ‏در فوتبال انتخاب سرمربی جدید تیم ملی بود: امیر قلعه نویی. ژنرال استقلالی ها از محلات جنوب شهر ‏تهران سربرآورده بود و ادبیاتی عامیانه داشت و حتی نحوه لباس پوشیدنش هم شباهتی به رییس جمهور ‏طرفدار اقشار فرودست می برد. قلعه نویی نماد بارز سیاست های دولت نهم بود. اما دستاوردش حذف ایران ‏از یک چهارم پایانی جام ملت های آسیا در سال 2007 بود و اخراجش بعد از تنها یک سال مربی گری. نفر ‏بعدی منصور ابراهیم زاده بود که چند ماهی سرپرست تیم ملی بود تا سکان هدایت تیم ملی را به علی دایی ‏بسپارد. فردی که اعتقادش به جادوگری و دعا خواندنش کنار زمین برای نابودی نیروهای شر ورد زبان ها ‏بود. اگرچه علی دایی فردی تحصیلکرده محسوب می شد اما از لحاظ تفکری نزدیک به نیروهای سنتی بود. و ‏اکنون که علی دایی نیز اخراج شده، مایلی کهن به عنوان نمونه اصل احمدی نژاد در ورزش به مربی گری ‏تیم ملی رسید تا نماینده تمام قد تفکر اصولگرایی در ورزش این دوره باشد و آخرین تیر این تفکر سیاسی ‏برای موفقیت و رسیدن به اهداف خود در چله کمان ورزش قرار بگیرد. در ضمن درکنار عدم نتیجه گیری تیم ‏ملی فوتبال می توانید به کارنامه ضعیف کاروان ورزشی ایران در المپیک 2008 و کارنامه عجیب و تاسف ‏بار ورزش ملی ایرانی یعنی کشتی و نتایج تاسف بار چهار تیم باشگاهی ایران در جام باشگاه های آسیا نیز ‏توجه کنید.‏

خلاصه آنکه اگر در دوره اصلاحات خاتمی رییس جمهور بود، مهرعلیزاده رییس تربیت بدنی، مهاجرانی ‏وزیر ارشاد، صفایی فراهانی رییس فدارسیون فوتبال و ایویچ و بلازویچ مربیان تیم ملی و آدم برفی داوود ‏میرباقری و مارمولک کمال تبریزی فیلم های پرفروش، اکنون و در دوره اصولگرایی احمدی نژاد رییس ‏جمهور است، علی آبادی رییس سازمان تربیت بدنی، صفار هرندی وزیر ارشاد، کفاشیان رییس فدراسیون ‏فوتبال و مایلی کهن مربی تیم ملی و اخراجی های مسعود ده نمکی پرفروش ترین فیلم. اینگونه است که مایلی ‏کهن نماد فوتبال اصولگرایی می شود و مسعود ده نمکی نماد فرهنگ و هنر اصولگرایی. اما دستاوردی که ‏حاصل می شود تقریبا نزدیک به هیچ است. ‏

منبع: فرارو