چرا حکومت از خبرنگاران می ترسد؟

امید معماریان
امید معماریان

به دنبال دستگیری ۱۴ روزنامه نگار در ظرف کمتر از ۴۸ ساعت، مقامات جمهوری اسلامی گفته اند که اتهامات این افراد نه “مطبوعاتی” بلکه “امنیتی” است. خبرگزاری فارس هم که بخشی از تحریریه اش در وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه پاسداران است، گفته که “علت بازداشت این افراد همکاری با رسانه های فارسی زبان ضدانقلاب” بوده است. اما این دستگیری های گسترده و مداوم و این هراس از رسانه های فارسی زبان خارج از کشور به چه معناست؟

در واقع پیام دستگیری روزنامه نگاران، آزار واذیت خانواده های خبرنگارانی که طی سالهای گذشته از ایران خارج و به کار مشغول شده اند، تهمت زدن و نوشتن مقالات بی سروته توهین آمیز علیه خبرنگاران، کنترل شبانه روزی صفحات فیس بوک و تلفن های روزنامه نگاران و در نهایت ایجاد فضای تهدید وارعاب و دستگیری چیست؟

 آیا این نشانه قوت نظام جمهوری اسلامی است؟ آیا نشان دهنده فهم وشعور و درایت مسوولین است؟ آیا از اقتدار اخلاقی و قانونی دستگاه قضایی خبر می دهد؟ یا ماجرا چیز دیگری است.  

هراس جمهوری اسلامی که دستگاه عریض و طویل تبلیغاتی اش سالانه میلیاردها دلار را می بلعد تا روایت رسمی رهبر و دیگر مقامات و وزارت خانه ها و بنیادها و سپاه و بسیج و … را، روایت مسلط بر جامعه کند، از چند ده خبرنگار و چند صد فعال سیاسی و اجتماعی ریشه اش در چیست؟ مگر نه آنکه صداوسیما با دهها شبکه داخلی و خارجی، خبرگزاری های رسمی با صدها خبرنگار در داخل وخارج کشور و با همه امکاناتی که می توان تصورش را کرد، سازمان تبلیغات اسلامی، شورای ائمه جمعه وجماعات، حوزه هنری، بنیادها و هیات های مذهبی و صدها هزار مسجد و منبر، کارشان این است که آنچه مورد نظر حکومت است را ترویج کنند؟ به هر نحوی که حساب کنیم این مجموعه دایناسورگونه ای که نظام الهی ما درست کرده با روح قدسی ای هم که با نَفَس رهبر و حضور مقدس روحانیون تا دندان مسلح به معارف و عرفان دمیده می شود بر آن، نباید هیچ نگرانی برای مسوولین نظام ایجاد کند از اینکه حالا جمعی هم حرف دیگری بزنند و یا نوع دیگری فکر کنند. این چنین مجموعه پرهیبتی با جامعه نحیف روزنامه نگاران داخل کشور از هیچ نظری قابل مقایسه است؟

مساله همین جاست. این دستگاه دایناسورگونه و غول آسای تبلیغاتی نظام، کار نمی کند. کارایی ندارد. پیامش به دل نمی نشیند. منطق ندارد. به نیازهای مردم چه دنیوی اش باشد چه غیر آن، پاسخ نمی دهد. اطلاع رسانی اش دروغ پردازی تعبیر می شود و سخن گفتنش از حق به ریا و دورویی و تزویر و افزودن تعداد عمامه و عبا به برنامه هایش تنها به بی حرمتی و بی توجهی بیشتر می انجامد. حتی اگر همه روحانیونی هم که درخدمت این دستگاه عریض و طویل هستند جلو اسم خود دکتر و مهندس و کارشناس و متخصص جا کنند.

 به تعبیر امروزی، اگر نظام جمهوری اسلامی یک شرکت تجاری بود ـ- مثلا جنرال موتورز و یا اپل-ـ که سهامش مثلا ۱۰۰ هزار تومان بود و مردم هم سهامدارش، الان کسی این سهام را به مفت هم نمی خرد. یعنی برگه های سهامش برگه های بی اعتباری شده است. برای همین شبکه صدا و سیمای امام زمانی اش جلو “آکادمی گوگوش” و “بفرمایید شام” شبکه من وتو کم می آورد که هیچ، با سر به زمین می خورد. با برنامه “پرگار” بی بی سی فارسی به دور خود می چرخد و برنامه “افق” صدای آمریکا برایش هیچ چشم اندازی از بازگرداندن مردم به پای گیرنده هایش نمی بیند. هر چقدر هم در یک شرکت ورشکسته که هیچ اعتباری برای خواست و نظر سهامدارانش قائل نیست پول بریزد کمکی به اعتبار و آبرویش نمی کند. چه یک میلیارد چه صد میلیارد.

روحانیونی هم که حرفی برای گفتن دارند و مورد احترام مردم، پشت تریبون های این دستگاه تبلیغاتی نمی آیند و بسیاری از آنهایی هم که می آیند مضحکه هستند و سوژه برنامه های طنز. مردم حتی برای شنیدن خبرهای ایران هم می روند می نشینند بی بی سی فارسی نگاه می کنند و صدای آمریکا و حتی من و تو و شبکه های دیگر ویا اینکه اصلا از خیر خبر می گذرند و می نشینند پای سریال های آمریکایی زیر نویس دار دیگر شبکه ها.  

آنقدر آش ماجرا شور است و آنقدر تهی شده از آنچه باید باشد این دایناسور تبلغاتی نظام، که حتی مسوولان نظامش و کارگزاران و سینه چاکانش هم رقابت می کنند که شب بروند خانه ببینند بی بی سی برایشان چه گذاشته و صدای آمریکا نظرش در مورد فلان خبر چیست؟ یا برنامه مروری بر روزنامه های امشب مسعود بهنود چطور خواهد بود؟ آنقدر شوره که بسیجی همیشه در صحنه ای که این اواخر برای خودش ویدیو هم ضبط می کند و در یوتیوب می گذارد، در مصاحبه اش با بی بی سی می گوید خواننده محبوبش خانم “حمیرا”ست. نه مثلا آهنگران و فلان نوحه خوان و مداح که چند تا چفیه هم دارد که رهبری روی آن دست کشیده و متبرک کرده.

 

حالا اگر دستگاه تبلیغاتی نظام الهی- ولایی را با همه خرجی که برایش می شود همان شرکت بزرگ تجاری بدانیم که سهامش روز به روز در بازار رسانه ها سقوط می کند، آیا برای ادامه بقایش و یا جمع کردن هوادار و بیننده و مخاطب، باید یک سری را دستگیر کرد و به زندان انداخت؟ ماهواره ها را جمع کرد؟ به خانه های مردم ریخت و برای تماشاگران شبکه های ماهواره ای جریمه تعیین کرد؟ تصور کنید زمانی را که مثلا کارخانه پژو به دلیل اینکه مردم ماشینش را نمی خرند و ماشین های دیگر سوار می شوند، آدم استخدام کند بفرستد به خیابان که روی ماشین های کمپانی های دیگر اسید بپاشند و یا سنگ پرت کنند و شیشه بشکنند. کمپانی ها البته که نمی توانند چنین کنند. اما دستگاه تبلیغاتی نظام که به بازوهای اطلاعاتی و امنیتی وقضایی مجهز هست هر آنچه بتواند می کند که اگر هم کسی به پیامش و به آنچه می گوید اهمیتی نمی دهد، ولی پای برنامه کس دیگری هم ننشیند. که حالا دیگی که برای آقای ضرغامی نمی جوشد سر … در آن بجوشد.  

به همین جهت است که این دستگاه عریض و طویل میلیاردی بی بازده، برای جبران آنچه که باید بکند اما توانایی اش را ندارد که انجام بدهد - به هزار ویک دلیل- دنبال بهانه ای می گردد که ضعف و ناکامی خود را در آن بجوید. خبرنگاران زحمتکش بنگاه های خبری داخل کشور در این میان درصف مقدم هستند که گاه و بیگاه طمعه این دستگاه رسانه ای-امنیتی- قضایی می شوند به بهانه همکاری با رسانه های خارج از کشور. یعنی ده، بیست یا حالا بگوییم صدخبرنگار، واقعا چه کار می توانند بکنند که صدای صداوسیما و همه دستگاه هایی که نام آنها را آوردم بی اثر کنند؟ خوشحالم که البته همکارانم در داخل کشور چنین قدرتی داشته باشند ولی واقعا آیا دستگیری خبرنگاران به بهانه همکاری با شبکه های فارسی زبان خارج از کشور فقط گم کردن سوراخ دعا نیست؟

آیا نشان دهنده ناکامی یک دستگاه تا مغزدندان مجهز به پول نفت و نیروی امنیتی-پلیسی و حمایت های روحانی معنوی دستگاه ایدئولوژیک و برکت الهی از آن سوی ابرها در پاسخگویی به نیازهای ساده مردمش نیست؟ چنین ناکامی به خبرنگاران چه ربطی دارد؟ آنها چه سهمی در این شکست اطلاع رسانی و از دست دادن میدان رسانه ای دارند؟ نه اینکه هر چند ماه یک بار روزنامه هایشان بسته نمی شود؟ نه اینکه هر چند وقت یک بار راهی زندان و آب خنک خوردن نمی شوند؟ نه اینکه مانند کارگران فصلی هر سال چند ماهی را باید بیکار بمانند و روزنامه نگاری را به اجبار شغل دوم و سوم خود کنند؟ نه اینکه یک سیاهه ای از موضوعات پیش رویشان است که نمی توانند در مورد آن بنویسند و اگر بنویسند نمی توانند جز آنکه به آنها گفته شده بنویسند؟  

حالا با گرفتن ۱۲ روزنامه نگار، یا مثلا ۵۰ خبرنگار، یا حتی ۱۰۰ نفر، آیا این کشتی شکسته اطلاع رسانی ایدئولوژیک و پیام رسانی که بیت المال را میلیارد میلیارد می بلعد، می تواند مردم را بار دیگر پای کانال های خود بیاورد؟ یا اینکه با این اقدامات مردم آزارانه و بی منطق و کور تنها بر درجه سیاهی چهره ای که از خود درست کرده است می افزاید؟

 وقتی آقای محسنی اژه ای برای آقای خامنه ای گزارش می برند از دستگیری های روزنامه نگاران، و او از علتش می پرسد و جواب می شنود که “به خاطر رابطه بارسانه های فارسی زبان خارج از کشور” این جوانها را دستگیر کردیم، واقعا جواب ایشان چه خواهد بود؟ آیا تحسین می کند او را و حسین شریعتمداری را و ضرغامی را و یا چوب در آستین همه آنانی می کند که از تحمیق هیچ کس حتی رهبر خود هم ابا ندارند که همه ناکامی و توهم خود را به گردن گروهی جوان می اندازند که جز کار و تعهدشان به حرفه و منافع ملی کشورشان هیچ تعهدی به کسی ندارند؟ واقعا با این دستگیری ها تصویری که از رهبر معظم ارائه می شود چقدر معظم است؟ و کسانی مانند محسنی اژه ای، دولت آبادی، صادق لاریجانی، جواد لاریجانی، حسین شریعتمداری، حسین طائب، سردار نقدی ودیگر اعضای لشکر سوراخ دعا گم کردگان و تحمیق کنندگان ولایت چه ها که نمی کنند با رهبری که در بیت خود دنیا را از دریچه چشمان این افراد می بیند؟ چرا که مسوولیت این بی عدالتی ها هم بالاخره با رییس این شرکت - ببخشید نظام- است.

به همین جهت است که دستگیری روزنامه نگاران زحمت کش و بی ادعای جامعه ما اتفاق بدی است. اتفاق بدی که نشان می دهد حکومت ما تا چه حد مریض و گرفتار توهم است. اینکه چقدر از مردم فاصله دارد. اینکه آنهایی که می گردانندش الفبای کار خود را که نمی دانند هیچ، از هیچ روش تبهکارانه ای برای نگهداشتن چرخ های ترک خورده و سستش حذر نمی کنند.

در این حرکت تبهکارانه و مریض، نقش هر یک مشخص است و آنان که فکر می کنند دنیا تا ابد بر همین پاشنه می چرخد، دانش آموزش تاریخ نخوانده ای هستند که با تلخی تجربه عبرت گرفته ها نا آشنایند. این گفتن از ما، حال شما باز هم بروید دستگیر کنید خبرنگاران را و اتهام امنیتی بی پایه واساس به آنها ببندید. آنها که قدر می بینند و بر منزلتشان افزوده می شود. رسوا اما، پیداکردنش سخت نخواهد بود.