گزارش

نویسنده
میترا سلطانی

روزهای بی حوصله…

مجموعه نقاشی‌های “مریم میرزایی کجوری” تحت عنوان “روزهای بی خاطره”  درگالری آبتین به نمایش درآمده است. همکارمان در تهران گزارشی دارد از این نمایشگاه که می خوانید…

 

 

“روزهای بی‌خاطره” هشتمین نمایشگاه این نقاش 35 ساله است که در آن آثاری را با تم موضوعی بی‌حوصلگی، روزمرگی و روزها و لحظه‌های بی‌رمق و خسته‌کننده به تصویر کشیده است.
مریم میرزایی که در سال 2010 توانست آثارش را در لس آنجلس و گالری سیحون آمریکا به نمایش در آورد معمولا نقاشی انتزاعی اکسپرسیونیستی را دستمایه آثار خود قرار می‌دهد اما در این نمایشگاه، جدیدترین آثارش با توجه به تم موضوعی آنها از میزان هیجان و انرژی آثار کاسته و سعی نموده با بهره گیری از رنگ‌های خاکستری و مشکی خاکستری سکون و بی رمقی لحظه‌ها را به تماشا بگذارد.
میرزایی کجوری که از سال 72 به صورت حرفه ای با کار در گرافیک وارد عرصه هنر شد در سال 75 در رشته کارشناسی نقاشی در دانشکده هنر و معماری تهران مشغول به تحصیل شد و اکنون چند سالی‌ است به صورت مستمر سالی یک نمایشگاه انفرادی در گالری آبتین برگزار می‌نماید.
با دقت بر تابلوهای نمایشگاه متوجه خواهیم شد که به نظر می رسد نقاش  تمایلی زیادی به پیروی مستقیم ازرویدادهای طبیعت  ندارد، زیرا به عقیده او تقلید صرف از طبیعت به علت آنکه مانع خلاقیت هنرمند می شود، در هنر مدرن جایگاهی ندارد. در واقع در این شیوه، میرزایی فرم یا شکل مورد نظر خود را بدون دور شدن از اصل آن شی‌، خلاصه و تجزیه می کند.نقاشی های این نقاش  که با هر گونه نمایش واقعی از موضوعات سر ستیز دارد، دارای یک مورد حائز اهمیت به نام  فرم‌ است که این عامل از لحاظ زیبایی شناسی دارای معیارهای مخصوص به خود است.در این سبک هنری، موضوعات در صورت های ساده یا مبالغه شده عرضه می شود و فقط تصویری محو از موضوع اصلی در اثر هنری به چشم می خورد.
اهمیت این آثار از آنجا ریشه می‌گیرد که در تابلوهای میرزایی نمی‌توان نوعی التقاط و دوگانگی فنی و زیبایی‌شناسانه پیدا کرد چرا که او در محدوده‌های نوعی تصویرگری منسجم، ساختار آثارش را سر و سامان داده است ،در حالی که تاثیر موتیف‌ها در نقاشی معاصر درنیم قرن گذشته، در بسیاری اوقات با نوعی التقاط و دوگانگی تکنیکی همراه بوده است! ترکیب و تلفیقی از سطوح انتزاعی با نوعی فیگوراتیسم پنهان در لابه‌لای این سطوح در نزد برخی از نقاشان معاصر ایرانی دیده می‌شود ولی در آثار میرزایی چنین هدفی موردنظر هنرمند نبوده است. او دربرخی از آثارش تاریخ را فراخوانده است تا از فراموشی و غبار زمان خارج شود و همچون آغوشی گرم، انسان سرگشته امروزی را در بربگیرد.

انرژی بصری ساطع شده از آثار این نمایشگاه ، بیننده را وادار به سکوت، احترام و تمرکز می کند.

بازی با نقشمایه ها و بازیگری و رقص خطوط و رنگ های خاکستری  در آثارش است که به مخاطب نمایشگاه این فرصت را می دهد تا آثار پیش روی خود را با فرهنگ تصویری جهان مقایسه کند. میرزایی با نگاهی ژرف و عالمانه به جزییات پیرامون خود  و با حساسیتی هنرمندانه به صید زیباترین کرشمه های وقایع و موضوعات خود پرداخته است.در آثار او نوعی زینت گری نیز پیداست، زینت گری آثار او، البته با مهارت فنی توأم است. او با دانایی و فراست توانسته است زینت گری و مهارت فنی را در ململی از راز و رؤیا ترکیب کند . میرزایی در ملتقای سنت و مدرنیسم، در شرایطی که نوشدن و با هنر نو درآمیختن به عنوان یک مد فرهنگی مطرح می شود، نه از نو شدن سرباز می زند و نه الزاماً در قید سنت متوقف می شود. اهمیت این نکته از آنجا ریشه می گیرد که در تابلوهای او نمی توان نوعی التقاط و دوگانگی فنی وزیباشناسانه پیدا کرد، چرا که او در محدوده های نوعی تصویرگری، ساختار آثارش را سروسامان می دهد.

میرزایی، در طراحی های اولیه از تابلوهای خود به شدت به ترکیب بندی های سطح و خط دلبسته است ودر انتقال داده های خود از این طریق جهد و کوشش بسیار کرده است.

دستیابی به چنین روشی  بی تردید خود، نوعی نوآوری است. تحت چنین نگرشی است که می توان اثر هنری را هم از دیدگاه زمان خود (زمان خلق اثر) کنکاش کرد و هم به یک داوری مبتنی بر ارزش تاریخی دست یافت.

 

میرزایی ایستاده در بلندای درکی ژرف از ضرورت های نقاشی معاصر ایران و در آستانه نوعی تعادل که بی شک پشتوانه کمالی است که نشانه هایش را از هم اکنون در آثارش می توان دید، ما را به تماشای شور و شعف و حرکت و نقد زندگی و مهربانی دعوت می کند.