دارم امید عاطفتی از جانب دوست/ کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست/ دانم که بگذرد ز سر جرم من که او/ گر چه پریوش است ولیکن فرشته خوست/ چندان گریستم که هر کس که برگذشت/ در اشک ما چو دید روان گفت کاین چه جوست
در این گفتار دو مساله حقوقی و اخلاقی را از هم تفکیک میکنم. بحث حقوقی مجازات اعدام و نقدهای اساسی و علمی و فقهی که بر آن دارم و پیشتر نوشتهام و نیز بحثهایی که درباره سپردن رشته اختیار جان گناهکار به اولیای دم دارم زیرا برخی از آنها چنان مغروق روحیه انتقام و خشونت هستند که نمیتوان از خشمشان نه رضای خلق را نه رضای خالق را برآورد و نادرند کسانی چون زینب مهدوینژاد: همسر مرحوم جهانگیر افروخته و مادر رضا افروخته که با وجود دو داغ نه تنها از قصاص که از دیه هم گذشت. مباحث حقوقی و قضایی این پرونده را نباید مغفول نهاد زیرا سند مهمی برای ارزیابی و نقد سیستم قضایی است اما در هر حال رای دادگاه بر قصاص نسبت به یکی از مقتولان صادر شد و ولیدم قادر بود جان مسعود پویان را به تلافی بگیرد اما در پی تلاش و کوششهای فراوان کسانی که بایسته سپاسند از جمله از سوی محسن مهدوینژاد برادر ولی دم، در لحظات آخر و دقایق مانده به اجرای حکم، از قصاص صرفنظر کرد و آنچه به “گذشت” او خلوص و ارج والاتری بخشید این بود که از دیه گرفتن هم گذشت کرد و اکنون و اینجا در مقام سخن از ابعاد اخلاقی موضوع هستم زیرا این گذشت، روح بزرگی را که در پس پرهیزها و گریزهای اولیه پنهان شده بود آشکار کرد. در تجمع تعدادی از فرهنگیان در برابر کارخانه توشیبا (محل کار دختر مقتول) یکی از شعارنوشتهها این بود: “خانواده داغدیده افروخته و مهدوینژاد؛ با بخشش، روح بزرگ خود را نشان دهید” و شعار نوشته دیگر این بود که: “عزیزان، بخشش خود را الگویی بسازید که توسط معلمان به دیگران آموخته شود”. اکنون باید معلمان این کار بزرگ را به دانشآموزان بیاموزند. خانواده افروخته و مهدوی نژاد با این کار خود در جامعهیی که متهم به فروپاشی اخلاقی است و خشونت از سر و رویش بالا میرود و از بالا تا پایین کمتر خبری از رحمت و مداراست و با همنوع خود با “بند” و دشنام و تهدید و داغ و درفش سخن میگویند و آمار تکاندهنده نزاع و قتل و خشونت شاهد مدعاست موجی متفاوت را راه انداختند و جریان مدارا و بخشش و مروت و انسانیت را فربه ساخته و پاداش این سرا و آن سرایش را تا جهان، جهان است برای خود و درگذشتگان خویش خریدند.
عفو باشد لیک کو فر امید/ که بود بنده ز تقوا روسپید
هزاران تن از شهروندان از هنگامی که از این حادثه آگاه شدند عمیقا دل نگران بودند. دهها نفر پیوسته تماس گرفته و آخرین خبرها را جویا میشدند. شب پیش از حادثه یکی از روحانیون سلیمالنفس و پاکنهاد در مراسم سوگواری عاشورا در تهران بر فراز منبر برای نرم شدن دل ولی دم و نجات این معلم دعا کرد و جمعیتی آمین گفت. از نخستین ساعات بامداد روز شنبه 18 آبان نیز سیل تلفنها روان شده بود و با نگرانی درباره سرنوشت پویان میپرسیدند. اگر در برابر همه این چشمهای منتظر؛ حادثهیی جز نجات جان پویان رخ میداد جز آن نبود که غیظ و غضب و یأس از مروت را که در جان ما به عنوان مستاجر و میهمان لانه است به مالک و صاحبخانه بدل سازد، مساله مهمی که متاسفانه دستگاه قضا بدان اعتنای درخوری ندارد. از این رو است که همه ایرانیان به خانم مهدوی نژاد مدیونند و همشهریانش باید به او ببالند. او و بازماندگان دیگر، در یک تصمیم، اندوه را از هزاران خانواده به ویژه خانواده فرهنگیان زدودند و شادی را به آنان ارزانی داشتند.
ستون خرد، داد و بخشایشست / در بخشش او را چو آرایشست/ کسی کو به بخشش توانا بود/ خردمند و بیدار و دانا بود (فردوسی)
کار آنها چنان بزرگ بود که خداوند میگوید فقط او است که میتواند جبران کند و پاداش دهد. در کلامی که از ادله محکم قصاص برشمرده شده آمده است “جزاء سیئه سیئه مثلها فمن عفی و اصلح فاجره علی الله” (شوری: ۴۰). این آیه شریفه از دو بخش حقوقی و اخلاقی تشکیل شده است که چون غالبا یک سیاق در آن دیدهاند به فهم وارونهیی از سخن دست یافتهاند. بخش نخست آیه: “جزاء سیئه سیئه مثلها” بیانگر یک امر طبیعی است. اینکه انسانها به سبب غرایز خود در برابر بدی بدی میکنند. اگر بدی کنی بدی میبینی و اگر خوبی کنی خوبی میبینی. این یک معادله عادی و غریزی در زندگانی بشر است. این حق یک حق طبیعی است که جزای بدی، بدی است و در برابر جرح و قتل جرح و قتل صورت میگیرد. نکته بسیار مهم این است که بخش نخست آیه سیاق خبری دارد نه سیاق انشایی. نمیگوید در برابر بدی باید بدی کرد فقط گزارش میدهد که در میان مردمان پاداش کلوخانداز سنگ است. از این رو اگر کسی در برابر بدی بدی کند کاری طبیعی کرده و از منظر حقوقی هم کاری رواست اما اخلاق فراتر از حقوق است و این کار از منظر اخلاقی نارواست. از نظر اخلاقی در برابر بدی باید خوبی کرد. بنیان زندگی را نباید بر معامله و دادوستد نهاد. نباید محبت و گذشت و انسانیت را چون تجارت دید. محبتی که در برابر محبت باشد تجارت است و چنین محبت ورزیدنی هنر نیست امری طبیعی است اما کسی که استعلا یافته و از سطح مردمان عادی و طبیعی ارتفاع گرفته و از جایگاهی والاتر و بلندتر به زندگی مینگرد با بخش دوم آیه مانوس است که رویکردی اخلاقی دارد و میگوید اما اگر در برابر بدی کردن به جای بدی کردن درگذرید و حتی از این هم والاتر، خوبی کنید این کارتان بسی بزرگتر است و چنان بزرگ است که نمیتوان پاداشی با معیارهای مادی بشری برایش متصور شد. این ثمن را مثمنی نیست و پاداش آن از توان بشر نیز خارج است و چنان بزرگ است که فقط خداوند میتواند پاداش دهد. این همان کاری است که امثال خانم مهدوینژاد میکنند. انسانهایی که در سیاق بخش نخست زندگی میکنند انسانهایی عادی هستند و همواره عادی میمانند اما آنانکه به سبک و سیاق بخش دوم آیه یعنی زندگی اخلاقی زیستند بزرگ میشوند. چرا از میان هزاران جنگجوی سیاه علیه آپارتاید نلسون ماندلا به شخصیتی محبوب و جهانی تبدیل میشود؟ او نیز در جنگ و خشونت شرکت داشت اما جز آنکه در دوران مبارزه منشی متفاوت داشت پس از پیروزی با همان زندانبانان قدیم خویش هم رافت ورزید و به معاونت خود برگماشت و از سوی همرزمانش به پایمال کردن خون مبارزان متهم شد چنانکه همسرش که سالیان رنج را با او بود متارکه کرد، اما او مانند رجال ضعیفالنفس دیار ما در برابر خشونت طلبان سپر نینداخت و مقهور کین ورزی آنان نشد و سخنی گفت که با آن بزرگ شد: عدم خشونت آن نیست که به دشمن خویش کاری نداشته باشد، آن است که بتوانی دشمنت را دوست داشته باشی. این کاری است که ۱۴ قرن پیش از او محمد(ص) نیز انجام داد و همین کارها موجب بزرگی و کامیابیهایش شد. زمانی که با جامه سپید و زمین گذاشتن سلاح به پیروزی بدون خشونت در مکه نایل شد و در برابر مخالفان مسلح حاکم بر شهر، فتح مکه رخ داد دشمنان خود را بخشید و حتی قاتلان حمزه عموی خود و پشت و پناهش را عفو کرد و ابوسفیان فرمانده جنگهای علیه پیامبر را نه تنها کاری نداشت که خانهاش را مأمن و پناهگاه قرار داد. بسیاری از سران قریش که در گذشته علیه او میجنگیدند از او طلب بخشایش کردند و محمد(ص) گفت: امروز سرزنشی بر شما نیست. خدا شما را میآمرزد و او مهربانترین مهربانان است. بروید و شما آزادشدگانید (یوسف/۲) و مورخان گفتهاند فقط ده تن را دستور اعدام داد که برخی محققان در اصل یا فرع این خبر تردید و تشکیک کردهاند. او قاتلان حضرت حمزه را حتی بدون اینکه از فرزندانشان اجازه بگیرد عفو کرد و نشان داد برای بخشش حتی نباید منتظر اذن اولیای دم بود، زیرا بخشش، بزرگتر است. خداوند قصاص را در برابر قتل عمد بیگناه حق اولیای دم میداند (یک حکم کیفری و حقوقی و رفتار غریزی و طبیعی) اما بخشش را یک حکم اخلاقی و برتر میداند و اگر قصاص را کاری بشری میداند عفو را کاری خدایی میخواند و عفو را بر قصاص ترجیح میدهد. شگفت آنکه هر دو بخش آیه حکم خداست اما قانونگذاران برای بخش نخست که جنبه فروتری دارد قانون وضع میکنند و آیین نامه و مقررات برای تشریفات مرگ مصوب میکنند اما بخش دوم فرمایش خداوند را به حال خود رها کرده ومهمل میگذارند که گویی بخش نخست با طبع بشری سازگارتر است. ممکن است گفته شود بخش نخست حکم است و بخش دوم توصیه و ارشاد، اما وقتی در این توصیه، ترجیح عفو بر قصاص از نظر خداوند آمده است، پس بخشش بر اجرای حکم قصاص، حکومت دارد و باید همانطور که برای بخش نخست آیه قانون و مقررات وضع میشود سازوکارهایی برای تحقق بخش دوم یعنی ترجیح خداوند هم مقرر شود و به صورت قانون درآید و الزامهایی به وجود آورد. برای مثال مجرم را آنقدر در زندان نگه دارند تا شرایط برای فروکش کردن آتش انتقام و کینه فراهم و بخشش محقق شود. فلسفه مجازات زندان به جای اعدام چیزی جز تحقق این حکم الهی نیست زیرا بخشش نه فقط ترجیح خداوند که راه کشف اوست. خانم اماکولی ایلی یاگیزا دختر جوان اهل رواندا در آفریقای مرکزی یکی از راویان جنگها و نسل کشیهای قومی و قبیلهیی ۱۹۹۴ است که سرانجام پس از برجای نهادن نزدیک به یک میلیون کشته با دخالت جامعه بینالمللی به پایان رسید. او قتل تمام اعضای خانوادهاش را جلوی چشمان خود دید و در خلال روزهای متمادی پنهان شدنش در حمامی کوچک شاهد جنایتهای تکاندهندهیی بود. او میگوید تجربه زندگی دوباره یافتن به وی آموخت که چگونه به کسانی که از من تنفر داشتند ودر پی کشتن من بودند عشق بورزم و کسانی که خانوادهام را بیرحمانه کشته بودند ببخشم و چگونه خدا را یافتم. او شرح میدهد که چگونه نفرت و میل به انتقامجویی را ذرهذره به عشق و بخشش تبدیل میکند. کولی میگوید هربار دهکده ویران شده، مرگ اعضای خانواده، جنازههای تل انبار شده و… را در مقابل خود میدید بار دیگر میل به انتقام و کینه و نفرت در وجودش زبانه میکشید و هر نقطه قوتی در او مانند ایمان، امید و شجاعت در برابر انرژی اهریمنی آسیبپذیر شده بود و هنگامی که صدای جنایتکاران به گوش نمیرسید فکر من از خدا منحرف و انرژی منفی به سویم حملهور میشد در حالی که هرگاه دعا میکردم فوری عشق را در اطراف خود احساس میکردم. کولی میگوید چگونه تلاش کرده است که قلب خویش را از نفرت و کینه حتی نسبت به قاتلان خانوادهاش پاک کرده و بخشش و عشق را جایگزین کند: ساعتها بود که از خدا میخواستم عشق و عفو و بخشش خویش را بر همه گناهکاران ارزانی دارد اما هرچه سعی کردم نمیتوانستم برای آن تبهکاران دعا کنم. این مساله برای من یک مشکل به وجود آورده بود زیرا میدانستم خدا از ما انتظار دارد برای همه دعا کنیم اما هرچه به این بخش میرسیدم که ما را به عفو کسانی میخواند که حقوقمان را زیر پا گذاشتهاند سعی میکردم به آن تبهکاران فکر نکنم (و آنها را استثنا کنم). از خداوند میپرسیدم چرا از من توقع چیزی غیرممکن داری. این منطقی نیست که جنایتکاران را ببخشم. اجازه بده به جای دعا کردن برای آنها برای عدالت و حقانیت دعا کنم. جنگی در درون من شروع شده بود و با قلبی پر از کینه و نفرت دیگر نمیتوانستم در برابر خدای سرشار از عشق و محبت دعا کنم… خدای من قلب مرا به روی حقیقت باز کن و به من نشان بده چگونه آنها را ببخشم. من آنقدر قوی نیستم که بتوانم این کینه و نفرت درون قلبم را از بین ببرم. کولی شبها و روزهای متوالی را با این نبرد درونی گذراند و با تفکر به حوادثی که رخ داده بود در مرحله جدیدی پا میگذاشت. او میگوید به درگاه خداوند دعا کردم تا پیش اینکه زندگی این آدمکشها در این دنیا به پایان رسد به خطاها و اشتباهات وحشتانگیزشان پی ببرند؛ خشمی که تمام وجودم را فراگرفته بود کمکم در حال تخلیه شدن بود و قلبم را به روی خداوند گشوده بودم (کتاب ماندم تا روایت کنم/ و چشمانداز، ش۷۹ ص۱۸۵-۱۸۴). کولی نشان داد انسان چگونه با غلبه بر نفرت و با کسب توانایی بخشش عظمت خدا را و هستی را و عظمت روح انسانی را کشف میکند. خدا موجودی در آسمانها نیست. خدا در زندگی ما جریان دارد و به قول قرآن از خود ما به ما نزدیکتر است (نحن اقرب الیه من حبل الورید) خدا را با بخشش با مروت با دوستی و با عشق میتوان لمس کرد.
منبع: اعتماد