حلقه‌ی سه شنبه‌های ورجاوند

نویسنده

mehdijalali498.jpg

آنانی که فعالیت‌های دکتر ورجاوند را دنبال می‌کردند، خوب می‌دانند که او در مختصاتی می‌زیست که جای آن پر نخواهد شد؛ و صد افسوس!

او نقطه‌ی تقاطعی بود میان جامعه‌ی دانشگاهی و پژوهشگران با نیروهای سکولار درون ایران و با آنانی که معتقد به مبارزه‌ی مسالمت آمیز و مشارکت سیاسی بودند. ورجاوند با وجود این که خواهان تغییر جامع قانون اساسی ایران بود، منافع ملی را نخستین مبنای فعالیت‌های خود قرار داده و به همین جهت مشارکت مستمرسیاسی را لازم می‌شمرد. از سوی دیگر و در عمل همت خود را به تجهیز و ارتقای نسل جوان بسمت مشارکت سیاسی فعالانه معطوف کرده بود که حلقه‌ی سه شنبه‌های ورجاوند محصول آن بود.

این تصویری است که اکنون می‌توانم از ورجاوند ترسیم کنم. اما تصویری که در ابتدای تشکیل این حلقه با خود داشتم به گونه‌ی دیگری بود.

سال‌هایی که دود جنگ فروکش کرده بود و بوی سرب و خون و حماسه کمتر به مشام می‌رسید، سال‌هایی که بجز رنگ قرمز، سیاه و سبز، بجز رزمآهنگهای همه روزه‌ی “آهنگران” و نصایح همه روزه‌ی “قرائتی”، رنگهای دیگری هم در تلویزیونی می‌دیدیم که یگانه وسیله‌‌ی ارتباط ما نوجوانان و جوانانی بود که در آن دوره رشد کردیم با دنیای اطرافمان. سال‌هایی که شعار طول عمر برای امام تا انقلاب مهدی بی‌خاصیت شده بود، سال‌هایی که ایثارگری برای انقلاب و شهادت طلبی بی‌سرانجام مانده بود، مردم سر زندگی گرفته بودند و خیابان‌های سوت و کور و بدون چراغ تهران حالا پر از گلدان‌های کرباسچی شده بود، … ما از بهت پانزده سال عصیان و انقلاب و شعار برخواسته، گوشمان از”مکتب” و “نهضت” پرشده، به اندازه‌ی کافی شنیده بودیم چرا باید انقلابی بود، اما می‌خواستیم بدانیم که چرا باید ایرانی بود و چرا ایرانی بودن خوب است.

این گونه شد که حلقه‌ی سه شنبه‌های ورجاوند پاگرفت.

کتاب‌های غیرمکتبی و ضاله که از دسترس دور بود، دروس دانشگاهی که پالایش شده بود، تاریخ که بازنویسی شده و غلط‌های چند هزارساله‌ی آن تصحیح شده بود، و ما این گونه از پیشینه‌ی خود بریده شده بودیم. دیگران را نمی‌دانم ولی من دچار کمبود غرور ایرانی بودن بودم؛ و ورجاوند سهم بزرگی در شکل گیری هویت اجتماعی ما بازی کرد.

خانه‌ی ورجاوند جایی بود محل رفت و آمد بزرگان ادب، هنر، فرهنگ و سیاست کشور، جایی برای اساتید دیگری که آنها را نیز چون او از دانشگاه بیرون کرده بودند و حالا با سینه‌ای پر از سخن دنبال چند جوان مشتاق می‌ گشتند تا برای آن‌ها بگویند و میراث خود را به نسل بعدی بسپرند.

ما هم چون دانشجو یادداشت برمی‌داشتیم، مقاله می‌نوشتیم و در جمع می‌خواندیم و می‌دانستیم که زبده‌ترین اساتید مملکت‌مان را ملاقات می‌کنیم که اگر به اعتبار ورجاوند نبود، دسترسی به آنان به این سادگی نبود. اما حضور در چنین کلاسی هم ساده نبود. گلدان در خیابان بود اما برای مردمی که گردهم جمع نشوند. فعالیت سیاسی که به جای خود، فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی نیز برچسب تهاجم فرهنگی ساخته‌ی سعید امامی را می‌خوردند و نیمه‌ی پنهان کیهان الرحمان‌شان را می‌خواند. سه شنبه‌های روجاوند مورد حساسیت شدید حاکمیت بود. برخی از جوانان به دفعات مورد تهدید، بازجویی و حتا زندان قرار گرفتند.

تعدادمان اندک بود. چند جوان و دانشجو، چند تنی از اساتید، چند تنی از فعالان سیاسی، نویسندگان و روزنامه نگاران و چند تنی از اعضای جبهه ملی. بعضی هر هفته می‌آمدند و بعضی هرازگاهی. اما خانه‌ی ورجاوند برای چنین جمع کوچکی، کوچک بود. شنیدم این اواخر حتا شلوغ‌تر می‌شد. جوان‌ها بیشتر می‌آمدند و روی زمین می‌نشستند. حضور بچه‌های شاخه‌ی علامه شاخص بود که کیهان آنها را شاخه‌ی ملی تحکیم نامید.

هرجلسه با گفت‌و‌گویی از مسایل سیاسی روز آغاز می‌شد. حاضرین از دیدگاه‌های گوناگون، وابسته یا ناوابسته به نیروهای سیاسی مختلف، شرکت می‌کردند. وقایع هفته را تحلیل می‌کردند و بجهت تنوع دیدگاه‌ها بحث‌ها پویا بود. زمانی نیز به بحث‌های دیگری در حوزه‌های مختلف علوم اجتماعی اختصاص می‌یافت. موضوع این بحث‌ها بسته بود به این که کدام یک از صاحب‌نظران در آن سه شنبه حضور یافته‌ بودند. زمانی شادروان یحیی ذکاء از میترائیسم سخن می‌گفت، زمانی سهیلا شهشهانی از تحقیقات مردم‌شناسی خود در روستاهای ایران و زمانی شادروان امیرحسین پولادی از اخلاق سیاسی.

حلقه‌ی سه شنبه‌ها با وجود فشارهای دستگاه‌های اطلاعاتی چندین نشست و سمینار نیز برگزار کرد؛ تمام آن ها در منزل اشخاص برگزار می‌شد. از جمله حدود ده سال پیش سمیناری ترتیب داد برای بزرگداشت هزاروصدمین سال دولت سامانیان که با همکاری تنی چند از متفکرین و فعالان تاجیک و افغان در تهران برگزار شد. وسعت این سمینار و تنوع شرکت کنندگان آن هنوز و در طول سال‌‌های بعد از انقلاب رکورد دار است. از برجسته‌ترین ایران شناسان کشورمان چون دکتر بدرالزمان قریب و فریدون جنیدی تا پروفسور رحیم مسلمانیان قبادیانی تاجیک از یک سو، و از سوی دیگر اولین گردهمایی نیروهای سیاسی و ملی در کنارهم چون شادروان داریوش فروهر، مهندس امیرانتظام تا نیروهای ملی- مذهبی در‌آن حضور داشتند.

اما آن‌چه بنیان ذهنی ورجاوند را تشکیل می‌داد و روح حاکم بر حلقه بود، سه چیز بود: هویت ایرانی، منافع ملی، و مشارکت سیاسی.

هویت ایرانی و بافت متنوع قومی ایران یکی از دغدغه‌های اصلی وی بود. او که سال‌ها در دانشگاه تهران تحقیقات در زمینه‌ی قوم‌ها و ایلات و عشایر را مدیریت می‌کرد، شناخت علمی عمیقی از این مقولات داشت و در حوزه‌ی سیاست آن را بکار می‌بست. تجزیه طلبان که معمولا یارای رویارویی علمی با وی و بعضی شاگردانش را نداشتند، او را متهم به کتمان بخشی از حقوق ‌بشر ناظر بر حقوق زبانی و قومی می‌کردند. حال آن که وی تنوع زبانی و قومی ایران را امتیاز ویژه‌ای برای ایران برمی‌شمرد و در روابط منطقه‌ای ایران این تنوع را «قدرت نرم» ایران برای دستیابی به منافع کلان ملی قلمداد می‌کرد.

وی بین دوران گذار بسوی دموکراسی و دوران استقرار دموکراسی بوسیله‌ی حکومت قانون تفکیک قایل بود. نگران بود که حرکت‌های تجزیه‌طلبانه تحت عنوان دموکراسی و حقوق قومی نه تنها در این دوران گذار ما را بسوی دموکراسی رهنمون نمی‌شود بلکه منافع ملی و سرزمینی ما را هم نشانه رفته است. اما درصورت استقرار قانونی دموکراتیک و مقتدر در کشور، قدرت باید غیرمتمرکز و توزیعی باشد و حتا لازم است تا دولت از فعالیت‌های بخش غیردولتی و جامعه‌ی مدنی برای ارتقای سطح فرهنگ قومی و زبانی حمایت کند و از این منظر قدرت نرم ایران را افزایش بخشد.

منافع ملی از کلماتی بود که همواره از ورجاوند می‌شنیدیم؛ بسیار پیش از آن که خوش بختانه شمولیت امروز خود را پیدا کند. به خاطر دارم که با وی تلفنی از ریاست جمهوری احمدی نژاد گفت‌و‌گو می‌کردم. گفتم حداقل حسن احمدی نژاد این است که موضوع منافع ملی که شما از آن همیشه دم می‌زنید، امروز دربازخورد سیاست‌های حکومت به یک گفتمان تبدیل شده است. پاسخ داد: ولی دارد روزانه برباد می‌رود.

او به مقوله‌ی مذهب نیز از منظر منافع ملی نگاه می‌کرد. چندی پس از اشغال عراق و سرنگونی صدام حسین با وی یک مصاحبه‌ی تلویزیونی ترتیب دادم. می‌گفت ما خسارت جنگ را از عراق طلب داریم که حکومت از کیسه‌ی مردم بخشیده است. امروز فرصتی بی‌نظیر دست داده تا آن را دوباره به روی میز بگذاریم. اما نه آن که از مردم فقیر آن کشور بستانیم، بلکه سهم بزرگی در مشارکت برای بازسازی عراق بگیریم تا از این منظر هردو سود بریم و نقش سازنده‌ی منطقه‌ای خود را افزایش دهیم. می‌گفت که پیوندهای عمیق مذهبی و اشتراکات تاریخی و فرهنگی ما قدرت نرم ما و بخشی از منافع ملی ماست. نگران بود که حکومت ایران از عراق به عنوان زمینی برای نزاع با آمریکا استفاده می‌کند و ما یک بار دیگر فرصتی بزرگ برای همیاری و مشارکت و نقش آفرینی سازنده در منطقه‌ بگونه‌ای که سزاوار ایرانیان باشد را از دست می‌دهیم.

با دغدغه‌ی منافع ملی و تاراج روزانه‌ی آن، مشارکت مستمر سیاسی به هر نحوی که بتوان تٱثیر گذاشت و از این منافع پاسداری کرد، طبعا ملزوم منطقی آن خواهد بود. ورجاوند منزه طلبی عافیت جویانه را برنمی‌تافت. اگر وزارت خارجه از او دعوت می‌کرد تا در سمیناری مربوط به آسیای مرکزی و قفقاز که کارشناس بی‌هماورد آن بود، سخن بگوید می‌رفت و حرف‌هایش را می‌زد. از حوزه‌ی تمدنی ایران سخن می‌گفت و بقول زید‌آبادی دائرة‌ المعارف تمدن ایرانی بود. در انتخابات مجلس ششم با دکتر باوند شرکت کرد، هرچند که می‌دانست در همان مرحله‌ی نخست زیر تیغ شورای نگهبان حذف خواهد شد. اما می‌گفت که باید با این گونه مشارکت‌ها فرصت بدست آورد تا دیدگاه‌های جبهه ملی را رسما مطرح کرد. جوانان را هم به مشارکت تشویق می‌کرد و هم برای آنان فرصت سازی می‌کرد و خود در کنار می‌ایستاد. یاد دارم که از یکی از جوانان حمایت کرد تا در انتخابات شوراهای اول شرکت کند بلکه بتوان نیروهای جوان ملی‌گرا را به عرصه‌های تصمیم گیری رساند.

ورجاوند باصد دریغ از میان‌مان رفت. اما می‌توانم مطمئن باشم که حلقه‌ی سه شنبه‌های ورجاوند اکنون جوانانی هستند که سیاست را نه ایدئولوژی بلکه بر محور منافع ملی می‌شناسند. و چون دیگر میراث‌های ارزنده‌ی این مرد، این میراث انسانی از نسل دوم انقلاب نیز ماندگار و مؤثر خواهد بود.