رقابتهای انتخاباتی در کشور به روزهای سرنوشت ساز خود نزدیک می شود و این در حالی است که همچون سالهای گذشته، این انتخابات نیز به فقدان شفافیت، نبود تضمینی برای سلامت و نیز سایه سنگین دخالت نهادهای انتصابی مبتلاست.
اگر بخواهیم این انتخابات را با عینک نیروهای جوان و تحول خواهی نگاه کنیم که به خواسته های حداقلی و کوچک اعتنایی ندارند و دل در گرو تغییرات بزرگ و بنیادین دارند، باز هم باید سخن از بیهوده بودن انتخابات زد و اینکه رای مردم تنها وسیله ای است که حاکمیت از آن به عنوان ابزاری مشروعیت ساز استفاده می کند و همانگونه که مردم را برای تظاهرات خیابانی در مناسبت های مختلف بسیج می کند، صندوق های رای را نیز برای همان منظور می خواهد. پس بهتر آن است که حداقل در این دام گرفتار نشویم. اما نکته مهم و قدیمی این ماجرا همان سلبی بودن این راه حل یعنی تحریم است. به عبارت دیگر این نیروها در تحریم انتخابات با دو مشکل اساسی مواجه اند : اول اینکه اصولا تحریم در ایران با توجه به عدم شکل گیری احزاب قدرتمند و نبود ساختار تشکیلاتی منسجم، تقریبا همان انفعال و “قهر کردن ” است. هیچ کدام از گروههای سیاسی با تحریم خود در سالهای گذشته، راه حلی منطقی و کار آمد را در مقابل مردم قرار نداده است. دوم اینکه بی فایده دانستن کامل انتخابات، افکار عمومی را در انتظار راه حلی دیگر از سوی گروههای تحریم کننده می گذارد که اغلب این انتظار بدون ارائه راه حل ادامه پیدا کرده و لطمه شدیدی به اعتبار و توان این احزاب و شخصیتها وارد می کند.
اما سوال اینجاست که راه حل چیست و از چه طریقی می توان در این فضای سیاسی مفید و موثر واقع شد؟ نیروها و طیف های تحول خواه نیازمند درک ویژه ای از مقوله انتخابات هستند که در اینجا می توان آن را نگاه حداقلی و ابزارگونه به انتخابات نامید. چنانچه این نگاه را جایگزین نگاه حداکثری کنیم، اولا فایده های آن را فدای انتظارات بیجا و کلان از انتخابات نمی کنیم و ثانیا تلاش برای ایجاد تحرک اجتماعی را با نتیجه های ملموس و در عین حال سطحی جایگزین نمی کنیم. از آنجا که کانال های عبور از اقتدار غیر دموکراتیک در فضای فعلی کاملا بسته است و به لحاظ حقوقی و ساختاری نمی توان در این دیوارها رخنه ایجاد کرد، و از طرفی راه حل منجر به انقلاب هم نه مطلوب است و نه ممکن، پس باید به فکر چاره ای برای وادار کردن اقتدارگرایان به عقب نشینی در برابر خواسته های دموکراسی خواهانه بود و این راه حل چیزی نیست غیر از انسجام نیروهای تحول خواه و ارتباط با بدنه اجتماع به قصد ایجاد یک تحرک وسیع اجتماعی. فضای انتخابات و یا نتایج حداقلی و عینی بعد از انتخابات می تواند به این فرایند کمک کند.
از آنجایی که جمعیت نیروهای مردد جمعیتی زیاد و قابل توجه است و اصلاح طلبان نیاز فراوانی به جلب نظر آنان در انتخابات دارند، تعاملی دو سویه برای همکاری و رسیدن هر کدام از طرفین به درصد مشخصی از نتیجه انتخابات بسیار حیاتی است.
با نگاه به مجموعه شرایطی که بر فضای سیاسی و اجتماعی ایران حاکم است اتخاذ رویکردی بنیادی از جانب کاندیداهای اصلاح طلب به انتخابات برای ایجاد تحولات اساسی به منظور دست یابی به شرایط مطلوب در جامعه ایران بسیار ضروری است و این مهم باید نقطه ثقل فعالیتهای آنها در زمینه انتخابات باشد. نیروهای پیشرو نیز باید کار ویژه اصلی خود را تلاش برای ایجاد جنبشی اجتماعی قرار دهند که بتواند مطالبات بر حق نیروهای تحول خواه را در خود جای دهد و راه را بر یک دموکراسی حداقلی و مورد انتظار هموار سازد. از طرفی بر این باوریم که ورود به انتخابات ریاست جمهوری به شکل منفعلانه و تسلیم در برابر اقتدارگرایان، آنهم با وجودی که شرایط غیر دموکراتیک پیشین همچنان هم پا بر جا و استوار به صورت موانعی بزرگ بر سر حاکمیت مردم قرار دارند، نمی تواند انتظارات حداقلی فعالان و نیروهای تحول خواه جامعه را بر آورده سازد. تجربه هشت سال مدیریت اصلاح طلبان و نتایجی که از آن نصیب جامعه ایران شد، ما را به سوی اتخاذ رویکردی شفاف در مواجهه با نیروها و افرادی سوق می دهد که داعیه داران اصلاحات محسوب شده و اکنون نیز قصد دارند تا با همان رویکرد سابق وارد رقابتهای انتخاباتی شوند.
با نگاه به ضعف ساختاری و بنیادینی که اصلاحات هشت ساله در زمینه تئوری و اجرا با آن دست به گریبان بود و با توجه به اینکه موانع بزرگی که حرکت اصلاحات را متوقف کرد همچنان پابرجا و حتی قدرتمندتر از قبل بر سر راه قرار دارند، می توان نتیجه گرفت که عدم اتخاذ رویکردی جدید از جانب اصلاح طلبان در شرایط فعلی، حتی اگر به پیروزی آنها در انتخابات منجر شود، باز هم به صورت یک پروژه عقیم و بی سرانجام تنها به هدر دادن سرمایه اجتماعی بزرگی می انجامد که در این روزها برای ایجاد تحول در کشور مهیا شده است. از طرف دیگر، به مسائل و مشکلاتی که تاکنون بر سر راه اصلاح طلبان قرار داشته است، باید بحران اقتصادی و کاهش قیمت نفت و نیز تجربه اقتدارگرایان درمتوقف کردن این حرکت را نیز افزود که بدون پشتوانه ای بزرگ و جنبشی اجتماعی –سیاسی در سطح کشور نمی توان آنها را از پیش رو برداشت.
در شرایط فعلی نیز تنها نقد سازنده و طرح انتظارات از جانب نیروهای تحول خواه است که می تواند به شفاف سازی فضای سیاسی ایران کمک کند و تکلیف را برای شرکت فعالانه و یا عدم شرکت در انتخابات روشن سازد. در نگرش به مقوله انتخابات نیز به جای آنکه انتخابات را هدفی غایی و بزرگ بدانیم، باید آن را وسیله ای دانست که می توان با استفاده از آن به بهبود شرایط سیاسی و اقتصادی جامعه کمک کنیم و چنانچه گروههای اصلاح طلب نتوانند و یا نخواهند رویکردی متفاوت با سالهای قبل را در پیش گیرند و به صورتی کجدار و مریز و مبهم با مقوله اصلاح طلبی برخورد نمایند، نمی توان امیدوار بود که با ورود آنها به انتخابات به شرایط جدید و امیدوار کننده ای گام گذارده ایم.
با توجه به آنچه گفته شد، مزیت انتخابات برای تحول خواهان را می توان در موارد زیادی خلاصه کرد که در اینجا به دو مورد از آنان اشاره می کنیم :
الف – استفاده از فضای انتخابات برای سازماندهی تشکیلاتی و سر و سامان دادن به وضعیت نیروها و هواداران خود به قصد ایجاد انسجام و افزایش تاثیر گذاری در فضای بعد از انتخابات. چنانچه این نیروها در انتخابات به اهداف انتخاباتی خود دست پیدا کنند، دو گام به جلو برداشته اند و اگر نتوانند اهداف سیاسی خود را در انتخابات به دست آورند، لااقل از این فرصت برای انسجام درونی و مطرح کردن خواسته های خود استفاده کرده اند.
ب- انتخابات می تواند به فضایی برای شکستن بسیاری از تابو ها و ورود به محدوده های تاکنون ممنوعه ای باشد که بخشی از روند قفل شدن حرکت به سمت دموکراسی از آنها ناشی می شود. چنانچه یک ایده از ذهنها بیرون آمده و بر زبانها و قلمها جاری شود و آنگاه به پدیده ای عادی نزد افکار عمومی تبدیل شود، گامی بزرگ به سمت تحول برداشته ایم و اجرایی شدن آن در آینده ای نزدیک دور از ذهن نمی نماید. می توان تغییر قانون اساسی را از این موارد دانست.