به گزارش روزنامه ی خراسان، به نقل از دادگستری استان فارس- “حد قطع پای سارق مسلح بانکهای شیراز که در دادگاه انقلاب اسلامی این شهرستان صادر شده بود با دستور علی القاصیمهر دادستان شیراز در محل زندان عادلآباد به اجرا درآمد”. همچنین “حکم سارق دیگری نیز که به اتهام چند فقره سرقت حدی در حوزه ی قضایی خنج به قطع ید محکوم شده بود در اجرای نیابت قضایی و با دستور دادستان شیراز در زندان عادلآباد اجرا شد”. دادستان عمومی و انقلاب شیراز پس از اجرای حکم قطع دست و پای دو متهم به سرقت گفته است: “اجرای حدود شرعی در راستای برخوردهای قاطع دستگاه قضایی با جرایم، مهم است…دستگاه قضایی فارس در برخورد شدید با جرایم مهم و اجرای حدود الهی مصمم خواهد بود و اجرای این احکام را درس عبرتی برای مجرمان سابقهدار است”.
مسأله این نیست که سارق،- آن هم سارق مسلح- نباید مجازات شود. قطعاً حقوق مدرن نیز سارق مسلح را مجازات می کند. اما مجازات هایی این چنین چه پیامدهایی دارند؟
یکم: تصویری به شدت خشونت بار از اسلام ارائه می کنند. حقوق بشر دوران مدرن این نوع مجازات ها را “وحشی گری” به شمار می آورد. آیا مسلمین نمی خواهند دعوت پیامبرشان را به عنوان دین “ پیامبر رحمت ” بشناسانند؟ آیا دین برای قطع دست و پا و سنگسار آدمیان آمده است یا برای پشتیبانی از “ فضایل اخلاقی “؟ برای ترور منتقدان و از دین برگشتگان آمده است یا برای نشان دادن راه های ” تجربه های معنوی و دینی “؟
دوم :اگر هدف نظام کیفری کاهش و پیش گیری از جرم باشد، سه دهه اجرای حدود و قصاص نشان داده است که این نوع مجازات ها هیچ تأثیری در کاهش جرم یا پیشگیری از جرم نداشته اند.یعنی با قطع دست و پای سارقان، سرقت کاهش نمی یابد، با سنگسار زانیان، زنا کاهش نیافته است.
سوم :اگر هدف نظام کیفری از مجازات اجرای عدالت باشد، نه تنها عادلانه بودن حدود و قصاص را نمی توان اثبات کرد، بلکه به راحتی می توان نشان داد که عدالت امروزیان( یعنی عدالت آن گونه که عقلای دوران مدرن برساخته اند) حدود و قصاص را ناعادلانه به شمار می آورد.
چهارم: این نوع مجازات ها- حدود و قصاص فقهی- احکام الله یا “حدود الهی” نیستند. اینها برساخته های اعراب پیش از اسلام اند که پیامبر گرامی اسلام با اندکی اصلاح آنها را “ امضا ” کرده است. این امضا، برای اداره ی زندگی مردم در چارچوب های همان عصر بوده است. پیامبر اسلام اسب سواری را هم امضا کرد و اتومبیل را جانشین اسب و قاطر و الاغ نکرد. چون نمی توانست از ظرفیت های زمان خود عبور کند. پیامبر اسلام جنگ با شمشیر را هم امضا کرد و هواپیماهای بی 52 و موشک های قاره پیما و زیر دریایی های پیشرفته و هواپیماهای بدون سرنشین RQ-170 را جایگزین آن نکرد. برای اینکه نمی توانست از چارچوب ساختارهای علمی و تکنولوژیکی زمان خود فراتر رود. پیامبر اسلام استفاده ی اعراب از آتش و دیگر وسائل گرما و روشنایی بخش آنان را هم “امضا” کرد و الکتریسیته و گاز و تکنولوژی های متعلق به آنها را جایگزین آنها نکرد. برای اینکه سطح معرفت و معیشت مردم آن دوران رسیدن به این سطح از زندگی را محال می کرد. پیامبر اسلام عرف و قوانین اعراب را هم با اندکی اصلاح “امضا” کرد و دموکراسی و حقوق بشر و فمینیسم و حقوق کیفری مدرن را جایگزین آنها نکرد. برای اینکه برساخته های اعراب پیش از اسلام با سطح زندگی آن دوران سازگار بود و می بایست قرن ها بگذرد و آدمیان وارد دوران مدرن شوند و نظام سیاسی و حقوقی ای متناسب با سطح زندگی مدرن را برسازند.
اگر “امضا” ی پیامبر در زیر هر امری، آن امر را ابدی می سازد، پس باید تا ابد الاغ سواری و اسب سواری کرد، نه اینکه فقیهان و سلطان علی خامنه ای از بنزهای ضد گلوله استفاده کنند. اگر “امضا” ی پیامبر امری را دائمی می سازد، پس باید تا ابد با شمشیر به جنگ دشمنان رفت، نه با موشک دوربرد و زیردریایی و اف 4 و اف 14 و میگ 25.باید آیت الله خامنه ای و دیگر فقیهان همچون پیامبر و حضرت علی که با شمشیر با دشمنان می جنگیدند، به همان نحو شخصاً در جنگ ها شرکت کنند(یعنی شرکت شخص پیامبر در جنگ، شرکت شخص ولی فقیه در جنگ را الزامی می سازد). باید تا ابد در زیر چادر و خانه های گلی زندگی کرد، نه ساختمان های مدرن کنونی. باید همه ی اشکال و سطوح زندگی مدرن را نابود کرد و زندگی ساده و بدوی اعراب جزیرة العرب را -همچون احکام فقهی- به زور به مردم تحمیل کرد.
احکام الله یا حدود الهی قلمداد کردن احکام فقهی، کار فقیهان بوده است. همه ی این نوع احکام، برساخته های اعراب قرن ها پیش از اسلام اند، نه خداوند. به تعبیر فنی تر- با اقتفای به علامه ی طباطبایی و مرتضی مطهری- اعتبارسازی کار ذهن بشری است نه خداوند( رجوع شود به تفسیر المیزان و اصول فلسفه و روش رئالیسم ). “امضا”ی پیامبر گرامی اسلام به معنای جعل آن برساخته های بشری توسط خداوند نیست. پیامبر عرف عقلای زمان خود را امضا کرد، پیروان دعوت آن پیامبر نیز باید عرف عقلای زمان کنونی(دموکراسی، آزادی، حقوق بشر، برابری و…) را امضا کنند. “ الگو بودن پیامبر ” و “ پیروی از پیامبر ” در حقوق و سیاست، معنایی جز “امضا” ی عرف عقلای دوران جدید ندارد. دموکراسی و حقوق بشر، عادلانه ترین برساخته های عقلای دوران جدیدند.
فقیهان حتی اگر بخواهند جمود ورزیده و احکام فقهی برساخته ی اعراب پیش از اسلام را احکام الله قلمداد کنند، می توانند با توسل به آن سنت فقهی که اجرای حدود در عصر غیبت را تعطیل می داند،اجرای مجازات های فقهی را تعطیل کرده و مجازات های حقوق مدرن را جایگزین آنها کنند.
پنجم:- نگاه به جرم به عنوان رفتاری صرفاً فردی، و صرف مجازات مجرم، حلال مسأله و رافع مشکلات نیست. اگر بود،می بایست با مجازات مجرمان مسأله حل شود. جرائم در بستری اجتماعی می رویند. باید به علل اجتماعی وقوع کجروی و جرم نگریست. 33 سال از اجرای مجازات های فقهی می گذرد، اما نه تنها این گونه جرائم کاهش نیافته اند، بلکه افزایش هم داشته اند. تبیین های جامعه شناختی درباره ی این گونه مسائل، تبیین های “ تک علتی ” نیست و نمی تواند باشد. اما در عین حال در کشوری چون ایران، “استبداد دینی” و اجرای “اسلام فقاهتی” شرایط اجتماعی ای پدید آورده اند که جرم خیز است. به تعبیر دیگر، باید به جمهوری اسلامی و فقه به عنوان عامل و منشأ پیدایش جرائم اجتماعی نگریست. نظام سیاسی فاسدی که نه تنها تبعیض ساز است، بلکه تبعیض را نهادینه می سازد، علت العلل وقوع جرم است. انواع و اقسام نابرابری ها بنیاد فقه را تشکیل می دهند.
ششم:- آیت الله خمینی در ماه های اول انقلاب چند بار اعلام کرد که در زندان های شاه پای زندانیان سیاسی را اره می کردند. این مدعای او کاذب بود، اما اینک آیت الله خامنه ای با افتخار اعلام می کند که پای سارقان مسلحی را که خود پدید آورده است، قطع می کنند. این فقط نشان دهنده ی تفاوت دو رژیم نیست، نشان دهنده ی عدالتی است که وعده داده می شد و سلطان علی خامنه ای به اجرا نهاده است.
هفتم:- سکولاریسم به معنای تفکیک نهاد دین از نهاد دولت فقط به سود زندگی دنیوی مردم نیست، بلکه به سود دین و دینداری هم هست. هیچ کس به اندازه ی فقیهانی که مردم را در سلطه دارند، اسلام را بدنام نکرده است. تمام اعمال سرکوبگرانه و فاسدشان به پای اسلام نوشته شده و می شود. برای این که خودشان همه ی این افعال را اجرای حدود الهی و شریعت محمدی قلمداد می کنند. مومنان برای نجات اسلام از دست اهریمنان، باید از سکولاریسم دفاع نمایند. ایمان وقتی به حکومت تبدیل شد، به آئین نامه ای دولتی فرو کاسته می شود.