ادبیات ایران در هفته ای که گذشت
« پسر عزیزم، تو و همه شما می دانید که تا بوده پدر خوبی بوده ام و همسر خوبی برای مادرتان؛ به هر تقدیر آدم بدی نبودم، ولی الان بر اثر اتفاقی ناچار به سفر شده ام. شما نباید راجع به من بد قضاوت کنید؛ همان آدم خوبی که بودم هستم، برای همه شما همان پدر خوب، برای مادرتان رفیق خوب و به علاوه می توانم همسر خوبی برای این یکی، چطور بگویم همسر جدیدم که با او سفر کرده ام، باشم. فرزندانم، من با شما بدون رودربایستی، مرد و مردانه، حرف می زنم و طلب بخشش هم ندارم چون به کسی بد نمی کنم، نه به شما که همه تان قبل از من بار سفر بستید و نه به مادر شما که در واقع بار همنشینی خود را از دوشش برداشتم. برای او که در خانه اش می خواند و چهچهه می زد، با من یا بدون من، یکسان است پس بدون پشیمانی به راه خود می روم. شما نگران وضع مالی او نباشید، مادرتان احتیاج به چیزی ندارد؛ هر ماه حقوق بازنشستگی مرا که یک کارگر قدیمی راه آهن هستم، تماماً دریافت می کند. خودم هم با دادن درس خصوصی امرار معاش می کنم و به این ترتیب به یک رویای قدیمی ام که مادرتان همیشه مانع تحقق آن می شد، جامه عمل می پوشانم. اما از شما می خواهم حال که مادرتان در خانه تنها است، گاه سری به او بزنید. تو، سیلوسترو، 15 ساله بودی که ما را ترک کردی و از آن وقت تا به حال دیگر آفتابی نشدی. چرا هشتم دسامبر به جای ارسال کارت تبریک همیشگی سالروز نامگذاری مادرت بلند نمی شوی با قطار به دیدارش نمی روی؟ تو، همسر عزیز و کودکانت را در آغوش می گیرم.» نامه کستانتینو بود به پسرش سیلوسترو که راوی رمان «گفت وگو در سیسیل است» و بعد از این نامه است که اتفاق های دیگر یکی یکی از راه می رسند. کتاب را الیو ویتورینی نویسنده ایتالیایی نوشته و منوچهر افسری به فارسی برگردانده و انتشارات کتاب خورشید در مجموعه داستان های ایتالیایی اش منتشر کرده.
داستان در داستان
وقتی داستانی را می خوانی که در ایران منتشر شده، حواست به قصه یی که گریبان کتاب را گرفته هم باشد؛ قصه یی که تقریباً برای همه کتاب ها یکسان اتفاق می افتد و همیشه هم تراژیک است. این جور چیزها را باید خودت بفهمی. کسی جایی بهت نمی گوید. نه نویسنده توی جلسات نقد و بررسی و مصاحبه ها می گوید، نه ممیز اصلاً اهمیتی به ماجرا می دهد و نه ناشر برای این چیزها وقت می گذارد و نه ویراستار گفتنش را وظیفه خود می داند. می شود یک جور خواندن سفیدی های بین خطوط. بعضی وقت ها می بینی چندکیلومتر نوشته یی تا آن چیزی را که به خاطرش شروع به نوشتن کرد ه یی نگویی که حرف هایت را کلمه کلمه کرده یی و کلمه ها را پاشیده یی بین جمله ها و او که می خواند، باید کلمات را با دقت از جمله ها جدا کند و کنار هم بچیند و پازل کامل شود مثل پاک کردن تیغ های ماهی می ماند. نشسته یی و کلمات را از زیر چشمانت رد می کنی و مجذوب ماجرا شده یی که یکهو یک کلمه یا یک پرش از صحنه یی به صحنه نامربوط دیگری روند عادی خواندنت را قطع می کند. به راحتی ازش نگذر. کمی مکث کن. کمی پای کلمه ها و پای آن سه نقطه های معروف وقت بگذار که توی کروشه نشسته اند و می گویند چه عاجزانه جای یکسری کلمات ممنوع را گرفته اند و نویسنده دلش نیامده به جای کلمات ممنوع حذف شده، کلمات دیگری بگذارد و ماجرا را از مسیر راستین خودش منحرف کند. آن سه نقطه از شما می خواهد حرف های حذف شده را دوباره در ذهن بیافرینید و کمی بیشتر تخیل کنید و آن وقت است که آن تیغ برنده به هیچ کارشان نمی آید. البته ماجرا خیلی ذهنی است. قبول دارم. مثبت اندیش باشیم. خواندن کتاب منتشر شده در ایران حسن اش این است که باعث می شود ماجرای دیگری به صورت موازی با داستانی که در کتاب نوشته شده، حیات پیدا کند. خطوط قرمزی که روی پرینت نهایی داستان فرستاده شده، به بخش ممیزی کشیده شده، حاشیه های سفیدی که به وسیله توصیه برای عوض کردن این کلمه و حذف کردن آن کلمه و جمله، سیاه شده اند داستانی است که هیچ وقت نباید فراموشش کنی و بهش عادت کنی. وقتی داستان را شروع کردی، به خود می آیی و می بینی که خود نویسنده یا مترجم هم وارد داستان شده اند، پشت میز نشسته اند و سردرگم و کلافه دارند واژه ها را در ذهن شان زیر و رو می کنند تا بتوانند کلمه یی را جایگزین کلمه یی دیگر کنند، مثلاً فکری برای نوشیدنی ها و لامسه ها کنند یا کلمه یی از توی صندوق شان درآورند که استعاره یی از کلمه اصلی باشد؛ کلمه یی که به ناچار قرار است در متن حذف شود. ممیز یا خانم یا آقای بازرس را می بینی که روی بعضی از کلمات خط می کشد، کنار بعضی پاراگراف ها می نویسد که باید حذف شوند، بعضی شخصیت ها را مشکل دار می یابد، از نویسنده یا مترجم می خواهد که مسیر داستان عوض شود و این بازی با هر کتابی که به دستت بگیری شروع می شود. خیلی وقت ها نمی شود قسر در رفت اما بعضی وقت ها اگر شانس بیاوریم، می شود.
کتاب های تازه
از آن سر شهر کوبیدم رفتم انقلاب دنبال کتاب. انصاف نیست دیگر. باید هر خیابانی یک کتابفروشی داشته باشد. حالا لازم نیست خیلی هم بزرگ باشد، دکه هم کفایت می کند. راسته کتابفروشی های انقلاب می شود راحت کتابفروشی های محبوب و حسابی را با چشم غیرمسلح دید؛ هرجا که رفت و آمدش بیشتر و مشتری هایش زیاد است. آدم همیشه کتاب هایش را از یک کتابفروشی بخرد هم بهتر است. کتابفروشی می شود جزء مالکیت های آدم مثل آرایشگاه آدم و خیاطی و قنادی و کافه آدم. راستی به عنوان یک مبحث فمینیستی چرا نمی گوییم حوا؟
یک کتاب تازه چاپ شده از بهمن فرزانه که ترجمه نیست و داستان کوتاه های خودش است. «از چاله به چاه» که 10 داستان است و نشر ثالث چاپش کرده. 96 صفحه است و 2000 تومان.
«افسانه های هفتاد و دو ملت» ترجمه احمد شاملو، توسی حائری و م.ک کتاب دیگری است که ثالث منتشر کرده در 152 صفحه و 3500 تومان. «ماری استوارت» تراژدی در پنج پرده است نوشته فردریش فون شیلر و ترجمه محمدعلی شیشه چی، 224 صفحه و 4500 تومان. «خورده فرمایش های جناب پتر پانتر» نوشته های طنزی است که کورت توخوسکی نوشته. مترجمش علی عبدالهی و ناشرش افراز است در 112 صفحه و 2200 تومان. «آخرین انار دنیا» رمانی است که بختیار علی به کردی نوشته و آرش سنجابی آن را به فارسی ترجمه کرده. ناشر کتاب افراز است و رمان هم 342 صفحه و 6899 تومان. ترجمه کتاب به 15 نفر تقدیم شده. «عصر طلایی و عصر نقره یی شعر روس» را حمیدرضا آتش برآب گردآوری و ترجمه کرده که شعر روسیه از پوشکین تا زمان معاصر را دربرمی گیرد. کتاب را نشر نی چاپ کرده، 488 صفحه است و 7500 کلمه. نشر هرمس رمانی از هنینگ مایکل چاپ کرده به اسم «سایه ها در سپیده دم می رویند» ترجمه مهناز رعیتی. کتاب 181 صفحه است و 2700 تومان. «جاده» نوشته کورمک مک کارتی قبلاً با ترجمه حسین نوش آذر و ایرج مثال آذر چاپ شده بود و حالا یک ترجمه دیگر از آن آمده و این بار محمدرضا قلیچ خانی آن را به فارسی برگردانده. کتاب را که برنده جایزه پولیتزر 2007 شده، نشر علم چاپ کرده. «در نکوهش جنگ و داستان های دیگر» مجموعه داستانی از ای ال دکتروف است که فرید جواهرکلام ترجمه کرده و ناشرش فرزان روز است. کتاب هفت داستان دارد، 122 صفحه است با قیمت 3000 تومان. رگتایم و بیلی باتگیت معروف ترین رمان های دکتروف هستند که نجف دریابندری آنها را به فارسی برگردانده. «مرگ همین دوروبرهاست» مجموعه 10 داستان پلیسی - جنایی است که از نویسندگان مختلف است که سحر قدیمی ترجمه شان کرده و ناشرش نشر افکار است. کتاب تازه دیگر«افشین های شاهرودی» (شعرهای دیداری) سروده افشین شاهرودی است که انتشارات داستان سرا منتشر کرده. رمان محمد ایوبی با نام «روز گراز» هم منتشر شد که ناشرش افق است.
حضور قیچی در اقصی نقاط
ممیزی دیگر محدود به پایتخت نیست و در پنج استان دیگر هم قرار است اداره کتاب تشکیل شود. وزارت ارشاد دلیل آن را «تسریع کار اهالی قلم، ناشران و کاستن از مشکلات آنها و بهبود کلی روند صدور مجوز نشر» عنوان کرده است. قم، کرمان، آذربایجان شرقی، خراسان رضوی و اصفهان این پنج استان هستند که معلوم نیست برای چه انتخاب شده اند. استان های داستان نویس خیز بیشتر شامل استان های جنوبی نیست؟ از این به بعد ناشران شهرستان ها دیگر می توانند کتاب های خود را به اداره کتابی که نزدیک تر است ببرند و لازم نیست برای کارهای اداری مربوط به انتشار کتاب هایشان به تهران رفت و آمد کنند و حتماً ممیزان هم از همشهری ها هستند. بعد لابد این طوری می شود که ممیزان اگر تشخیص دهند کتابی مشکل دارد آن را برای اعلام نظر نهایی به تهران می فرستند و این یعنی اتلاف وقت بیشتر در راه گرفتن مجوز.
تیم ملی کتابخوانان
محمد حسینی وزیر ارشاد در جشنواره «کتابخانه های عمومی و مطالعه مفید» گفته؛ «ما اکنون نسبت به گذشته شاهد یک شتاب هستیم. سرانه مطالعه نسبت به 9 سال قبل دوبرابر شده و به 18 دقیقه در روز رسیده است که البته این کافی نیست و باید افزایش داشته باشد و این افزایش سرانه مطالعه عزمی ملی را می طلبد و تنها از عهده یک نهاد برنمی آید. در سند چشم انداز 20ساله دیده شده که ما در زمینه سرانه مطالعه در منطقه، مقام اول را داشته باشیم و در عرصه جهانی نیز در بین 15 کشور برجسته دنیا باشیم. این کار با توجه به رقابت هایی که برای توسعه و پیشرفت در عرصه جهانی وجود دارد، کاری دشوار است اما با عزم و همتی ملی مطمئناً میسر است.» رقابت های جام باشگاه هاست مگر؟
جبروت جلال
مراسم پایانی دومین دوره جایزه جلال هم برگزار شد و هیچ سکه یی نصیب داستان نویسی نه کوتاه نویس و نه بلندنویس نشد. پارسال اسم داوران جایزه اعلام نشد اما امسال آنها با انتشار اسم خود مشکل نداشتند. محمدصادق آیینه وند، راضیه تجار، رسول جعفریان، مجتبی رحماندوست، جواد محقق، سهراب هادی، عباس سلیمی نمین، محمدرضا سرشار و عباسعلی وفایی اعضای هیات علمی دومین جایزه ادبی جلال آل احمد بودند و اصغر قائدان، محمود بشیری، حسینعلی قبادی، عباسعلی وفایی، مریم حسینی، فیروز زنوزی جلالی و احمد شاکری امسال عضو هیات داوران این جایزه بودند. اگر توی کتابفروشی ها به کتاب هایشان برنخوردید، اسم هایشان را در گوگل سرچ کنید. وزیر ارشاد درباره جلال آل احمد گفته؛ «در تاریخ معاصر ما وی یک نقطه عطف است و ادبیات داستانی را می توان به دو دوره قبل و بعد از وی تقسیم بندی کرد… نویسندگانی چون جلال همواره سعی داشتند دردهای مردم زمانه خود را بشناسند و راه درمانی برای آنها پیدا کنند.» یاد ابن سینا و استیضاح مهاجرانی به خیر. «حمید قبادی» مشاور معاون فرهنگی وزیر ارشاد هم گفته؛ «جایزه جلال آل احمد به هیچ دسته و گروه خاصی تعلق ندارد و متعلق به کشور است»
مرگ شیدایی
شهرام شیدایی شاعر، نویسنده و مترجم سرطان حنجره داشت و هفته پیش از دنیا رفت.
از شهرام شیدایی کتاب های «آتشی برای آتشی دیگر»، «آدم ها روی پل» و «خندیدن درخانه یی که می سوخت» منتشر شده است. شیدایی 42 ساله بود.
نقل از اعتماد