بیکاری سیاسی و گورکنی

اکبر گنجی
اکبر گنجی

غلامحسین الهام- از نزدیکان احمدی نژاد و عضو شورای مرکزی جبهه ی پایداری- طی مصاحبه ای با سایت رجانیوز در 28فروردین91، مجمع تشخیص مصلحت نظام را محل “بیکاران سیاسی” خوانده که بنا بر “مصلحت” منصوب شده اند تا “برای سیستم مزاحمت ایجاد” نکنند. اما “مجمع کارآیی خود را از دست داده است” و مهمترین دلیل آن، به “رفتارهای تند و کینه ورزانه ی آن با دولت” باز می گردد.

اما همین آدم های علاف عضو مجمع- که اکثریتشان یاران و همفکران جبهه ی متحد اصول گرایان بودند- توانستند برنامه ی انتخاباتی احمدی نژاد برای تسخیر مجلس نهم را کور کنند و وی را در اثرگذاری بر سمت و سوی ترکیب مجلس آینده، به بیکاره ای سیاسی مبدل سازند. الهام می گوید:

“آقای احمدی‌نژاد اگر هم برنامه‌ای برای ورود به انتخابات[مجلس] داشت، به دلیل تمرکزی که بر انحراف و انحراف هم منتسب به دولت شد، حرکتش کور و قدرت هر نوع حرکتی از احمدی‌نژاد سلب شد . اگر هم برنامه‌ای داشت، بعد از شرایط سال 90 حرکتش متوقف شد… او در بحث دعوت به مشارکتی که قبل از انتخابات کرد و سکوتی هم که در روز رأی‌گیری کرد، خواست این باور را تثبیت کند که احمدی‌نژاد دیگر هیچ نقشی در عرصه ی انتخابات ندارد و به نظر من این یک واقعیت بود… اگر آقای احمدی‌نژاد درباره ی انتخابات حرف بزند، از رد صلاحیت افرادی به صرف انتساب به دولت یا جریان انحراف، شاکی هم باشد”.

بدین ترتیب، “بیکاران سیاسی”، “ پرکار ” بودند: احمدی نژاد و یارانش را گروهی انحرافی و فاسد معرفی کردند که قصد دارند با هزینه های میلیاردی مجلس را تسخیر کنند. شورای نگهبان- به عنوان بخشی از “بیکاران سیاسی” عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، صلاحیت نامزدهای طرفدار احمدی نژاد را رد کرد. علی اکبر جوانفکر- در 16فروردین 91- در سرمقاله ی روزنامه ی ایران، تحت عنوان “گذشته، حال، آینده”، شرح بیشتری درباره ی “ پرکاری ” “بیکاران سیاسی”- در مقابله ی با احمدی نژاد- ارائه کرده است. می نویسد:

“آنها به این نتیجه رسیده‌اند که ارکان مهم و تعیین‌کننده ی نظام را باید تحت انقیاد و کنترل خود درآورند و همه ی راههای ممکن را که باعث شود یک بار دیگر فردی مانند احمدی‌نژاد، خارج از حیطه ی اراده و تصمیم گروه ذی نفوذ وارد عرصه ی مدیریت اصلی کشور گردد، مسدود نمایند. بی‌دلیل نبود که همه ی نامزدهای انتخابات مجلس نهم که به نحوی با دولت مرتبط بوده یا در فعالیت‌های انتخاباتی دکتر احمدی‌نژاد ایفاگر نقش بودند، با عدم صلاحیت مواجه و قاطعانه از گردونه ی رقابت‌های انتخاباتی حذف شدند “[۱].

محمدرضا باهنر به عنوان یکی از همان “بیکاران سیاسی” - در 30فروردین 90- مدعای جوانفکر را تأیید کرده و نشان داده که با یاران و طرفداران احمدی نژاد در انتخابات مجلس چه کرده اند. می گوید:

“در دور اول انتخابات مجلس نهم حساسیت‌ها در مورد جریان انحرافی بالا بود و مسوولین، شورای نگهبان و گروه‌های سیاسی تلاش داشتند تا این گروه‌ها را شناسایی کرده و با آنها برخورد کنند. برخورد بسیار قاطعی نیز با آنها شد یعنی به صورتی که فکر نمی‌کنم در مجلس نهم افرادی حضور داشته باشند که وابسته به جریان انحرافی باشند یا عده زیادی از آنان توانسته باشند به مجلس ورود پیدا کرده باشند. حال ممکن است افرادی از این گروه مخفیانه ورود پیدا کرده باشند. سه چهارم از نمایندگان مجلس مشخص شده اند و تا آنجا که می‌دانیم افرادی که ورود پیدا کرده اند وابسته به جریانهای مختلف هستند ولی این که بگوییم افرادی از آن جریان ورود داشته اند تقریبا باید بگوییم که تعداد آنان صفر است . مگر اینکه افرادی خیلی مخفیانه کار کرده باشند که بعدا مشخص شوند”.

پرکاری بیکاران، دو گروه اصول گرای “جبهه ی متحد” و “جبهه ی پایداری” را در انتخابات مجلس باقی گذارد. اما به روایت غلامحسین الهام، بیکاران سیاسی به همان حد قانع نبوده و مقاصد دیگری را هم تعقیب کرده اند:

“بخش‌های دیگری از این مجموعه[جبهه ی متحد] که میدان‌دار اداره ی این کار بودند، بخش عمده‌ای از تلاش‌شان انحصارگرایانه بود و قصد داشتند به هیچ طیف دیگری فرصتی برای رقابت ندهند. آنها می‌خواستند در یک انتخاباتِ بدون رقیب ، برنده‏ی بدونِ دردسر انتخابات بشوند… در تبلیغات، برای طرد رقیب، تلاش کردند که بسیاری از این جبهه پایداری را به انحراف منتسب و به زعم خودشان نگرانی ایجاد و فضا را برای رقیب، تنگ کنند و ببندند… روش‌هایشان هم خشن ، سلطه‌گرایانه و در واقع انحصارگرایانه بود که جواب نداد و همکاری بین اصولگرایان را هم به هم ریخت”.

این ها مدعیات یکی از اعضای جبهه ای است که قاتلانی چون روح الله حسینیان در رأس آن قرار دارند(سوابق الهام در دادستانی و اوین فراموش نشود). الهام مدعی است که اصول گرایان سنتی هیچ گاه واقعیت تعیین کننده ی احمدی نژاد را نپذیرفتند و او را از خود به شمار نمی آوردند. به همین دلیل به دنبال برکناری او بودند و هستند:

“اگر این تلقی را نداشتند، با الگوی بهتری و با قبول احمدی‌نژاد به عنوان یک واقعیت اصول گرایانه، خیلی خوب می‌شد کار کشور را پیش برد و برخی از اتفاقاتی هم که افتادند و مسائلی که اختلاف‌زا شدند، پیش نمی‌آمدند، ولی این اشتباهات اصولگرایان در تعامل با احمدی‌نژاد بعد از سوم تیر بود و این حرف، درست است. اینها می‌خواستند این جریانِ اشتباهی را پاک کنند و هنوز هم متوجه نمی‌شوند که این جریان، اشتباهی نیست و یک واقعیتی در متن جامعه است… اگر حرکتی مثل سئوال از رئیس جمهور تبدیل به یک سوم برای بی‌کفایتی رئیس جمهور می‌شد- یک سوم نمایندگان برای به هم زدن بازی کشور و مشکل‌سازی، کافی هستند - می‌توانستند چنین مشکلی برای کشور بسازند… مگر اینها در سال 90 به دلایل دیگری دنبال این اتفاق نیامدند که ورود کنند و به طرح انتخابات زودرس ریاست جمهوری دامن بزنند”.

یکی از اتهامات احمدی نژاد صرف مبالغ کلان برای ورود همفکران خود به مجلس بود. اما الهام می گوید دولت این عمل را پس از برگزاری انتخابات - با خریدن نمایندگان به اصطلاح مستقل- بهتر می تواند انجام دهد:

“از نظر مالی هم که در این انتخابات، کنترل‌های سنگینی روی دولت بوده است و تمام سازمان‌های نظارتی با حساسیت‌های ویژه‌ای روی کمک‌های دولت نظارت کردند… دولت نیازی نیست که این هزینه‌ها را قبل از انتخابات بکند. دولت اگر بخواهد بر مجلس تأثیر بگذارد، این کار را بعد از انتخابات و با هزینه‌گذاری، بهتر می‌تواند انجام بدهد… به شوخی می‌شود گفت اگر قرار است چنین فسادی بشود، تمام شده‌اش برای دولت، ارزان‌تر در می‌آید و لزومی نداشت که خود را در معرض این اتهام قرار بدهد”.

الهام- همچون حسین کچوئیان- بر نقش تعیین کننده ی اکبر هاشمی رفسنجانی در این فرایند تأکید دارد. اما جوانفکر همه ی مخالفان اصول گرای احمدی نژاد را بازیچه ی هاشمی رفسنجانی قلمداد کرده و می گوید:

“جبهه ی به هم پیوسته ی مخالفان احمدی‌نژاد گسترش یافت و مدعیان اصولگرایی، خام‌تر از آن بودند که خود را از تبدیل شدن به بازیچه‌ای در دستان نویسنده ی نامه‌های بدون سلام [یعنی هاشمی رفسنجانی] نجات بخشند. هدفگذاری مخالفان همان بود که برای انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 طراحی کرده بودند. احمدی‌نژاد باید به زیر کشیده شود … او پاسخ تلاشهای رندانه طیف مخالفان ذی‌نفوذ را با برکناری همزمان سه وزیر فرو غلتیده در جبهه ی مدعیان بی‌بصیرت داد و به آنها فهماند که تلاشهای خباثت‌آمیز ، بدون پاسخ نخواهد ماند… آنها تصمیم گرفته بودند که سال 90 آخرین سال دولت احمدی‌نژاد باشد، لذا با تمام قوا به مقابله ی با او برخاستند و تمامی امکانات خود را بسیج کردند تا این هدف را محقق کنند… بررسی‌ها نشان می ‌دهد که جریان موهوم انحرافی، ساخته و پرداخته ی ذهن سیاستمداری کهنه‌کار است و او کسی جز نویسنده ی نامه‌های بدون سلام، نیست”.

جوانفکر مدعی است که مخالفان اصول گرای احمدی نژاد- به رهبری هاشمی رفسنجانی- “عزم خود را جزم کرده‌اند تا در یک سال و نیم آینده” با “ چیزی شبیه به یک کودتای خزنده ” کار او را بسازند. با این همه، احمدی نژاد فرد غیر قابل انتظاری است و دست به اعمال پیش بینی ناپذیر می زند. جوانفکر تأیید می کند که احمدی نژاد از اول برای برهم زدن نظم پیشین وارد صحنه شده بود:

“او می ‌خواست قاعده ی بازی را به هم بزند … او بر این باور بود که بدون به چالش کشیدن نظام سلطه و افشای ماهیت مستکبرانه ی آمریکا و تلاش در جهت تغییر و اصلاح شرایط جهانی، پیشرفتهای همه‌جانبه در داخل کشور امکانپذیر نخواهد شد، لذا با درایت و هوشمندی، ضربه‌های کاری را به نقاط آسیب‌پذیر نظام سلطه و در رأس آن دولتهای امریکایی بوش و اوباما وارد کرد… رئیس جمهور موفق شده بود برخی از ساختارهای فرسوده و فساد انگیز در مراکز تصمیم‌گیری را با وجود مخالفت‌های آشکار و پنهان عناصر ذی‌نفوذ و جریانهای رسانه‌ای و سیاسی وابسته به آنها، به هم بریزد “.

بدین ترتیب، مهمترین هنر احمدی نژاد،”بر هم زدن قاعده ی بازی” در سطح داخلی و جهانی است. کافی است آدمی به آخرین “ به هم ریزی ها “ی او توجه نماید تا توانایی های وی را دریابد.

یکم- یکی از اقدامات احمدی نژاد این است که نه تنها سازمان برنامه و بودجه را منحل کرد، بلکه بودجه را وقتی به مجلس ارائه می کند که دیگر کار از کار گذشته و مجلس هیچ وقتی برای بررسی آن در اختیار ندارد. او با تأخیری دو ماهه- در 12 بهمن 1390- بودجه سال 91 را تقدیم مجلس کرد. بدین ترتیب نمایندگان بررسی بودجه را به آغاز سال 91 محول کردند. نمایندگان کمیسیون تلفیق مجلس در 20فروردین 91 به کلیات این طرح رأی منفی دادند. موسی الرضا ثروتی از اعضای کمیسیون تلفیق، رد بودجه را معلول 8 دلیل اعلام کرد:

“یکی به دلیل اینکه قانون هدفمندی یارانه‌ها در لایحه ی بودجه نیامده بود، دوم نرخ ارز در لایحه معلوم نبود، سوم به دلیل این که درآمدهای لایحه واقعی نبود، چهارم سقف بودجه مشخص نبود، پنجم میزان انتشار اوراق مشارکت مشخص نبود، ششم به دلیل این که توزیع بودجه بر اساس شاخص‌های کلان مورد اعتراض نمایندگان مخالف کلیات لایحه ی بودجه قرار داشت و هفتم این که تعداد زیادی طرح جدید با نظرات خاص در لایحه ی بودجه دولت آورده شده بود که نمایندگان با آن مخالف بودند. [دلیل هشتم اینکه] برخی از مواد لایحه ی بودجه بر خلاف مواد قانون برنامه پنجم مانند ماده 180 بود و همچنین با چهار ماده ی دیگر قانون برنامه ی پنجم مغایرت داشت و جدول مصرف ارزی در پیوست لایحه ی بودجه وجود نداشت”.

اما کمیسیون تلفیق روز بعد به کلیات بودجه رأی مثبت داد. در واقع با حضور علی لاریجانی در کمیسیون تلفیق و ذکر “ توصیه‌های رهبری ” و “شرایط کشور”(در پیش بودن مذاکرات هسته ای)، آنان کلیات بودجه را تأیید کردند. مجلس چاره ای جز رأی دادن به طرح به اصطلاح بودجه ی ارائه شده از سوی احمدی نژاد ندارد.

دوم- در 27اسفند 90 با حضور وزیر کار، سعید مرتضوی به عنوان مدیرعامل صندوق تأمین اجتماعی( دارای 33 میلیون عضو- کارگران و خانواده هایشان) منصوب شد. دو نکته ی چالش برانگیز در این انتصاب وجود داشت. الف- سوابق سرکوبگرانه ی مرتضوی- خصوصاً داستان کهریزک و قتل زهرا کاظمی. ب- عدم رعایت اساسنامه ی صندوق تأمین اجتماعی. مطابق تبصره ی 1 بند ج این اساسنامه، مدیرعامل باید دارای شرایط زیر باشد:

“شرط عضویت در کلیه سطوح ارکان فوق (صندوق تامین اجتماعی شامل مدیرعامل، اعضای هیئت مدیره و… ) داشتن حداقل مدرک کارشناسی ارشد با 5 سال سابقه کار تخصصی در رشته های مدیریت، حسابداری، بیمه، مالی، اقتصاد، انفورماتیک و گروه پزشکی خواهد بود و انتصاب افراد مزبور پس از تایید احراز شرایط سمت از سوی سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور نافذ می باشد”.

این هم یکی دیگر از به هم ریختن های احمدی نژاد بود. به همین دلیل نمایندگان مجلس تصمیم به استیضاح وزیر مطیع رئیس جمهور گرفتند. علی‌اکبر جوانفکر در سرمقاله ی 28 فروردین 91 روزنامه ی ایران- تحت عنوان “با چه هزینه ای”- نوشت که مجلس “زیاده خواه”، “ترفندی تازه علیه رئیس‌جمهور و دولتمردانش شارژ می‌کند”. آنان می خواستند وزیر تعاون را- به دلیل انتصاب سعید مرتضوی- استیضاح کنند، اما عقب نشستند، برای این که از افشاگری های پر هزینه ی احمدی نژاد ترسیدند و سعید مرتضوی هم به سر کار خود بازگشت:

“برخی مجلسی‌ها روز یکشنبه گردهم آمدند تا به بهانه ی یک انتصاب قانونی، وزیر آقای احمدی‌نژاد را در صحن علنی استیضاح کنند و این در حالی است که رئیس جمهور با گامهایی استوار و مصمم پا به درون ساختمان بهارستان می‌گذارد تا از وزیر کارآمد خود دفاع کند. یکی را می‌فرستند تا راه را بر او ببندد و از آمدنش به صحن مجلس جلوگیری کند. به او می‌گویند که جمعی از نمایندگان امضای خود را پس گرفته‌اند و طرح استیضاح منتفی است. پاسخ می‌دهد که بنده آماده دفاع از وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی هستم و بر سر موضوع استیضاح نیز هیچ تعهدی در کار نیست… سخنان روشنگرانه دکتر احمدی‌نژاد در اولین روزهای کاری مجلس در سال 91، می‌توانست با هزینه‌های قابل توجهی برای استیضاح کنندگان همراه باشد اما به نظر می‌رسد که آنها با منتفی کردن اصل استیضاح، پرداخت هزینه ی کمتر را ترجیح داده‌اند. بازگشت آقای شیخ‌الاسلامی به محل کارش در وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی و ادامه ی کار آقای سعید مرتضوی در سمت ریاست صندوق تأمین‌اجتماعی، یک درس پندآموز برای کسانی است که خود را فراتر از قانون می‌پندارند”[۲].

اما مرتضوی به سر کار خود بازنگشته و این نزاع به گونه ی دیگری ادامه دارد.

سوم- سفر به ابوموسی و بسیج کشورهای عربی علیه ایران در شرایط مذاکرات هسته ای: احمدی نژاد در 23 فروردین 91 به ابوموسی رفته و برای مردم آنجا سخنرانی کرد و در بخشی از آن گفت:

“برخی حقایق همچون خورشید می‌درخشند و نیازی به تکرار و تاکید بر آنها نیست از جمله نام خلیج فارس که همه اسناد تاریخی گواه بر این است که نام این پدیده ی طبیعی در طول تاریخ همواره خلیج فارس بوده است. در طول تاریخ پدیده‌های طبیعی را با تمسک به فرهنگ و تمدن غالب و یا متأثر از حکومت قدرتمند فراگیر و فرهنگ‌ساز نامگذاری می‌کردند که اگر به هر یک از این دو عامل تمسک جسته شود درخواهیم یافت که برای خلیج فارس نامی جز این در تاریخ نمی‌توانست انتخاب شود”.

به دنبال این امر،امارات سفیر خود را از ایران فرا خواند، کشورهای شورای همکاری خلیج فارس طی نامه ای به دبیرکل سازمان ملل نسبت به اشغال جزایر توسط ایران اعتراض کرده و وزیر امور خارجه امارات طی کنفرانسی خبری گفت:

“ما نمی توانیم با ماجرای جزایر سه گانه برای همیشه مواجه باشیم. ما باید یک برنامه کاری یا یک ضرب العجل تعیین کنیم و اگر این اقدامات نتیجه ای نداد، سپس می توانیم به دادگاه بین المللی یا به یک حکمیت بین المللی مراجعه کنیم. اشغال جزایر سه گانه امارات توسط ایران می تواند بر روی امنیت و صلح بین المللی تاثیر جدی داشته باشد، چراکه این سه جزیره در منطقه ی استراتژیکی از جهان واقع شده و 40 درصد انرژی جهان از کانال های این جزایر می گذرد. من از ایران می خواهم که به صدای عقلانیت و خرد گوش فرادهد و به این بن بست پایان دهد، چراکه جلوی عواقب آن را نه امارات و نه ایران در اینده نمی توانند بگیرند. ما اینجا اعلام می داریم که در حل و فصل مناقشه بر سر جزایر اشغال شده ی امارات توسط ایران جدی هستیم. این کشور باید عاقلانه رفتار کند و مشکلات و نگرانی های خود را به خارج از کشور منتقل نکند. در این صورت عواقب خطرناکی در انتظار این کشور است”.

درست است که جزایر به ایران با تاریخی بلند تعلق داشته و دارد، نه کشوری که عمرش به چند دهه نمی رسد، اما احمدی نژاد آگاهانه در شرایطی که ایران مذاکرات با پنج به علاوه ی یک را آغاز کرده بود، دست به این عمل زد تا همچنان در کانون دشنام خوری جهانی باقی بماند و شورای همکاری خلیج فارس نیز با برگزاری اجلاس ایران را محکوم کند.

چهارم- اجرای مرحله ی دوم طرح هدفمندسازی یارانه ها:احمدی نژاد- بدون اطلاع مجلس و با توجه به مخالفت شدید مجلسیان- به گونه ای مرحله ی دوم طرح هدفمندسازی یارانه ها را آغاز کرده است. به گفته ی غلامرضا مصباحی مقدم- رئیس کمیسیون طرح تحول اقتصادی مجلس- گفته است:

“‌نامه‌ای هم اکنون در دستان ما است که در تاریخ 24 اسفند 90 دولت مصوب کرده است که معادل ریالی‌ 53 میلیارد دلار به قیمت ارز در بازار آزاد فورا به حساب خزانه واریز شود. این 53 میلیارد دلار متعلق به کل سال 90 بوده است، باید پرسید اصلاً‌ به این میزان دلار داریم؟ معنای این که بانک مرکزی چنین مبلغی را به حساب خزانه واریز کند چیزی جز خلق پول و اسکناس نیست”.

به گفته ی وی، طرح هدفمندی یارانه ها سه هدف را تعقیب می کرده است: “مدیریت مصرف انرژی، اصلاح ساختارهای تولیدی و توزیع عادلانه یارانه‌ها”. اما احمدی نژاد قانون شکنی کرده است. یکی از تخلفات او این بود که مطابق قانون می بایست:“در فاز اول اجرای هدفمندی یارانه‌ها 30 درصد منابع به بخش تولید تخصیص یابد اما این اقدام انجام نشد و تولیدکنندگان مجبور به تعدیل نیرو کاهش تولید شدند”. در واقع- به گفته ی باهنر- “ حمایت از بخش تولید در حد صفر و یا نزدیک به صفر بود “.

به دنبال واریز 28 هزار تومان به حساب هر فرد در آخرین ماه سال 90، تحت عنوان مرحله ی دوم هدفمندکردن یارانه ها، علی لاریجانی- رئیس مجلس- طی نامه ای به آیت الله خامنه ای از این عمل خلاف قانون شکایت کرد. ولی فقیه نامه را به هیئت حل اختلاف قوا به ریاست آیت‌الله هاشمی شاهرودی ارجاع داد. ارجاع نامه به این شورا، موید مدعای الهام در خصوص “بیکاران سیاسی” است. برای این که اگر این نزاع یکی از “معضلات نظام” بود، می بایست به مجمع تشخیص مصلحت نظام ارجاع شود، و اگر ناظر به “تفسیر قانون اساسی” بود، می بایست به “مفسر قانون اساسی”- یعنی شورای نگهبان- ارجاع شود.

صبح 29 فروردین 91، محمد رضا رحیمی معاون اول رئیس جمهوری اعلام کرد که محمود احمدی نژاد امشب در گفت و گوی مستقیم تلویزیونی زمان آغاز اجرای مرحله ی دوم طرح هدفمندسازی یارانه ها را اعلام خواهد کرد. در طی روز چند تن از نمایندگان سرشناس مجلس با این امر مخالفت کرده و آن را غیر قانونی به شمار آوردند. سایت ریاست جمهوری شب اعلام نمود که مصاحبه ی احمدی نژاد “به زمان دیگری موکول شد”. گویی طرفین توافق کرده اند تا با همکاری، مرحله ی دوم تا پیش از پایان مجلس هشتم به اجرا نهاده شود.

نتیجه : بیش از یک سال و نیم است که آیت الله خامنه ای و مریدانش در حال پائین کشیدن فتیله ی احمدی نژاد هستند. “بیکاران سیاسی” در هرچه اختلاف داشته باشند، در پائین کشیدن فتیله ی احمدی نژاد دارای وحدت منافع اند. احمدی نژاد دیگر در موقعیت ماقبل خرداد 88 قرار ندارد و این دلیلی جز “پرکاری” مخالفان او نداشته است. با این همه، او نیز به بازی ادامه داده و با تعیین “دستور کار سیاسی” های متعدد، مخالفان را به دنبال خود کشانده، بازی های آنان را بر هم زده و یا کشور را با دردسرهای جدید مواجه می سازد.

کمتر از 40 روز از کار مجلس هشتم باقی مانده است. مجلس نهم کار خود را از 7 خرداد 91 آغاز خواهد کرد. حدود یک ماه صرف تصویب اعتبارنامه ی نمایندگان خواهد شد. سپس اعضای کمیسیون های مختلف باید انتخاب شوند. احمدی نژاد در این چند ماه “فرصت” می یابد تا از شرایط فقدان مجلس بهره ی لازم را برده و سنت “به هم ریختن همه چیز” و “برهم زدن همه ی قواعد بازی” را ادامه دهد.

محمد رضا باهنر- نایب رئیس مجلس- در مصاحبه ی با خبرگزاری مهر گفته است: “برداشت بنده از سیاست های کلی نظام در مورد دولت این است که دولت آقای احمدی نژاد به سلامتی بتواند یک سال باقیمانده را طی کند و ما باید تا آنجایی که می توانیم عمل رئیس جمهور را تعبیر به صحت کنیم “.

بدین ترتیب راه حلی برای تحمل مدت باقی مانده ی از دور دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد برساخته شده است. “ اصل تنظیم کننده ” این است: به “اعمال مخرب”، “ برهم زدن قواعد بازی”(قوانین و سازمان ها) و تلاطم دائمی او کاری نداشته باشید، به نیات و انگیزه های او بنگرید و آنها را “ خیرخواهانه تعبیر کنید “. به انتصاب سعید مرتضوی بنگرید. مگر مرتضوی سال ها مطابق میل خودسرانه ی سلطان علی خامنه ای مخالفان را سرکوب نمی کرد، کنش احمدی نژاد “تفسیری” جز این ندارد که به “ جنایتکار آقا ” باید جایزه ی ریاست سازمان تأمین اجتماعی را اهدا کرد. ساختار مولد فاسد را بنگرید. مصطفی پورمحمدی- رئیس سازمان بازرسی کل کشور در 29فروردین 91 گفته است: “از این جنس پرونده‌ها[اختلاس 3 هزار میلیارد تومانی] متاسفانه زیاد وجود دارد”.

“جنگ قدرت” و “در بحران زیستن”، ارکان رژیم استبدادی جمهوری اسلامی اند. نزاع ها پایان نمی یابند، بحران ها حل نمی شوند،بلکه دائماً بازتولید می شوند.

 

پاورقی ها:

1- روزنامه ی ایران، 16فروردین 91.

۲- روزنامه ی ایران، 28فروردین 91.