نگاهی به فیلم “ زیبا” اثر “ الخاندرو ایناریتو”
فراتر ازتقدیر
” اوکسیبال” کلاهبرداری ست که به روابط خانوادگی، جدای از همسری که از او طلاق گرفته، اهمیت می دهد. او در کوچه پس کوچه های شهر بارسلون با خرده فروش های مواد مخدر، واسطه های سنگالی و مهاجرین غیرقانونی چینی ارتباط دارد و با دو فرزندش” آنا” و “ماتیو” زندگی می کند.
همسرش” مارامبرا” فاحشه ای ست که گاهی برای دیدن فرزندان به خانه او می آید و هربار نیز بر سر مسائل تربیتی با یکدیگر درگیر می شوند.
”اوکسیبال” پی می برد که سرطان دارد و تنها به مدت چند ماه زنده خواهد بود و سعی در سروسامان دادن وضع زندگیش دارد. او پول هایی را که در طول سال های اخیراز راه قاچاق به دست آورده با مدیریت به افرادی که نیازمند آن هستند بذل و بخشش می کند.
کمتر کارگردانی را می شناسم که با وجود غیر امریکایی بودن و گنجاندن تنها 4 فیلم در کارنامه خود، تا این اندازه نزد مخاطب محبوب باشد.
کارگردانی مکزیکی که فیلمنامه هایی با دنیای روایی کاملا متفاوت، متکی بر جزئیات را انتخاب می کند. جزئیاتی که ریزترین رفتار و عکس العمل های زندگی سخت و اندوهبار شخصیت هایش را نشا ن می دهد.
“عشق سگی”، “ 21 گرم”، “ بابل” و” زیبا” فیلم های ساخته شده توسط “ایناریتو”ست.
تکیه بر جزئیات روایت، آن هم از نوع غیر متعارف، تقدیر گرایی، به تصویر کشیدن زندگی آدم های حاشیه نشین شهرها از ویژگی های برجسته کارهای “ایناریتو”ست.
در” زیبا” او تعمدا یکی از کلیشه های ساختاری فیلم های قبلی خود را کنار گذاشته است، از این حیث، می توان” زیبا” را فیلمی تقدیرگریزانه و محکوم کننده سرنوشتِ از پیش تعیین شده دانست.
اما این تغییر موضع و انتخاب شیوه ی پیش برنده ی روایت داستان در فیلم، یکباره انجام می گیرد و مخاطب از قبل حدس نمی زند که قرار است “اوکسیبال” برخلاف سکانس های ملودرامی که بر مرگ محتوم او صحه می گذارد، زنده بماند و در سکانس پایانی (که سکانس ابتدایی فیلم نیز هست) او را به سمت سرنوشت جدیدی پیش می برد.سرنوشتی که حتی پزشک معالجش مهر محتوم بودن بر آن زده است. در این بخش از عنصر غافلگیری به خوبی بهره برده است.
گویا مرگ و مواجهه ی آدمی با آن، آن قدر رخداد بزرگی در زندگی محسوب می شود که دانستن زمان آن بتواند مسیر زندگی فرد را تا آن اندازه که در فیلم شاهد آن هستیم دچار تغییرکند.
اوکسیبال از رویاروی با واقعیت “ دانستنِ زمان مردن” به بهترین نحو استفاده می کند. اما نگرانی و دلهره مدام با او عجین است. او نگران فرزندانی ست که می داند “ دنیا از آنها نگهداری نمی کند”. جمله ای که خلاف آن برای تسلای او در فیلم گفته می شود.
عنوان لاتین “ biutiful” که املای اشتباه کلمه”Beautiful” است در نوع گزینش خود در خور توجه و غیر متعارف است.
شیوه غلط املای عنوان، ذهن را به شیوه اشتباه زندگی آدم های فیلم رجوع می دهد.
آدم های درگیر با رفتارهای دور از شان انسان. در فیلم، هیچ مناسبتی در روابط انسانی، زیبا نیست. رابطه اوکسیبال با همسرش، با برادر و رفقایش هیچ کدام مبتنی بر ازشمندی نیست و تنها رفتارهایی آمیخته با فرهنگ متاثر از فقر و مهاجرت است؛ تا بدانجا که شرکای اوکسیبال با ندانم کاری موجب مرگ 25 انسان بیگناه که تنها جرمشان مهاجرت غیرقانونی و پذیرش شرایط سخت کار و معیشت است، می شوند. آنها پس از دیدن آن همه جنازه تنها عکس العمل رفتاریشان ترس از قانون است. اینکه قوانین نوشته شده در دادگاه های مجازات، برای آنها چه حکمی را رقم خواهد زد.
تنها رابطه انسانیت مدار رابطه میان اوکسیبال و زن سنگالی ست که او خانه اش را به وی سپرده. زنی که بچه ها را به مدرسه می برد و از آنها برخلاف وظیفه اش نگهداری می کند.
هنر زاییده تفاوت ها و خارج شدن از شکل متعارف است. با تمامی این تفاسیر اوکسیبال با دیگر کلاهبرداران حرفه ای و شرکایش متفاوت است. او انسانی محترم است و هرگز با کسی بدرفتاری و یا حتی تند خویی بی منطق نمی کند. با توجه به همین مطلب شاید فیلم برخلاف ظاهر زشت و سیاهش حاوی این نکته باشد که در دنیای پلشتی ها نیز کورسویی از انسانیت می تواند موجب رستگاری شود؛ حتی سرنوشت قطعی شخصیت ها را در طول مسیر زندگی تغییر دهد. انسانیت فراتر از تقدیر است.
” خاویر باردم” بازیگر توانمند فیلم نقطه اتکای کارگردان برای نشان دادن هویت مردی ست که از عهده “نقش های سخت” به خوبی بر می آید.
بارسلونای فیلم ایناریتو؛ درست خلاف بارسلونای شیک با جاذبه های توریستی فیلم” ویکی، کریستینا، بارسلونا” ست. فیلمی که در آن نیز خاویر باردم نقش اصلی مرد را بر عهده دارد.
فضای شهری فیلم “وودی آلن” زیبا و مدرن است. پر از لطافت، موسیقی و سرسبزی ست و هر انسانی را در هرکجای جهان محو زیبایی های بصری فیلم می کند. اما بارسلونای “ایناریتو” مخاطب را از رویارویی حتی در خواب با شهر بارسلونا می ترساند.
فیلم بر خلاف دیگر فیلم های او ساختار روایی خطی دارد و از ساختارشکنی روایی پرهیز کرده است.
ایناریتو با سبک کارهای متفاوتی که ارائه می کند تبدیل به کارگردانی شده است که با وجود ساخت چهار فیلم می توان از او به عنوان کارگردانی صاحب سبک نام برد. کارگردانی که دنیا را واقعی، مسموم، سرد و دلهره آور روایت می کند.
شناسنامه فیلم:
ژانر: درام
نویسنده: الخاندرو ایناریتو، آرمندو بو
کاگردان: الخاندرو ایناریتو
بازیگران: خاویر باردم، روبن اوچاندیانو، ادوارد فرناندز