توفیق غرب، توقیف شرق

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

روزنامه شرق به خاطر انتشار کاریکاتور هادی حیدری توقیف شد. از قضای روزگار امسال احمدی نژاد در نیویورک هرچه کرد به در بسته خورد. نمی دانم چرا هر وقت بقول این اوکتای خان یک مشکلی ایران در غرب پیدا می کند، این آقایان روزنامه شرق را توقیف می کنند؟ اصلا به بچه های شرق چه مربوط که خبرنگار آمریکایی درباره گی شدن بچه احمدی نژاد سووال کرده یا احمدی نژاد به خبرنگار بی بی سی گفته که نماینده مجلس رژیم غذایی اش چی بوده یا مثلا روزنامه فلان تیتر زده که احمدی نژاد یک قطعه کیک نیست یا رامین مهمانپرست وسط نیویورک داشته دلی دلی می کرده که ملت عصبانی ریختند سرش و یادش دادند که چطوری باید به عنوان سخنگو حرف بزند. قرار نیست هر کسی در غرب توی سرتان می زند که روزنامه شرق را تعطیل کنید.

اصلا چه ربطی داشت. کاریکاتور هادی حیدری گروهی مرد در سن پنجاه تا شصت، با ریش تراشیده، تقریبا همه کچل هستند، در یک فضای نارنجی، بدون هیچ چیزی در پس زمینه نشان می دهد که این مردان هر کدام در حال بستن چشم بندی به چشم نفر جلویی خودشان هستند. این کاریکاتور را به هر انسانی در هر جای دنیا که باهوش و عاقل و بالغ و کمی خوش فکر و حتی اندکی بدبین باشد، اگر نشان بدهیم، خواهد گفت که این کاریکاتور در مورد افرادی است که سعی می کنند نه تنها واقعیت را نبینند، بلکه تلاش می کنند که جلودارشان هم واقعیت را نبیند. اگر همین کاریکاتور را به یک ایرانی ناآشنا به شرایط ایران نشان بدهیم، می گوید احتمالا کاریکاتور می خواهد گروهی از مخالفان اپوزیسیون حکومت را نشان بدهد. اما اگر آن را به یک آدم آشنا با شرایط ایران و وضعیت داخلی آن نشان بدهیم می گوید که کاریکاتوریست می خواهد یک گروه سیاسی از سیاستمداران را نشان بدهد که نه تنها خودشان قصد دارند واقعیات را نبینند، بلکه تلاش می کنند رهبران شان هم واقعیت را نبینند. اگر فرض کنیم که در کاریکاتور باید یک عنصر اغراق وجود داشته باشد، عناصر اغراق شده این اثر چشم بند، سرهای کچل( آدمهای پیر)، صف( پیروی افراد از همدیگر)، فضای انتزاعی( نداشتن زمان و مکان) است.

این کاریکاتور را می توان به خیلی چیزها ربط داد، به انقلاب لیبی و مصر، به محافظه کاران ایرانی، به بی کنش بودن نسل گذشته ایران و خیلی چیزهای دیگر، اما نه با چسب دوقلو یا چسب عادی یا با سریش با هیچ چیز این کاریکاتور به رزمندگان جنگ ایران علیه عراق نمی چسبد. برای این حرف دلایلی وجود دارد:

اول: در کاریکاتور باید یک نشانه وجود داشته باشد که با اغراق آن به موضوع مورد نظر برسیم، مثلا اگر بنا بود رزمندگان مورد نظر باشند، باید مثلا عنصری مثل ریش، لباس نظامی، توپ و تانک در پس زمینه، یا مثلا سربند یا هر چیز دیگری، مثلا سن و سال آنها که باید مثلا بیست ساله می بود اشاره شود. در حالی که هیچ نشانه ای در این موارد وجود ندارد و چندین ضدنشانه هم وجود دارد.

دوم: هادی حیدری اولین بار نیست که کاریکاتور می کشد یا به خاطرش متهم می شود یا به خاطرش زندان می رود، آدمی که اصولا مدافع دفاع هشت ساله رزمندگان علیه نیروهای متجاوز است، از نظر فکری و سیاسی به آنها نزدیک تر است تا کسانی که به او اتهام می زنند، هرگز چنین نظری در کارهایش وجود نداشته و هزار دلیل دیگر، اصلا چه معنی دارد که جز ذهن یک مریض که یک فرض را در ذهنش قرار داده و دلیلی هم برای اثبات آن نیاز ندارد- اصلا بهانه که دلیل نمی خواهد- چنین فرضی را به او تحمیل کند. به نظر من آن قاضی که این کاریکاتور را مصداق رزمندگان فرض کرده، باید به اتهام توهین به رزمندگان و هادی حیدری محاکمه شود.

سوم: حالا اینها به کنار، بیست سال قبل من در ماهنامه همشهری کار می کردم، این ماهنامه به اتهام درج مقاله ای از داریوش کاردان و نوشته ای از من توقیف شد. دست شان درد نکند، ده تا مقاله علیه نوشته داریوش کاردان نوشتند که چرا به اسلام و ولایت و رزمندگان توهین کرده و ماهنامه توقیف شد. بعد داریوش کاردان به کارش ادامه داد، ما هم کار کردن مان ممنوع شد.

چهارم: این همه استراتژیست دارند میلیون میلیون از جمهوری اسلامی پول می گیرند تا انواع شیطان و کفر و نشانه صهیونیستی و وهابی را از خشتک پسرهای شهر و مانتوی دخترهای شهر دربیاورند، مثل برادر عباسی دیپلمه بیکار و پرفسور رانفی که پایان نامه اش را درباره رابطه بیضه و والت دیسنی در شلوار لی نوشته است. به یکی از آنها می گفتید که از همین آخرین شماره روزنامه شرق یک دلیل بیرون بیاورد، این که کاری نداشت. حرف عقلانی زدن تخصص و عقل می خواهد، مزخرف گفتن که دلیل نمی خواهد، ولی آدم مزخرف هم می گوید باید یک حداقل استانداردهای مزخرف گویی را لحاظ کند.

اگرچه بخشی از بهترین کاریکاتوریست های ایرانی به خاطر بی دانشی و فاصله گرفتن از جامعه ایران، متاسفانه دیگر توانایی این که حرف جامعه ایران را بزنند، ندارند، ولی توکا و مانا نیستانی، هادی حیدری و بزرگمهر حسین پور هنوز هستند که با تصویرهای پرمعنی و کشاف شان مردم را بخندانند و به فکر فرو ببرند. شرق تا کنون غروب نکرده، حالا هم مدتی این مثنوی تاخیر می شود.یک خانم جوانی از دوستان من که با شرق همکاری می کند، امروز می گفت: “ما خیلی بدبختیم که در سن بیست سالگی روزنامه ای که عشق مان است و در آن کار می کنیم توقیف می شود.” گفتم: “نه دوست من! تو خیلی خوشبختی که در سن بیست سالگی به جای اینکه نگرانی ات جراحی دماغ یا ماشین باباجان یا پارتی رفتن در فلان جا باشد به روزنامه ات فکر می کنی.” یعنی جدی فکر می کنی این همه دخترهای بیست ساله اروپایی که زندگی شون هیچ مفهومی نداره و دائم به فکر خودکشی هستند، خیلی از ما خوشبخت ترند؟

 

مهدی، فائزه، جوانفکر و ولی پیر

از یک طرف می گن مهدی و فائزه رو دستگیر کردن که هاشمی برای انتخابات جرات نکنه پاشو جلو بگذاره، از طرفی سردار قاسمی معروف به “واجبی لازم” که قرار بود اگر فائزه رو گرفتن ریش شو بتراشه، نشون داد اهن و تلپ اش و قسم اش دوزار نمی ارزه. اصلا سر کوچیک ترین حرف شون هم نمی مونن. با این اسگل ها قراره جمهوری اسلامی با آمریکا بجنگه؟ اینها که مثل لشگریان طالبان سه روزه می خوابن پشت شون رو می کنن هوا که کفران نعمت نشده باشه. یعنی به عبارت دیگه هاشمی با دستگیری مهدی و فائزه قراره از صحنه خارج بشه. جوانفکر هم امروز بازداشت شد و معلومه که از طریق بازداشت جوانفکر می خوان تیم احمدی نژاد از صحنه انتخابات خارج بشن. از طرف سوم هم با توقیف شرق می خوان اصلاح طلبان در انتخابات حضور پیدا نکنن. خوب! اینکه شد همه اش؟ من فکر کنم خامنه ای دلش می خواد نامزد ریاست جمهوری بشه، توی رقابت هم مردم بهش رای بدن، ولی کسی باهاش رقابت نکنه، از همه هم بیشتر رای بیاره، ولی کسی رای ها رو نشمره. این هم ممکنه.

 

خین و خین ریزی، نه نه نه!

پوتین گفته “با خونریزی نمی توان نظام سوریه را عوض کرد.” البته نمی دونم چطوری می شه یک نظام رو با خونریزی حفظ کرد، ولی نمی شه با خونریزی تغییر داد. نه اینکه موافق خونریزی باشم. ولی محض رضای خدای نسبتا بزرگ به من یک حکومت در خاورمیانه نشون بدین که با خونریزی نظام اش عوض نشده باشه، صدام حسین؟ افغانستان؟ پاکستان با دویست تا کودتا؟ ترکیه با این همه کودتای نظامی؟ سوریه که خودش نظام قبلی رو با خونریزی تغییر داد؟ خونریزی کار بدی است. درست. اصلا شک نداریم. ولی وقتی در دو سال گذشته سه حکومت با خونریزی تغییر کردند، گفتن این حرف مقدار زیادی حرف مفت به نظر می رسد.

 

رزمایشی در رصد

فرمانده یک جای مهمی اعلام کرد که “رزمایش آمریکا در خلیج فارس در رصد ایران است.” واقعا قربان این چشمهای نوربالای سوپایین بروم که از فاصله سه سانتی هم همه چیز را می بیند. نیروی دریایی آمریکا آمده وسط معده جمهوری اسلامی، یک پایش ده سانتی بندر عباس است و یک پای دیگرش در بندر بوشهر، بعد فرمانده نظامی مملکت اعلام کرده رزمایش آمریکا در رصد ماست. یعنی قرار بود نباشد. شما اگر چشم بند هم بزنی صدای ناوها را می شنوی و گرمای حرکت شان را حس می کنی و حتی اگر صبح زود هم بروی دم کله پاچه فروشی، یک دفعه می بینی رزمایش تمام شده و در اثر تکرار رزمایش آبش می پاشد توی صورتت. حالا این یعنی چه که ما داریم رصد می کنیم؟ مثلا رصد کردی بعدش چی؟ فعلا صورتت را پاک کن، تا ببین عملیات کی دوباره شروع می شود. فقط یادت باشد پشت به دشمن نکنی که خطرناک است، هم در داخل هم در خلیج فارس.

 

پیشکسوتان تولید کفش

یعنی واقعا آدم در می ماند که این مسوولان محترم کشور چطور این چیزها یادشان می ماند؟ این همه دانشمند داریم، سالی ۱۸۰هزار نخبه به گفته خبرگزاری ها از ایران می روند نه تنها هیچ کس از آنها قدردانی نمی کند، هفته ای شش روز هم به آنها تهمت جاسوسی و مزدوری دشمن می زنند، این همه کارگردان سینما داریم که فیلم خوب می سازند و خانه شان را گرفته اند و باید بروند بهشت زهرا، این همه دانشجوی باهوش داریم که نصف شان توی اوین آب خنک می خورند و نصف شان می روند پاریس آبجوی خنک می خورند، این همه تولید کننده میوه و گندم داریم که دولت برای اینکه خسته نشوند، همه محصولات شان را از چین وارد کرده و دارند توی خانه بیلیارد بازی می کنند یا می خارانند، تعدادی هم روزنامه داریم که در شرایط سخت کار می کنند و امروز برخی از بازماندگان آنها را هولوپی انداختند زندان اوین، تعدادی پیشکسوت در جنگ داشتیم که به اتهام دشمنی با نظام برکنار شدند، تعدادی پیشکسوت در انقلاب داشتیم که فعلا خلع کسوت شده اند، تعدادی پیشکسوت در صنایع که فعلا در کانادا، تعدادی پیشکسوت در موسیقی که فعلا در فرانسه، تعدادی پیشکسوت در فیزیک که فعلا در آمریکا، تعدادی پیشکسوت در ورزش که فعلا در امارات،….. حالا باز هم همین یکی خودش مهم است. همین که دولت از پیشکسوتان تولید کفش در ایران تجلیل کرده خودش مهم است. بروند روزی سه هزار بار چینی ها را دعا کنند که پاهای شان کوچک است و زیاد به فکر تولید کفش نیستند…. آخر، این هم شد دلیل؟