مذاکرات بغداد و خیزش امیدها

فرخ نگهدار
فرخ نگهدار

درست در سی امین سالگرد سوم خرداد ۱۳۶۱، روز آزاد سازی خرمشهر، باز امروز، سوم خرداد ۱۳۹۱، یکی از مهم ترین روزها در تاریخ معاصر میهن ما فرا رسیده است. مذاکراتی که امروز در بغداد در جریان است برای همه ایرانیان همانگونه لحظه شماری می کنند که سی سال پیش در این روز لحظه شماری می کردند. امروز باز همه چشم ها به سوی ماهواره هاست که از بغداد خبر بیاورند که «توافق» شد یا نه. 

دهسال پیش - روز ۲۳ مرداد ۱۳۸۱ با افشگری عوامل وابسته به سازمان مجاهدین خلق - پرونده برنامه هسته ای ایران در واشینگتن گشوده شد. از آن پس این پرونده موضوع اصلی کشاکش میان ایران و غرب شد؛ کشاکشی که در این دهساله گاه نفس ها را در سینه ها حبس کرده و کابوس جنگ را بر کشورمان سیطره داده  و گاه ته مایه ای از امید به صلح و همزیستی را در دل هامان رسوخ داده است.

نشانه ها مرا نیز - به سان بسیاری دیگر - قانع می کند که سوم خرداد ۹۱ می تواند به نقطه چرخشی تاریخی در مناسبات ایران و غرب بدل شود و کشورمان بار دیگر از مسیری نرود که از ۳ خرداد ۱۳۶۱ تا ۲۷ تیرماه ۱۳۶۷ ( روز پذیرش قطع نامه ۵۹۸) طی شد.

 

 دلایل خوش بینی

چه رخ داده است که هم در غرب و هم در ایران امید به توافق روی یک بسته تازه  جان گرفته است؟

 در باره دلایل غرب می توان گفت:

●      آنچه از سوی غرب، از سال ۱۳۸۵ (سال تصویب قطع نامه ۱۶۹۶) به بعد روی میز گذاشته می شد، با آنچه امروز در بغداد به ایران پیشنهاد می شود اساسا متفاوت شده است. اکنون «جامعه بین المللی» به شمول ایالات متحده امریکا برای اولین بار رسما قبول می کند که غنی سازی اورانیوم در ایران، در حد ضرور برای تولید انرژی هسته ای، ادامه یابد. به یاد آوریم که دولت جرج بوش تعلیق کامل هرگونه غنی سازی را پیش شرط هرنوع مذاکره جدی با ایران قرار می داد و قطع نامه ۱۶۹۶ شورای امنیت هم به صراحت همین را خواست.

●      در پرتو بیش از یکسال فعالیت دیپلماتیک بسیار موثر به رهبری امریکا، اوضاع چنان شده است که هرگاه جمهوری اسلامی ایران - به هر دلیل، از جمله به دلیل ناتوانی از تولید اراده و استراتژی واحد و پایدار در قبال با ۵+۱ - نتواند با «جامعه بین المللی» به توافق برسد، فشارها و لطماتی که از زاویه تحریم های فلج کننده به اقتصاد و بازار ایران وارد می شود بسیار سنگین و حتی چنان است که پیآمدهای آن بر ثبات سیاسی و اجتماعی نیز قابل پیش بینی نیست. 

●      پرزیدنت اوباما در این یکسال و نیمه اخیر، بر خلاف دولت جرج بوش که تشدید تحریم ها برای سوق شرایط به سوی جنگ می خواست، با تمام وسایل کوشید از تحریم ها برای تشویق ایران به روی آوردن به دیپلماسی بهره گیری کند. او گرایش هایی را منزوی کرد که تشدید تحریم ها را برای تکرار سناریوی عراق و افغانستان می خواستند. در همه جا طرفداران «اول تحریم بعد حمله» تضعیف شده اند. وضعیت رومنی، شکست سارکوزی و چشم انداز در آلمان، شکاف ها در اسرائیل و زاویه گرفتن مواضع اعراب نفتی از مواضع غرب نشانه های این تحول است.

●      چهارم این که غرب آموخته است که مساله رشد اقتصادی به گرهی ترین مساله غرب بدل شده و بشدت با سطح قیمت نفت گره خورده است. غرب اکنون کاملا آگاه است که کمترین بهای عدم توافق الزاما بالاتر رفتن قیمت نفت است. دهسال پس از شروع کشمکش هسته ای با ایران اکنون رای دهندگان در سراسر غرب بیش از هر زمان دیگر دریافته اند که چگونه سطح زندگی آنان با سطح بحران در خاورمیانه گره خورده است. اوباما مطمئن است که موفقیت او در رفع نگرانی های غرب پیرامون برنامه هسته ای ایران از طریق دیپلماسی او را یک گام بزرگ به سوی پیروزی در انتخابات نوامبر نزدیک می کند. و درست برعکس هر جهش بزرگ در قیمت نفت قبل - که لزوما با افزایش نگرانی غرب از برنامه هسته ای ایران مربوط است - بشدت به سود نیروهای جنگ طلب طرفدار رومنی تمام خواهد شد. 

 

حال ببنیم چه رخ داده که  جمهوری اسلامی ایران برای امضای توافق نامه با ۵+۱ از خود آمادگی نشان می دهد؟

 

●      محتوای بسته پیشنهادی و رفتار غرب به رهبری امریکا، حق غنی سازی تا سه و نیم درصد را نقض نمی کند و این به رهبری جمهوری اسلامی ایران فرصت می دهد حمایت گسترده ترین طیف نیروها در درون جمهوری اسلامی ایران را در سمت حمایت از توافق قرار به دست آورد. (غنی سازی 20 درصدی هیچ گاه خط قرمز ایران نبوده است)

●      این بار عوامل اجرایی مستقیما از سوی رهبری جمهوری اسلامی برگمارده شده اند. دولت گرداننده نیست و امکان دخالت و گروگان گیری هسته ای به سود مطامع جناحی تا حد بسیار مهار شده است. عناصر منزوی ممکن است بیهوده کارشکنی کنند. اما بعید است وضع را بر هم زنند.

●      اقدامات غرب شکاف میان هر پاسخ «آری» یا «نه» را برای ایران را چنان فاحش کرده است که تصمیم گیری و انتخاب برای رهبری ایران بس سهل تر شده است. نوسان شدید بازارها طی ماه های اخیر نشان داد که سرمایه گذاران و فعالین اقتصادی نسبت به هر «آری» یا «نه» بسیار حساسند. اکنون واکنش جامعه، و به ویژه بازارها، یک مولفه واقعا موثر در تصمیم گیری های حاکمیت جمهوری اسلامی ایران است.

●      برای اول بار گسترده ترین طیف های اپوزیسیونِ حاکمیت جمهوری اسلامی ایران حامی توافق ایران و غرب هستند و بقیه هم دست کم علیه آن سم پاشی نمی کنند. این وضعیت رهبری جمهوری اسلامی ایران را به این نتیجه می رساند که توفیق در امضای موافقت نامه هسته ای با غرب بر اقشار اجتماعی ناراضی تاثیری تعدیل کننده خواهد داشت.

 

به این ترتیب راست این است که هر دو طرف با دست پر و با تمایل به توافق به بغداد آمده اند و مطلع اند که امید به توافق، علیرغم بی اعتمادی های ۳۴ ساله، در هر دو سو پایه های عینی و منطقی دارد.

 

اپوزیسیون و توافق هسته ای

این که اکثریت بزرگ مخالفان حکومت نیز این بار از توافق پشتیبانی می کنند، فی نفسه دلگرم کننده است. زیرا نشانه آن است که آنان آموخته اند که منافع ملی و نیاز جامعه مقدم بر منافع سیاسی و گروهی است. 

با این حال هشدارها و نگاه های محافل اپوزیسیون به صحنه سیاسی یک سان نیست. بسیاری از گزارشگرانی که برای رسانه های فارسی زبان خارج از کشور تولید می کنند این خبر را برجسته نمی کنند که غرب، چه به لحاظ مضمون بسته پیشنهادی، و جه به لحاظ رفتار سیاسی، نرمشی تازه را عرضه کرده است. بسیاری ناشیانه این طور تحلیل می کنند که، با توجه به تحریم ها، برای جمهوری اسلامی ایران راهی جز« تسلیم» باقی نمانده است. آنها نیاز جدی غرب به تعدیل قیمت نفت و رابطه آن با نرمش غرب را نادیده می گیرند. 

در هر روند سیاسی، تحلیل علل توافق و مواضع طرفین یکی از شاخص ترین مولفه های استراتژی سیاسی است. نگاهی که نیاز غرب به توافق با ایران و تعدیل توقعات غرب از جمهوری اسلامی را نادیده می گیرد و فقط از «عجز» حکومت در برابر تحریم ها صحبت می کند، نگاهی است که تقویت اپوزیسیون را سودمندتر از هرچیز دیده است. اساس این فکر آنست که موضوع سیاست، نه تامین منافع، که مقابله جویی برای اعمال سلطه است. (چنین فکری در مناسبات خود با حکومت هم از متد «اعمال زور» و تغییر در «تناسب قوا» پیروی می کند. زور وسیله مهم پیشبرد سیاست است اما غایت سیاست نیست. توافق و صلح غایت اصلی است. تناسب قوا همه چیز نیست.)

به یک مثال می زنم: در اثر بهار عربی دولت هایی در منطقه روی کار آمده اند که از پیشینیان خود غرب گراتر نیستند. اما این قطعی است که حکومت های تازه به اندازه پیشینیان دیکتاتور نیستند. این نشان می دهد که تناسب قوا در منطقه با حمایت غرب به سود دموکراسی، و به زیان طرفداران غرب و اسرائیل، در ‍آن کشورها باز سازی شده است. در افغانستان و عراق هم مداخله غرب به تغییر تناسب قوا به سود غربگرایی در آن کشورها منجر نشد.

غلط معنا کردن این تحولات به تفاهم و اعتماد میان نیروهای سیاسی کشور کمک نمی کند. این تحلیل اشتباه است که تصور کنیم هرگاه غرب فشار برای تغییر (رژیم) در ایران را رها کند موقعیت و منافع در غرب و امریکا در ایران تضعیف خواهد شد و یا از دست خواهد رفت.  

واکنش نیروهای اپوزیسیون در این مقطع و شیوه تحلیل آنها از علل و پیآمدهای توافق بغداد، در ترمیم یا تخریب اعتمادها و مناسبات نیروهای اجتماعی در ایران، تاثیری بس ژرف برجای می گذارد. کسی که «عقب نشینی و تسلیم ایران به درخواست غرب» را موجب توافق می بیند در عمل سیاسی نیز از تشدید تقابل و ستیز با حکومت جانبداری می کند و کسی که صحنه را صحنه یا «عقب نشینی و تسلیم غرب در برابر ایران» می انگارد نیز صدایی از درون حکومت است که سودای سرکوب مخالفان رهایش نمی کند. 

راست این است که ایران اکنون آماده شده است بخشی از خواست های «جامعه بین المللی» را، که قبلا حاضر به پذیرش آن نبود، برآورده کند؛ و از سوی دیگر غرب هم امروز مواضعی اتخاذ کرده که در دوران سلطه نئوکان ها هرگز حاضر به قبول آن نبود.

انسان های صلح دوست اکنون می توانند صحنه را طور دیگری ببینند یا بسازند: صحنه ای که نه صدای شکست از آن برمی خیزد و نه بوی تسلیم. راهِ بُرد-بُرد همیشه گشوده است. از جمله امروز در بغداد.

 

سیر آینده

بیش از ۳۰ سال است که مناسبات ایران و غرب دچار تنش و گسیختگی است. موضوع اختلاف بر سر برنامه هسته ای فقط یک وجه از مناسبات تنش آلود بین ایران و غرب، به ویژه با ایالات متحده، است. تجربه پیشین نشان داده است که نمی توان با امریکا ستیز داشت و با اروپا دوستی. این یک سیاست آموزده شده و شکست خورده است. نمی توان با امریکا ستیز داشت و با بقیه جهان همکاری های اقتصادی مفید. جمهوری اسلامی ایران موظف است بیش از این از گشودن باب مذاکره مستقیم و همه جانبه با امریکا امتناع نکند.

 

پذیرش اجرای پروتکل الحاقی در عمل به معنای بازکردن راه برای شفاف سازی کامل برنامه هسته ای و پاسخ گویی کامل به نگرانی های آژانس و شورای امنیت است. از همین روی 5+1 باید تعهد کند که در ازای پای بندی ایران به شفافیت، متقابلا تحریم هایی که به دلیل نگرانی ها و ناروشنی ها اعمال شده اند، همزمان رفع می شوند؛ از جمله همه تحریم هایی که صرفا جنبه مجازات گرانه داشته اند، مثل تحریم پولی و نفتی.

امتناع غرب از تعلیق همزمان تحریم های مجازات گرانه در ذهن ایرانیان به میل به تداوم خصومت و کارشکنی در مسیر همکاری تعبیر می شود. اشتباه بزرگ غرب خواهد بود هرگاه نتواند  روند کاهش و لغو تحریم اقتصادی ایران را با روند شفاف شدن برنامه هسته ای ایران همآهنگ کند.  به این ترتیب موفقیت کنفرانس بغداد می تواند سنگ پایه ای شود برای شروع دوران تازه ای از مناسبات ایران و غرب. بر عهده غرب است که همگام با شفاف سازی برنامه هسته ای، آنها نیز تحریم های مجازات گرانه تحمیلی بر ایران را گام به گام متوقف کنند و بر عهده ایران است که گفتگوی همه جانبه با امریکا را با هدف سازمانگری همکاری های اقتصادی و سیاسی و امنیتی بیش از این به تعویق نیافکند.

 

بودن پرزیدنت اوباما در راس دولت امریکا فرصتی بسیار مساعدتر از تمام روسای جمهوری پیشین امریکا برای ایران فراهم می کند. اشتباه بزرگ آیت الله خامنه ای آن بود که - به هر دلیل - دستی را که از سوی رئیس جمهور امریکا برای تفاهم و دوستی به سوی او گشوده شده بود دستی چدنی برای سلطه و سرکوب تصور کرد. آنچه امروز در بغداد اتفاق افتاده می توانست ۳ سال پیش رخ دهد و نه تنها از انبوهی از کشاکش ها و تحریم ها و رنج هایی که بر ما رفت اجتناب شود و ایران نیز، دست کم مثل ترکیه، در مسیر رشد شتابان اقتصادی و بهاری قرار گیرد که عموم کشورهای رشد یابنده در جهان معاصر را در برگرفته است.

 

امید این است که بر بخش های بزرگی از حاکمیت در ایران مسلم شده باشد که نیاز غرب به همکاری با ایران در عرصه های گونه گون با نیاز ایران به غرب ناهمسنگ نیست. امید است بر رهبری جمهوری اسلامی ایران مسلم شود که برقراری و بهبود مناسبات با ایالات متحده امریکا یک حلقه ای کلیدی در راستای تامین منافع دو کشور و نیز امری به کلی غیر قابل چشم پوشی است.

ایران و ایالات متحده می توانند و باید توافق مقدماتی در مساله هسته ای را به اهرمی تبدیل کنند برای در پیش گرفتن حرکتی پیگیر و پیوسته و گام به گام برای احیای مناسبات برابر حقوق با یک دیگر. جمهوری اسلامی ایران اگر بخواهد مذاکرات و همکاری ها با ایالات متحده امریکا را آغاز کند بهترین هنگام همین فرصتِ اندکی است که تا  انتخابات نوامبر در امریکا باقیست.

 

وضعیت بسیار حساس در سوریه و در افغانستان، پیچیدگی روزافزون در امریکا و پاکستان، مشکلات عدیده در یمن، بحرین و سایر کشورها همه و همه ثابت می کنند که چنانچه ایران در قالب «بخشی از راه حل» با ایالات متحده وارد تعامل شود، هیچ مانعی وجود نخواهد داشت که درجه رشد اقتصادی کشورمان از میانگین رشد اقتصادی در کشورهای رشد یابنده پیشی نگیرد  و نقش و تاثیر کشورمان در منطقه، به مثابه غنی ترین کشور از لحاظ نیروی انسانی و زیرساخت ها، به ارتفاعی تازه دست نیابد.

 

آنچه طی سی و اندی سال در مناسبات بین ایران و غرب تخریب شده یک شبه ترمیم نخواهد شد. روندهای سیاسی بسیار پیچیده و بغرنجی آینده ی خاورمیانه نیز بازسازی مناسبات را پر کشاکش تر می کند. با این حال شکست راستگراترین نیروها در فرانسه و ایالات متحده و چشم انداز تکرار آن در سایر کشورهای غربی چشم انداز آتی به این امید دامن می زند که چنانچه ایرانیان، از هر نحله ای و با هر رنگ و بویی، اراده ای متحد برای پشت سر گذاشتن سه دهه بی اعتمادی و مقابله جویی میان ایران و غرب از خود نشان دهند، ویران گری های گذشته خیلی زودتر از آنچه تصور می شود پشت سر گذاشته خواهد شد.

و از همه مهم تر، هرگاه ایرانیان، چه آنها که در حکومت اند و چه آنها که با این حکومت مخالفند، همین رفتاری را که اکنون در قبال مذاکرات بغداد از خود نشان می دهند در قبال بسط مناسبات ایران و غرب هم از خود نشان دهند آنگاه با اطمینان بیشتر می توان گفت که فصل دامن زدن به حس اعتماد و تفاهم میان نحله ها و اقشار اجتماعی در ایران، به مثابه یک پیش شرط مهمِ رشد اقتصادی مطلوب و برگزاریِ انتخابات آزاد، نیز در راه است.