توقیف بهار و گفتمان نفرت

محمد جواد اکبرین
محمد جواد اکبرین

هنوز دولت حسن روحانی به یکصد روز نخست خود نرسیده، دو آزمون دشوار در برابر خود یافته؛ دیوارهایی که اگر راهی به عبور از آنها نیابد کامروایی اش در “تدبیر و امید” با تردید جدی مواجه خواهد شد. 

 

آزمون نخست: توقیف روزنامه بهار

همراهی دولت با قوه قضاییه در تعطیلی روزنامه بهار را شاید بتوان نخستین خطای فاحش دولت در آغاز حرکت اش دانست؛ حرکت شکننده ای که تاب چنین خطاهای بزرگی را ندارد.

توقیف بهار، رفتاری غیر حقوقی و غیر اخلاقی بود؛ مقاله آقای غروی با عنوان “امام؛ پیشوای سیاسی و یا الگوی ایمانی؟” نوشته ای حاوی توهین یا افترا و یا انکار ضروریات دین نبود تا مشمول عناوین مجرمانه و سزاوار توقیف باشد؛ آن مقاله اگر مقبول بسیاری از شیعیان نبود (چنان که خود نیز با سیرِ استدلالی و نتایج مبتنی بر آن موافق نیستم) اما مستدل بود حتی اگر ما شیوه استدلال آن را نپسندیم.

تعطیلیِ یک روزنامه به بهانه مقاله ای که نه مصداق کفر و انکار است و نه توهین و افترا، با هیچیک از مواد قانونی موجود نیز قابل توجیه نیست چه رسد به مراعات الفبای آزادی بیان!

چه کسی گفته است که فقط مقالاتی با استدلال های کاملا درست، حق انتشار دارند و اصلا چه کسی معیار و میزان تشخیصِ درستیِ سیر استدلال هاست ؟ مگر جز با تن دادن به دیالکتیک انتقادی، می توان ترجیح یک سخن بر سخنی دیگر را آشکار کرد؟

می گویند آنچه در آن مقاله آمده بود با گفتمان شیعه ناسازگار بود؛ جالب است که آن مقاله را یک شیعه نوشته و اصلا بر فرض که آن را یکی از صاحبنظرانِ اهل سنت می نوشت؛ چگونه است که رییس جمهور در فصل انتخابات، برای جمع آوری رأی به استان های سنّی نشین می رود تا نه تنها شهروندیِ آنها را که حداقل ۱۰درصد جمعیت کشورمان را تشکیل می دهند به رسمیت بشناسد بلکه به جذب رأی آنان نیز محتاج است، اما به حق اندیشه و بیان که می رسد انتشار مقاله ای نزدیک به گفتمانِ آنها نیز روزنامه ای را به تعطیلی می کشاند؟!

برخی از مقامات دولتی که خواسته اند به توقیف بی رحمانه ی بهار، صورتی موجّه و صلح طلبانه بدهند نیز گفته اند انتشار چنان مقالاتی به اختلافات مذهبی و فرقه ای دامن می زند؛ مروری بر آنچه که در این سالها بر اهل سنت رفته است نشان می دهد که ریشه اختلافات را کجا باید جستجو کرد؛ آنها در پایتخت کشورشان حتی حق داشتن یک مسجد را هم ندارند و در استانهای محل زندگی شان با انواع محدودیت های سیاسی و امنیتی مواجه اند؛ این تبعیض ها و تحقیرهاست که به اختلافات مذهبی و فرقه ای دامن می زند نه انتشار مقاله ای که با گفتمان رسمی شیعه متفاوت است.

البته این عجیب نیست اگر قوه قضاییه، همراهِ حرکتی غیرحقوقی و غیر قانونی مانند توقیف بهار شود، و حتی این عجیب نیست که برخی نهادهای شیعی به محتوای آن اعتراض کنند و حتی طالبانیزمِ شیعی خواستار نابودی نویسنده و روزنامه شود؛ آنچه عجیب است بسترسازی دولتِ مدعیِ “حقوقدانی” است برای هجوم قوه قضاییه و طالبانیزمِ شیعی علیه مطبوعات بی پناه.

 

آزمون دوم: غلبه بر گفتمان نفرت

اگر در تمام روزهای تلاش دیپلماتیک دولت برای رابطه ای تازه با جهان، رسانه های یک جریان نظامی، ایدئولوژیک برای نفرت پراکنی علیه تعامل با جهان، سنگِ تمام گذاشت سرانجام اما رهبر جمهوری اسلامی این پازل را کامل کرد؛ وی دیروز طیّ ۵۰دقیقه سخنرانی، خشت آخر را بر دیوار “گفتمان نفرت” افزود: ”غلط می کند… حرام زاده… لبخند فریبگرانه دشمن… حالا مثلاً چه غلطی می خواهند بکنند… به دهان این افراد یاوه گو بزنند و دهان آنها را خرد کنند… تبلیغاتچیِ مواجب بگیر، ساده لوح یا مغرض… بیزاری… ستیز… منفورترین دولت…” اینها تنها بریده هایی از ادبیاتی است که آقای خامنه ای در سخنرانی دیروزش به کار برد؛ سخنانی که نزدیک به دو سومِ آن علیه تحرکات دیپلماسی دولت به کار می رود و مطلقا در جهت تقویت آن نیست؛ حتی آن بخشی که برخی ناظران را امیدوار کرده هم معنایش جز این نیست که بر مذاکره کنندگان نتازند زیرا به زودی معلوم می شود پیش بینیِ مخالفان مذاکره، درست بود؛ آقای خامنه ای به صراحت گفت: “بإذن الله از این مذاکرات ضرری هم نمی کنیم بلکه تجربه ای در اختیار ملت قرار می گیرد که مثل تجربه تعلیق موقت غنی سازی در سالهای ۸۲ و ۸۳… همه فهمیدیم که حتی با این گونه کارها، مطلقاً امیدی به همکاری طرفهای غربی وجود نخواهد داشت.”

در این میان اما سخنان دیروز رهبر جمهوری اسلامی از سستیِ استدلال نیز به غایت رنج می برد؛ ماجرا از این قرار است که یک هفته پیش، شلدون ادلسون، یک فعال سیاسی و عضو یهودیِ حزب جمهوریخواه امریکا در یک میزگرد دانشگاهی، خواستار حمله اتمی به ایران شده اما آقای خامنه ای از جایگاه رهبر یک کشور، حرف او را “تهدید هسته ای آمریکا علیه ایران” توصیف می کند و از دولت آمریکا می خواهد در برابر موضع یک فعال سیاسی موضع بگیرد و می گوید: “اگر امریکاییها راست می گویند که در مذاکرات جدی هستند، باید به دهان این افراد یاوه گو بزنند و دهان آنها را خرد کنند”. 

آیا موضع یک فعال سیاسی یا عضو یک حزب، موضع یک کشور و دولت به شمار می آید؟ تازه اگر قرار باشد دولتی برای اثبات صداقتش، دهانِ یک فعال سیاسی که متفاوت با موضع رسمی، حرف می زند را خرد کند و بعد همین قاعده مثلا درباره کشور ما هم جاری شود آن وقت دهانی برای بزرگان سیاسیِ جمهوری اسلامی سالم می ماند؟ زیرا از خطیبان جمعه گرفته تا نمایندگان مجلس و رسانه ها، روزانه صدها توهین و تهدید و آرزوی مرگ و سخنِ متضادّ با اظهارات رسمیِ دولت منتخب مردم مطرح می شود.

دولت حسن روحانی در آزمون نخست، یعنی مراعات آزادی بیان به سهم خود سربلند نبود؛ کاش بتواند در آزمون دوم سربلند بیرون بیاید؛ ترجیح خواستِ مردمی که به او رأی دادند بر خواستِ جریان تندروی نظامی، ایدئولوژیک و غلبه بر گفتمان نفرت، کمترین ترجمه رأی مردم است؛ مردمی که خروج از تحریم و انزوا و ترمیم اقتصاد را انتظار می کشند و نگاه شان را به رفع حصر و ختمِ حبس و مهار اعدام معطوف کرده اند و آنجاست که نمره قبولی را به دولت تدبیر و امید می دهند.